دنیای حاضر، برای زنان جای امنی نیست. برای بسیاری از آنها خانه مبدل به جای ناامن و محلی برای خشونتورزی شده و برای بسیاری دیگر، محل کار چنین کارکردی یافته است، برخی دیگر در خیابان و سطح شهر، مورد آزار و خشونت قرار میگیرند؛ طیفی از زنان نیز هر دو خشونت و آزار را تجربه میکنند. با ورود زنان به بازارِ کار و پذیرش نقشهای اجتماعی، شاهد بروز، شیوع و افزایش انواع مختلف آزار و خشونت علیه آنان هستیم. مناسبات نابرابر قدرت و ساختارهای عمیقن مردانه، زنان را بیشتر در معرض خطر خشونتهای مختلف قرار دادهاست.
در فرهنگ سنتی و مردسالارانهی افغانستان، زنان در زنجیر کور تعصب به بند و در قفسهای آهنین تفکر قبیلهای، زندانی بوده و از هرگونه فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، اشتغال و حتّی از تحصیل و آموزش که ابتداییترین حق هر انسان بهشمار میرود، محروم بودهاند. تبعیض علیه زنان، در زمان حاکمیت طالبان به اوج خود رسید. طالبان با برداشت قبیلهای و بسته خود از قرآن و سنّت، زنان را از مشارکت در تمام امور زندگی به جز کارهای خانه محروم نمودند.
اجرای چنین سیاستِ برخاسته از اندیشهی ارتجاعی و قرون وسطایی، نه تنها زنان را از اشتغال و تأمین امکانات اوّلیهی زندگی، برای آن عدّه از انسانهای بینوا که جز زنان سرپرستی دیگری نداشتند، محروم نمودند؛ بلکه با بستن دَرهای مدارس و مکاتب بر روی زنان و دختران و اخراج آنها از ادارههای دولتی و مؤسسههای خصوصی، آنان را از نخستین و ضروریترین نیاز انسانی و طبیعی، یعنی حق تحصیل و آموزش نیز محروم ساختند.
اِعمال چنین تفسیرهای شرکآلود و انحرافی از دین، علاوه بر بیسواد کردن نیمی از جمعیت افغانستان، این کشور را تا سر حد یک تراژدی انسانی نیز پیش بُرد. طالبان از بدو ورود خود در شهر جنگزده و مثلهشدهی کابل، تنها در این شهر، بیش از 103000 دانشآموز دختر را از رفتن به مدرسه بازداشتند. در پی این اقدام ضدبشری 63 باب مدرسهی دخترانه تعطیل و حدود 7800 تن از معلّمان زن از کار برکنار شدند.
با سقوط حاکمیت رژیم طالبان و روی کار آمدن نظام جدید، دریچهای به روی زنان باز شد تا در مورد استیفای حقوق شان اقدام نمایند، هرچند ظاهر امر از بهبودی وضعیت زنان حکایت دارد؛ اما واقعیت غیر از این است، زیرا آمارهای منتشره از سوی کمیسیون مستقل حقوق بشر و وزارت امور زنان، نشان میدهد که خشونت علیه زنان هر سال، نسبت به سال قبل افزایش یافته است و این، هشداریست که از وخیمشدن وضعیت زنان در آینده خبر میدهد.
در مجموع اکنون حقوق سیاسی، اجتماعی و دسترسی زنان به این حقوق، یکی از مهمترین چالشهای زندگی اجتماعی در کشور بوده و باورهای سنّتی حاکم بر جامعه، زنان را از پرداختن به سیاست و امور مربوط به تصمیمگیریها و فعالیتهای اجتماعی بازداشته است. طبق این باور؛ گفته میشود که زنان باید در انقیاد مردان باشند و در هر امری از دستور آنان تبعیت کنند. طوریکه در اعلامیهی شورای سراسری علمای کشور (1390هـ.خ) که مورد تأیید رییس جمهور نیز قرار گرفت، آمده است: «در خلقت بشر، مرد اصل و زن فرع میباشد… زنان نباید بدون محرم شرعیشان سفر کنند و از اختلاط با مردان بیگانه در عرصههای مختلف اجتماعی، مانند تعلیم، تحصیل، بازار، دفاتر و سایر شئون زندگی دوری نمایند».
این نوع برخوردها و محدودیتها، که در پوشش دین و شریعت انجام میشود، در آینده چالشهای جدّی را فراروی زنان در عرصههای مختلف آموزشی، سیاسی و اجتماعی قرار خواهد داد و زنان را از ورود در حوزههای مزبور، محروم خواهد ساخت. این نگاه جنسیتزده و باور به ناتوانی زنان در فعالیتهای اجتماعی، به این دلیل است که نقش اجتماعی زنان همواره حاشیهای و ثانوی تلقی شده و از طرف مردان جدی گرفته نمیشود. پیشفرض ذهنی مردان و حتی خود زنان این است که مردان نسبت به زنان در همه عرصهها از توانایی بالاتری برخوردارند، عامل اصلی در ایجاد این کلیشه جنسیتی مبتنی بر تبعیض و تحقیر، آموزشهای متفاوتی است که زنان و مردان از همان دوران کودکی در محیط خانواده، مدرسه و جامعه میبینند. یعنی زن و مرد از همان ابتدا در خانواده و سپس در روند جامعهپذیری، با هدف احراز نقشهای متفاوتی تربیت میشوند.
زنان و مردان از ابتدای کودکی میآموزند که جهان را مردان اداره میکنند، نقشهای اجتماعی و سیاسی بر عهده آنهاست، آنها صاحب زنان، مالک زنان و رییس همهچیز و همهجا هستند و زنان از همان ابتدا برای نقشهای خانوادگی آموزش میبینند و سرنوشت خود را در ازدواج و خانهداری میبینند، شغل و کار بیرون از خانه برای آنها امور ثانویه است که تنها در صورت اجبار انجام میدهند.
در کنار فرهنگ سنتی و مردسالار افغانستان، برداشتهای افراطگرایانه از دین و شریعت در مورد زنان، یکی از مهمترین عامل خشونت علیه زنان و محرومساختن از فعالیتهای اجتماعیست، باوجود این همه مشکلات و آسیبهای بزرگی، مانند: اعتیاد، انتحار، انفجار و…، از منظر مولویها بزرگترین مشکل حجاب زنان تلقی میشود، گویا در این کشور همه مشکلات را چند تارِ موی زنان خلق کرده و ایمان مردان جامعه را متزلزل ساخته است. در این جامعه مردسالار، زن یک موجود طفیلی و در ارتباط با مردان تعریف میشود، زنان باید خود را بپوشاند تا ایمان مردان بر باد نرود، زن باید حجاب کند تا تقوای مردان محفوظ بماند؛ اما هیچگاه به مردان توصیه نمیشود که ذهن بیمار و چشمهای هرزه شان را کنترل کنند.
مولوی مجیبالرحمن انصاری و هر کس دیگر حق دارد که دیدگاههای خود را بیان نماید؛ اما او و هیچ کس دیگری حق ندارد، به نام اجرای احکام شریعت، مردم را محاکمه صحرایی نموده و شلاق بزنند، جامعه انسانی، مانند جنگل نیست که هر کسی در هر گوشهای برای خود حکومت خودمختار بسازد و به نام اجرای شریعت، مردم را محاکمه و شلاق بزنند. حکومت افغانستان باید جلو این افراطیت را بگیرد و به مولویهای افراطی اجازه ندهد که جامعه را به سوی افراطیت سوق دهد؛ زیرا جامعه افغانستان، برای ترویج افراطیت کاملن مستعد است و اگر غفلت شود، هر روز ما در شهرهای کشور، شاهد فرخندهسازی و فرخندهسوزی خواهیم بود.
مولوی انصاری آنگونه که پیداست دارای پلانهای خطرناک برای کشور و ایجاد تنشهای قومی و مذهبیست، او کارش را تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر و از مسأله حجاب زنان شروع کرده و انگشت خود را روی غیرت مردانهی مردان افغانستان که نگاه مالکانه به زنان دارند گذاشتهاست تا رگِ غیرت آنان را به جوش آورده و طرفداران زیادی برای خود دست و پا و سپس به اجرای دیگر پلانهای خود بپردازد، در این زمینه، زنان کشور باید بیش از دیگران در برابر تفکر زنستیزانه و افراطی مولوی انصاری ایستادگی و از حقوق اجتماعی و آزادی شان دفاع کنند، مشکل مولوی انصاری تنها حجاب نیست، بلکه او و همفکراناش با حضور زن در اجتماع مخالف بوده و اگر موفق شود، مانند طالبان زنان را در خانهها زندانی و از همه حقوق انسانی شان محروم خواهند کرد.
خاطرات عروس 11 ساله
قسمت اول | روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان میداد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...
بیشتر بخوانید