یعقوب یسنا
شاید بگویید مسخشدهگی زنان یعنی چه؟ زن در هر جامعهای زن است؛ چهره و جنس مخصوص بهخود را دارد که از چهره و جنس مردان تفاوت میکند. ظاهرن این سخن درست است. اما منظور از مسخشدهگی زنان در جامعه و فرهنگ مردسالار، مسخشدهگی جسمانی نیستکه جسم و بدن زن به چیزی غیر از زن مسخ شود؛ منظور این استکه علایق جسمانی، جنسی و فرهنگی زنان در جامعه و فرهنگ مردسالار سرکوب میشود، زیرا هرچهکه به زنان تعلق میگیرد و زنانه است، زشت و خلاف مردانه تلقی میشود.
مردانه و زنانه در فرهنگِ ساختارگرا تقابل دوتاییای را شکل میدهد که از نظر هستیشناسی، اعتقاداتِ فرهنگی و اخلاقی، تمثیل همان نیکی و بدی (خیر و شر) است. در این تقابل دوتایی، مرد سرستون نیکی و خیر است؛ زن سرستون بدی و شر است. بنابراین هرچه زیرمجموعهی فرهنگِ مردانه قرار میگیرد، خوب؛ و هرچه زیرمجموعهی فرهنگِ زنانه قرار میگیرد، بد تلقی میشود. چنانکه اشاره شد در فرهنگِ مردسالار، خوبی مردانه و بدی زنانه، موردی نیست، بلکه اعتقادی، اخلاقی، هستیشناسانه و فرهنگی است؛ یعنی این این تفکیک غایی، ازلی و ابدی دانسته میشود.
بنابراین واقعیتِ فرهنگی و بشری زن مسخ میشود. صدای زن نباید شنیده شود، شیطانی است؛ صدای پای زن نباید شنیده شود، وسوسهبرانگیز و شیطانی است؛ چهره و جسم زن نباید تبارز کند، مظاهرِ شیطان است؛ و در هرکل به هرگونه کردار، رفتار و گفتار زن برچسپِ شیطانی زده میشود. سرانجام ملاها این حکم را صادر میکنند که زنان ریسمان شیطان استند. اینجاستکه زن از نظر فرهنگی و اعتقادی به شیطان مسخ میشود.
در فرهنگِ مردسالار، اگر یک مرد به یک زن تجاوز میکند، در برداشتِ اخلاقی مردانه، زن مقصر دانسته میشود؛ زیرا میگویند اگر آن زن خود را به مرد نشان نمیداد یا مرد آن زن را نمیدید، مرد اغوا نمیشد که بر آن زن تجاوز کند. آن زن باعث شده که مرد را دچار وسوسههای شیطانی کند. اگرچه به صورت مستقیم گفته نشدهاست اما در فرهنگ مردسالار بهنوعی غیر مستقیم به مردان اجازه میدهد که بر زنان تجاوز کنند؛ بهخصوص بر زنانیکه محرم ندارند و یا از خانه بیرون میشوند.
مهمتر از همه در فرهنگِ مردسالار، خشکسالی، سیل، زلزله و… به کردار و رفتار زنان ربط داده شده، گفته میشود پیروی زنان از شیطان موجب این آفت و بلاها شدهاست. این برداشت، یک برداشت عامیانه نیست، معمولن روحانیون در ایران، افغانستان و کشورهای دیگر از بلندگوهای رسمی-فرهنگی میگویند که زلزلهها به برهنهگی زنان ربط دارد. چنین برداشتی از زنان در فرهنگِ مردسالار، برداشتِ رسمی-فرهنگیای گویا عقلی است. اینکه نظر رسمی-فرهنگی جامعهی مردسالار است؛ درحالیکه در فرهنگِ عامهی جامعهی مردسالار، تعبیرها و تلقیهای متفاوتِ تحقیربرانگیز و غیر بشری نسبت به زنان وجود دارد که موجب دستکم گیری بشری زنان میشود.
طوریکه اشاره شد فرهنگ مردانه، واقعیت زن را دیده نمیتواند و واقعیت بشری زن را قبول ندارد. واقعیت بشری زن باید کتمان شود؛ درغیر آن هرگونه تبارزِ واقعیت بشری زن، تبارزِ پدیدارِ شیطانی تلقی شده، مردود و ناروا دانسته میشود. بنابراین زن در فرهنگ مردسالار در بهترین حالت، یک ابژه و یک شیوارهی جنسی است؛ باید پنهان و پوشیده باشد، مردی بنام شوهر تشویش جنسی خود را در زن خالی کند تا تشویش جنسیاش رفع شود.
فرهنگ مردسالار در مرحلهی نخست، هرگونه وجود و واقعیت زن را به امر شر تقلیل میدهد که وجود و حضور زن، مظاهرِ شیطانی دانسته میشود؛ به این خاطر زن که مظاهر شر است، باید سرکوب شود. زن سرکوب میشود؛ سرکوبی زن یعنی سرکوبی مظاهرِ شیطانی است؛ زیرا زن در مظاهرهای شیطان مسخ شده یا اینکه شیطان در وجود و واقعیت زن ظاهر شدهاست. بنابه این برداشت فرهنگی مردانه، باید وجود و واقعیتِ زن کتمان شود. پس از کتمانِ وجود و واقعیت زن، مرحلهی دوم مسخشدهگی زن فرا میرسد که این مسخشدهگی همان ابژهشدهگی و شیشدهگی جنسی زنان است. زن بیشتر از ابژهی جنسی کارکردی ندارد. بهترین توصیفِ زن در مسخشدهگی ابژه و شیشدهگی جنسی این استکه «زن نعمت است». انواع خوراک، پوشاک و نوشیدنی نعمت است. زن نیز نعمت است. نعمت جنسی برای مرد.
دوستانِ مرد من که ازدواج کردهاند یا غیر از ازدواج به سکس دسترسی پیدا کردهاند، به من گفتهاند یسنا خداوند زن را عجب نعمتی آفریده است؛ از همهی نعمتها کرده مزه داشتهاست. این نوع نگاه به زن، معمولی و سطحی نیست؛ بلکه برداشتِ فکری و فرهنگی ما مردان را نسبت به زنان نشان میدهد که در بهترین حالت زنان را نعمت فکر میکنیم؛ آنهم نعمتی یکطرفه که فقط ما از خوردن زن لذت میبریم. زن در چنین برداشتی، شی و ابژه استکه نفسِ جنسی برای زن درنظر گرفته نشده و نفس زن کتمان شدهاست. زیرا نفسِ جنسی داشتن زن بد است؛ برای اینکه هرگونه نفسِ جنسی زن، شیطانی است. سرکوبِ وجود و واقعیتِ نفسانیتِ جنسی زن از همینجا ناشی میشود که نفسانیت زن، شیطانی است؛ باید سرکوب شود تا فاقد نفسانیت شود؛ فقط مرد بتواند از زن همچون نعمت بهره ببرد.
در چنین وضعیتی، فقط مرد فاعل نفسانی استکه از ابژه و شی جنسیای بنام زن لذت میبرد. این رویکرد نسبت به زنان تنها در فرهنگهای مردسالار عقبمانده وجود ندارد، بلکه این رویکردِ فرهنگی مردانه نسبت به زنان به گونههای متفاوت، مهندسی شده و خود را در جامعههای بشری به عنوان فرهنگِ مردانه نشان میدهد. یکی از نمونههای مسخشدهگی مدرنتر در جهانِ سرمایهداری و شرکتهای تجارتی خدمات جنسی، ساختن عروسکهای نسبتا هوشمند استکه در خدمت مشتریان مرد به عنوان ابژه و شی جنسی ارایه میشود. این عروسکهای جنسی در واقع تحقق آرمانی گزارهی «زن نعمت است» میتواند باشد. برای اینکه عروسکها نفس ندارد. کارکردِ دیگر نیز ندارد. در خانه میتوان قفل کرد، نگران نبود که مردی به او نگاه خواهد کرد یا با مردی رابطه برقرار خواهد کرد. بدن عروسکها طبقِ میلِ مردان مهندسی و طراحی شدهاست؛ در ساختِ واژن عروسکها از موادی استفاده شده که باکرهگی عروسکها را برای همیشه حفظ کند. این حفظ باکرگی یکی از آرمانهای جنسی مردان استکه در فرهنگ مردانه، تحقق این آرمان به مردان وعده داده شدهاست؛ یعنی با زنی هر بار بخوابی، در هربار آن زن اتومات (خودکار) باکره شود.
به رویکرد بازار به خدمات جنسی کاری نداریم؛ ممکن روزی به تقاضای مشتریان زن، دامادکهای جنسی نیز ارایه کند. مسخشدهگی زنان در فرهنگِ مردسالار، نگرانی جدیای در مناسباتِ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، خانوادگی و حقوق بشری بین زن و مرد است. مناسبات فرهنگیایکه واقعیت بشری زن را انکار و کتمان میکند و زن را به مظاهر شیطان، به ابژهی جنسی و در مطلوبترین حالت به نعمت مسخ میکند.
مسخ فرهنگی سرانجام این باور و ایده را در ذهن انسانِ مسخشده نهادینه میکند که واقعا او مظهر بدی و شیطانی است و برای این آفریده شده یا وجود دارد که تمتع جنسی مرد باشد. این مسخشدهگی فرهنگی استکه هر زن در جامعهی مردسالار آرزوی این را دارد کاش پسر به دنیا میآمد. خیال میکند تقصیر و گناهی داشتهکه دختر به دنیا آمده است؛ حتا بسیاری از زنان در جامعهی مردسالار به این نظر استند اگر آنها زن به دنیا میآمدند، کاش هیچ به دنیا نمیآمدند.
چرا زنان در جامعهی مردسالار دچار چنین برداشتی نسبت به خود میشوند؟ برای اینکه در فرهنگ مردسالار هر عضو بدن زن، نام زن، رفتار زن و کردار زن نفرینشده تلقی شدهاست. انسان واقعی و چهرهی واقعی انسان، مرد است. زن در واقع چهرهی مسخشده و نفرینشدهی انسان است؛ اگر زن نفرین نمیشد و مسخ نمیشد، مرد به دنیا میآمد.
چنین دیدگاههای تقابلی، که به مردان امتیاز هستیشناسانه و بشری میدهند و زنان را فاقد امتیاز بشری و هستیشناسانه میسازند به ژرفساخت و ساختار فرهنگی جامعههای بدوی پدرسالار و مردسالار ارتباط دارد. بنابراین تا این ساختار تقابلی مورد نقد واقع نشود؛ قانون مستقیم و غیر مستقیم از چنین ساختار تقابلی حمایت کند و زنان نتوانند در راس سترمحکمه و لوی سارنوالی و… قرار بگیرند؛ مشکل است بتوان زنان را از مسخشدهگی در فرهنگِ پدرسالار و مردسالار رهایی بخشید و ذهنیتها را تغییر داد.
فلسفهی روشنگری و مدرن در اروپا نهتنها از نظر معرفتی ساختارهای تقابلی فرهنگ پدرسالار و مردسالار جامعههای غربی را مورد نقد قرار داد و از بنیاد، هستیشناسی فرهنگِ پدرسالار و مردسالار جامعههای غربی را دچار تحول کرد؛ در عمل و رفتار قانونی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نیز از زنان حمایت کرد تا ذهنیتِ فرهنگی پدرسالار و مردسالارِ جامعههای غربی نسبت به زنان تغییر کنند، عملا توانایی بشری زنان را در هر عرصهی زندهگی ببینند، به توانایی بشری زنان باورمند شوند، بدانند که زنان و مردان از نظر جنس متفاوت اما از نظر حقوق بشری برابر استند. ویژگیهای بشری و نفسانی هر جنس مستقل و مخصوص به خودش استکه باید به استقلال ویژگیهای بشری فرد فرد هر جنس احترام گذاشته شود. متاسفانه، فرهنگِ پدرسالار و مردسالارِ ما هنوز در ساختار معرفتی ماقبل مدرن قرار دارد که بنابه حمایتهای رسمی و فرهنگی، هرگونه دید انتقادی را نسبت به ساختار فرهنگی خود، کفر قلمداد میکند. با این کفر قلمداد کردن از نقد و روشنگری معافیت حاصل کردهاست. فرهنگِ نر و با غیرت باید همین گونه فرهنگ باشد.
پریود در تاریخ، اساطیر و ادیان
این مطلب براساس مصاحبه با محمد حسین فیاض، پژوهشگر علوم دینی و بررسی مقاله عصمت شاهمرادی در مورد تبعیض مثبت به نفع زنان با تاکید بر حقوق شهروندی، نوشته شده است. مساله پریود و زایمان...
بیشتر بخوانید