ترجمه: اخگر رهنورد
منبع: مجله «ویک»
نویسنده: لیلی لوفبارو
یکبار که شما کاملن درک کنید که این امر تا چه اندازه وحشتناک است، ممکن است منطقن به این نتیجه برسید که «داوری» ما در مورد تجاوز و آزار و اذیت جنسی مخدوش بوده است، زیرا مردان و زنان مقیاسهای درجهبندی کاملن متفاوتی دارند. امتیاز 8 در مقیاس «رابطهی جنسی بد» برای مردان بهاندازهی امتیاز یک 1 در مقیاس زنان است. این گرایش در میان مردان و زنان به استفاده از عبارت یکسان- رابطهی جنسی بد- برای توصیف تجربیاتی که یک ناظر عینی آن را به همان میزانِ کاملن متفاوت توصیف میکند، جنبهی دیگری از یک پدیدهی روانشناختی شناختهشده بهنام «محرومیت نسبی» است که برمبنای آن گروههای محروم- که طوری آموزش دیدهاند که توقعات کمتری داشته باشند- بهطوری پارادوکسیکال مایلاند میزان رضایتِ یکسان با همتایان بهتر آموزشدیده و ممتازترشان را ابراز کنند. این، یکی از دلایلی است که چرا تلاش سالیوان برای طبیعینشان دادن وضعیت موجود، بسیار خسارتبار است.
هنگامی که زنی میگوید «من راحت نیستم» و سپس رابطهی جنسی را با گریه و اشک ترک میکند، شاید او گُل نازکی است که در برابر رنج و ناراحتی تاب نمیآورد. و شاید برماست که کمی جدیتر در مورد واقعیتهای بیولوژیکیِ بسیاری از زنان، تأمل کنیم؛ زیرا متأسفانه رابطهی جنسی دردناک و رنجآور، امری استثنایی نیست که ما به آن تظاهر کنیم. پدیدهای بسیار عام است.
با توجه به طرح سولیوان، میتوان- بهطور مشروط و صرفن بهعنوان یک آزمایش فکری- پذیرفت که بیولوژی- یا «طبیعت»-با تاریخ همزیستی دارد و گاهی اوقات موضعگیریهای یکجانبه زماناش را بازتولید میکند.
این، قطعن از نظر علم طب درست است. در قرن هفدهم، دانش متعارف میگفت که «زنان» کسانیاند که میل جنسی فراوان و نامنظم دارند. اینکه آن چیزها تغییر کردهاند، به این معنا نیست که لزومن [مردان کنونی] بهتراند. امروزه یک مرد میتواند [به راحتی] با گزارش جزئی خودش به داکتر، نسخهای برای ویاگرا [دارویی برای تقویت جنسی مردان] از او دریافت کند؛ اما [برای مثال]، بهطور متوسط 9.28 سال زمان، توأم با رنج و درد، لازم است که آندومتریوز- بیماری ناشی از بافت آندومتر (مخاط رحم) که در خارج از رحم رشد میکند- در زنان تشخیص داده شود. آن زمان بسیاریها پی میبرند که نهتنها رابطهی جنسی، بلکه زندگی روزمرهی [زنان] نیز به یک چالش زندگیبرانداز تبدیل شده است. این یک واقعیت آشکار بیولوژیکی است، اگر چشم بینایی وجود داشته باشد.
یا، از آنجا که در این نوشته موضوع بحث ما رابطهی جنسی است، باید پرسید جامعهی علمی ما با مسألهی دایسپارونیای زنان- درد شدید فزیکی که برخی از زنان در طول رابطهی جنسی تجربه میکنند- در مقابل اختلال نعوظ مردان (که سوگمندانه، دردناک هم نیست) چهکاری کرده است؟ «پابمِد»، [موتور جستجوی تحت وب رایگان، که دسترسی به چندین پایگاه دادهی اصلی در بخشهای مختلف رشتههای علوم طبی و بیولوژی را فراهم میکند] دارای 393 آزمایش بالینی است که دایسپارونیا را مورد مطالعه قرار داده است؛ 10 آزمایش واژینیسموس [اختلال جنسی شایع در میان زنان]. 43 ولوودینیا [بیماری زنانه که باعث درد و سوزش فرج میشود]. 1954 اختلال نعوظ مردان.
درست است: «پابمد» تقریبن پنج برابر بیشتر از آزمایشهای بالینی در مورد رنج جنسی زنان، در مورد لذت جنسی مردان نتایج آزمایشی دارد. چرا؟ چون ما در فرهنگی زندگی میکنیم که درد زنان را یک امر طبیعی و لذت مردان را یک حق میپندارد. این آستیگماتیسم جنسی عجیب و غریب تا آنجا در فرهنگ ما ریشه دارد که دشوار است تا گسترهای که در آن دیدگاه ما نسبت به پدیدهها چوله و منحرف شده است، را سنجش کنیم.
نظری بیندازید به اینکه چگونه نظام بهداشتی ما داکتران را برای جراحیهای مردانه در مقابل جراحیهای صرفن زنانه تنظیم میکند: تا سال 2015، برای جراحیهای صرفن مردانه با میزان 27.67 درصد بیشتر از جراحیهای صرفن زنانه، به پروسههای مردانه بازپرداخت شده بود. (نتیجه: حدس بزنید که چهکسانی [مردان یا زنان] میتوانند به داکترهای ماهر و برجسته دسترسی داشته باشند؟) یا درنظر بگیرید که چگونه بسیاری از زنان بهصورت عادی به داکتران شان تمکین، و [در عین حال] از سوی آنها مورد بیتوجهی قرار میگیرند.
با این حال، نقل قول مستقیمی از یک مقالهی علمی وجود دارد که زنان (برخلاف شهرتشان به شکایت و احتراز از ناراحتی) بهطرز نگرانکنندهای سختجان و مقاوماند: «هرکسی که بهطور منظم با شکایت از دایسپارونیا روبهرو میشود، میداند که زنان تمایل دارند، در صورت لزوم، به رابطهی جنسی، در حالی که دندانهای شان را بههم محکم میفشارند، ادامه دهند».
اگر از خود پرسیده بودید که چرا «گریس» به محض آنکه احساس «ناراحتی» کرد، آپارتمان انصاری را ترک نکرد، باید همین سؤال را در اینجا مطرح کنید. اگر رابطهی جنسی [برای زنان] آزاردهنده است، چرا او مانع نشد؟ چرا این اتفاق میافتد؟ چرا زنان درد آزاردهندهای را تحمل میکنند تا زمانی که مطمئن شوند که مردان به ارگاسم رسیدهاند؟
پاسخ این پرسشها از بحث فعلی ما در مورد اینکه چگونه، بهدلیل اینکه مردان میخواهند در محل کارشان به نعوظ برسند، زنان بهطور معمول مورد آزار و اذیت، تجاوز و بدرفتاری قرار میگیرند. بسیار ناراحتکننده است که سولیوان فکر میکند ما بهاندازهی کافی واقعیتهای بیولوژیکی مردان را درنظر نمیگیریم، درحالیکه جامعهی ما در کلیتاش موافقت کرده است که هدفِ ارگاسم بیزحمت مردان را دنبال کند. این تلاش در مرکزیت مطلق فرهنگ تضمین شده است- با پیامدهای ناگوار آن بر درک ما از جسمِ مردان و زنان، لذت و درد.