بیست سال گذشته، سالهای مشق دموکراسی و تعمیم ارزشهای حقوق بشری و شکوفا شدن امید زنان افغانستان بود. زنان در این بیستسال علی رغم اینکه رنجها و مصیبتهای فراوان را متحمل شدند، مورد خشونت نیز قرار گرفتند. به بد داده شدند، سنگسار شدند، تحقیر و توهین شدند، ولی با تحمل همه مصایب، فرصت تبارز و خلق اندیشه را نیز یافتند. در اجتماع حضور فعال و معنامند پیداکردند، از مبارزه با خشونت سخن گفتند. برای تصویب قانون منع خشونت علیه زنان پیکار نمودند. در عرصههای مختلف زندگی جمعی، سیاست، قدرت و اقتصاد و فرهنگ نقش پررنگ ایفا کردند. در مجامع بین المللی به نمایندگی از کشور خوب درخشیدند. در تمام عرصهها افتخار آفریدند و چهره دیگری از افغانستان متکثر را به نمایش گذاشتند.
زنان در دو دهه گذشته در میانه بودن و نبودن مبارزات سخت و نفسگیر داشتند. فراز و فرودهای فراوان را دیدند. برچسب زنیهای بیشمار علیهشان صورت گرفت. در نگاه جمعی کوبیده شدند. متهم به ترویج فحشا و تن فروشی گردیدند. اما استوار و متین ایستادند، سخن گفتند. طرح دادند و صدای بلند گسترش ارزشهای مدنی شدند، در اعتراضهای خیابانی سرکش و بیباک و نترس حضور یافتند و با جسارت و قربانی حضورخویش را در جامعه تثبیت کردند. درخودکفایی اقتصادی فراوان دست آورد داشتند. ازخانه بدوشان بیاجر و مواجب به مالیه دهندگان بزرگ مبدل شدند.
غنچههای امید با ریختن خون جگر گوشههای زنان تازه جوانه زده بود. زنان برای جامعه عاری ازخشونت و برابری میاندیشیدند. با پدیده خیابان آزاری و خشونتهای خانوادگی مبارزه میکردند و خیالات بلند در سر میپروراندند که به یکبارگی راه بیست ساله را پس رفتند.
در یک صبح گرم تابستانی که آفتاب هنوز برگرمای سوزندگی اش نیفزوده بود، تاریکی بر رخ خورشید چهره افگند و سایه سیاهی جهل بر بساط زمین دانایی گسترانیده شد و زنان در یک چشم بر هم زدن خود را در کنج خانه دیدند که پس لرزههای آن لرزه سقوط، هنوز دل زنان را میلرزاند و بساط خشونت را در مقابل شان پهن میکند.
زنان که طعم تلخ خانه نشینی و دستبینی را دیده بودند، در جنون مستی پیروزی طالبان نیز خاموش ننشستند، با جرئت و شجاعت بیمانند در مقابل تفنگ و تفکر طالبانی ایستادند، خیابانها را سرشار از اعتراض کردند. سینه سپر نمودند و در سرخی شلیک گلوله، سخن پراکندند و سختترین خشونتها و طعن را متحمل شدند.
زنان با تاسی از آیههای پیروزی گذشته قویتر و متعهدتر از قبل در مقابل خشونت وحذف ایستادند، اما تداوم آن شاید از عهده زنان که نه نان برای خوردن دارند و نه جای برای آرامیدن، ممکن نباشد. درحال حاضر بر علاوه اعتراضها و نقدهای خردورزانه، زنان نیازمند یک مبارزه فرهنگی دوامدار نیز میباشند، زیرا طالبان در بستر فرهنگی بزرگ شدند و میاندیشند که زن برای آنان متاع و مزرعه است و هر آنچه خواسته باشند در مقابل مال و زمینشان انجام میدهند، این بر زنان است که روایتی خلق کنند. از حدیث برابری و دانایی سخن بگویند تا بادا که گوش کر در این بیداد سرا گشاده گردد و سخن حق بشنود. با توجه به وضعیت حاکم مسوولیت و رسالت زنان خطیرتر و مهمتر از گذشته میشود تا آراسته به زیور دانش و آگاهی قدم و قلم در راه مبارزه با خشونت بگذارند. زیرا در نظام قبلی، قوانین بر پایه ارزشهای مدنی وحقوق بشری به تصویب رسیده بود که حقوق و ارزشهای زنان را ضمانت میکرد و هرگاه خشونت صورت میگرفت، تاحد ممکن به گونه قانونمند به آن رفتار صورت میگرفت.
در هرجامعهی تفکر نظام حاکم، تفکرجامعه نیز است و از سوی دیگر در جامعه سنتی افغانستان در عدم قانون، باور اکثریت با اندیشه طالبانی همخوانی دارد و این برای زنان که در پرتو ارزشهای نوین چون حقوق بشر و آزادیهای مدنی بزرگ شدند نگران کننده است. و این استمرار مبارزه را میطلبد که لب از تشنگی نبندند. اگر زنان مبارزه را جدی نگیرند، در مقابل خشونتها ایستادگی نکنند، دستیاری به همنوعان شان دراز ننمایند، میدان دانایی و آگاهی را به میدان خاموشی عوض کنند، دیر نمیگذرد که طبعیت غریزی زنانه به تاراج میرود. حضور زنان واپس زده میشود. روح زنان میشکند. و چون طبیعت بکر مورد استفاده قرار میگیرند، طبیعت زنانه محروم ترین قلمرو هستی میشود. سرکشی زنانگی به یغما میرود. چرخههای طبعی زنانگی بخاطر رضایت مردانه شکسته میشود و زنان موجودات وامانده و طفیلی میگردند که رنج مضاعف شان، در درون آنها را میکشد، زجر میدهد و درمرگ تدریجی همه روزه میمیرند.
در فرجام سخن به درازای بیست سال میخواهم، روایت بیش از ۹۰ روز رنج را در زیر پرچم طالبان که کمتر از خشونت فزیکی نیست، از لحظهی سقوط تاکنون کوتاه بیان کنم که بر روح و روان من چه خشونتهای گذشته است.
صبح زود است، آماده میشوم، طبق عادت همیشگی کارهای ضروری را انجام میدهم، چای صبحانهی بچهها را آماده میکنم و کفش رفتن را میپوشم. بیرون نسبت به روزهای دیگر عجیبتر و دلهره آورتر به نظر میرسد، رانندهها هراسان و سراسیمهاند، دلتنگی و رعب برمن مستولی میگردد، دل گواهی اتفاق بد را میدهد، با وسوسه و دل نگرانی به دفتر میرسم، در راه دفتر میبینم که زنان از یک رخداد عظیم حکایت میکنند، کسی میگوید طالبان داخل ارگ شدند، دیگری از سقوط شهر لب میگشاید، در همهمه این حرفها دفتر میرسم، کامپیوتر را روشن میکنم، سر تفکر به گریبان خاموشی فرو میبرم، چون روزهای قبل پیرامون تسلیمی حکومت و انتقال قدرت سخن گفته بودیم و از تعهدات که چنین اتفاق به یک بارگی رخ نمیدهد، آگاه بودم، برای همین کمتر باور کردم که همه چیز با چنین سرعت انجام شود، با انبوهی از معلومات و مسایل کلنجار میرفتم که دستور دادند دفتر را تخلیه کنیم.
وقت از دفتر بیرون شدیم، کابل در ظرف نیم ساعت به وحشتسرا مبدل شده بود، چون دمیدن سور اسرافیل کس را یاری کس درکار نبود، همه وحشتزده بودند و میگریختند، از همان لحظه جرقهی از ناامیدی و خشونت و رنج مضاعف زنانگی بر دلم زده شد و از آن روز تاکنون باوجود که خانواده ایده آل دارم، در خانه بودن و بیکاری برایم خشونت بار تر از خشونت است که با عمل فزیکی انجام میشود. از آن روز به بعد، خشونت در بند بودن روح و روانم را میآزارد که فکر میکنم مصیبت بارتر از عمل فزیکی خشونت است و با این خشونت میلیونها زن دست و پنجه نرم میکنند و آرزوهایشان را میمرانند. بریده و کوتاه سخن اینکه ۲۵ نومبر، روز مبارز با خشونت علیه زنان، روز تعهد، ایستادگی و قربانی دادن برای حقوق و ارزشهای زنان است. این روز را گرامی میداریم و برای پاسداشت جاننثاریها، قربانیهای بیشماری زنان در جهان، باید متعدتر از گذشته مبارزه کنیم تا دیگر هیچ زن به جرم زن بودن مشت رنج بر صورت نخورد.