خشنود خرمی
پارسال منصور کاکایم زن خودرا با تبر کشت. یک بار به گردنش زده بود، یکی دیگر هم به فرقش. مغزش ریخته بود روی فرش و دختر کوچکش سه روز برای مرگ مادرش گریه کرده بود. وقتی منصور دستگیر شد، گفت زنش را بهخاطری کشته که آن شب غذای درست نپخته، یعنی نمکش را کم ریخته. دادگاه هم که رفت حرفش همین بود. حالا که در زندان هست نیز میگوید زنش را به دلیل کمنمکی غذا کشته. اعتراف میکند که زنش نه بدکاره بوده و نه دارای اعمال ناخوشایند دیگر.
منصور قبل از ازدواج آدم کتابخوان و روشنفکر بود. همهی قوم ما به او مباهات میکرد. ولی وقتی ازدواج کرد، نمیدانیم که چه شد، روشنفکری و تمام کتابهای که مطالعه کرده بود به یکبارهگی شستوشو شد، چنانکه زنش را با تبر کشت.
حالا که ده سال محکوم به زندان شده، ما میترسیم دوباره آزاد شود، باز ازدواج کند و اگر زنش نمک غذا را کم و زیاد کرد او را هم با تبر بکشد.
*
اینجا وقتی حرف از خشونت، قتل، دریدن و بریدن زنان به میان میآید، همیشه برهان محکمی چون بدکارهگی، زنا و… در دست نیست- حالانکه در فاحشهسازی و بدکارهگی زنان فرشتهها و ملایک نقش ندارند، همین مردهاست که یک طرف کامل قضیهاند. اغلبن، زنها در افغانستان به دلایل خیلی پیشپاافتاده، مانند کم نمک شدن غذا، بیرون رفتن از خانه، چادر کوچک پوشیدن و حتا در خانه پدر رفتن مورد خشونت، شتم و کشتار قرار میگیرد. متاسفانه با سواد شدن سمبولیک نسل حاضر هم ره به جایی نبرده است. اگر آمار گرفته شود، اغلب زنها از سوی شوهران باسواد خویش مورد آزار قرار میگیرد، تا بیسوادها. به هر عنوان، خشونت چه زیر سایه روشنفکری باشد یا تیوکراسی و غیره، به لحاظ انسانی مردود است. آنکه خشونت را با دلایل کاذب به توجیه میگیرند، نسل طالبانی است، با پوستهی ضعیفی که درونش سرانجام آشکار خواهد شد.
امروز، تنها خوشبختی و خوشبینی که در مسیر محو خشونت علیه زنان وجود دارد، این است که درصدی کلی زنان افغانستان فهمیده که همواره مورد خشونت قرار گرفته و این حق آنان نیست. این آگاهی سرانجام رنساس خواهد آورد. دیر یا زود.