معز غوری
با شناخت و تفکیک هویت و نقش زن و مرد، هویت؛ تفسیری است که فرد از خود دارد و با فهم و بیان آن نشانهها، خود را از دیگران متمایز میسازد. نقش؛ الگوهای رفتاریِ زن و مرد است که در اجتماع انجام و تبیین میشود تا وجود و تاثیرگزاری هر یک در محیط پیرامون اثبات و متجلی گردد. زمانهی ما؛ عصری برای شناخت هویت و تفکیک نقشهاست. تنها در پرتو شناخت هویت و تفکیک نقشها، مراتب مسوولیت انسانی و مدارج نقشهای جنسیتی قابل مطالعه، بررسی و شناسایی میباشند. هویت و نقش جنسیتی مهمترین و بنیادی ترین نشانهی شناخت و اثرگزاریِ زن و مرد در محیط پیرامون است که نسبت به نیازها و خواستههای جامعهی انسانی، فرایندِ پاسخ یابی و پاسخ گوییِ دو جنس به حیث عناصرتشکیل دهنده و سازندهی آن، میسر میگردد. زن و مرد دوعنصر اصلی و نهادی برای ساخت جامعهی انسانی شمرده میشوند که برای رشد و سعادت آن، به صورت موازی به نقش آفرینی میپردازند. سخن دیگر؛ زن و مرد با وجود برابری در خلقت، به دلیل تفاوت در طبیعت، نقشهای متفاوت، موازی و متکامل با یکدیگر، ایفا مینمایند تا ساخت پیکر جامعهی انسانی شکل بگیرد و به کمال برسد. چنانچه ساختمان مستحکم و زیبا و یا یک سیستم فعال و کارآمدی، متشکل از عناصر متنوع با نقشهای متفاوت برای هدف واحدی شکل میگیرند و نیازها و خواستهها را تامین مینمایند.
هویت و نقش زن و مرد، از حیث عناصر تشکیل دهنده و به کمال رسانندهی پیکر جامعهی انسانی، در سیر تحولات تاریخی در جغرافیاهای سیاسی با وضعیتهای متفاوتی قابل مطالعه، بررسی و شناسایی میباشند. در آموزشهای تقلیدیی جنسیت باهدفِ برقراریِ عدالت در روابط زن و مرد در جهتِ رفع تبعیض جنسیتی که ازغرب منتقل شده اند، به شکلها و نمادهایی ازجریانها و جنبشهای انسانی، زیر نام موجهای اول، دوم و سوم فمنیستی تحت تأثیر افکار فلسفی مارکسیستی، سوسیالیستی و لبرالیستی درغرب، بدون توجه به جوانب روانکاوانه، همجنس گرایانه، زیست شناسانه و فرا مدرن آن، پرداخته میشوند. بنیاد فلسفی و محرکهای اصلی جریانهای فمنیستی مارکسیستی، سوسیالیستی، و لیبرالیستی جنبههای روانی، زیستی و جنسی، بوده اند که با عقیم ماندن این جنبشها در به ثمر رساندن مطالبات انسانی، هویت و نقش فرامدرن آن زیرنام « جندر یا جنسیت » مورد توجه قرارگرفته است.
“شاخصهی اصلی دیدگاه فمنیسم فرا مدرن نسبی گرایی است. از نظر اندیشمندان این دیدگاه، هر مکتب فکری مانند مارکسیزم، لبرالیسم و سوسیالیسم، که مدعیِ درک واقعیتها به صورت یکسان و یک پارچه باشند، نوع ظاهر فریبی است، زیرا واقعیتها بسیار پیچیدهتر از آن است که در روش واحد بگنجد. براین اساس، تلاش برای ایجاد یک مکتب فمنیستیِ خاص را رد میکنند و معتقدند که هویت زنان از عوامل مختلفی که بر یکدیگر تاثیر میگذارند مانند – سن، قومیت، طبقه و نژاد، فرهنگ، جنسیت و تجربه، شکل میگیرد. از نظر آنان، هیچ تلاشی برای کشاندن این عوامل به اردوگاه ایدئولوژیک واحد، مثمر ثمر نیست.” بدین دلیل؛ مدل واحدی از فمنیسم که بتوان آنرا بر همهی زنان تحمیل کرد، وجود نهدارد، بلکه هر مدلی برای یک فرد مناسب است. پس میتوان گفت، به تعداد زنان جهان فمنیسم وجود دارد.
در اتکای به این دیگاه؛ هر فرهنگی، برای رفع تبعیضهای جنسیتی، قومیتی و طبقاتی پاسخهای خود را دارد و باید درمحدودهی حوزهی فرهنگیِ خود، مورد ارزیابی قرار گیرد. مشکلات زنان شرقی و غربی و حتی کشورهای مختلف با یکدیگر متمایز و راههای بیرون رفت آن نیز متفاوت است.
بنابراین؛ جنسیت درغرب با زمینهها و خواستگاه های متفاوت از زمینهها و خواستگاه های جامعه و کشورما شکل گرفته و رشد یافته است. ادبیات و الا هیات منبعث از یهودیت و مسحیت در تفسیر از جایگاه زن، با تعبیرهایی نظیر «به وجود آمدن زن از دندهی چپ مرد» و یا «وجود زن به حیث جنس دوم» واکنشها وعکس العملهایی را برانگیخت و جنبشها و جریانهای فمنیستی شکل گرفت. و در مقطعی با «شعار زن مداری» در واکنش به مرد سالاری به درجهای از افراطیگری رسید که با عقیم ماندن این افراطیگری، نظریهی منعطفِ فرا مدرنیستی و نسبی گرایی، ظهور کرد.
در چارچوب این نظریه که معطوف به اهمیت تفاوتهای فرهنگی، اجتماعی و جغرافیایی است، میتوانیم از مؤلفههای فرهنگی، اجتماعی و تمدنیِ بومی و تاریخیِ جامعه و کشور خود برای جریان سازیی «جنسیت» یا «توان پویایی» بهره بگیریم. مثل اینکه؛ اصولن اسلام به حیث متکفل تبیین الاهیات برخورداریِ زن و مرد، از منزلت یکسانِ انسانی در خلقت و ارزش برابر در کرامت، با هدفِ تامین رسیدن به رستگاری و سعادت، دین و برنامهی جنسیتی است که با الهام از راهنمایی خداوند و فرایند تفکر و مبارزهی «حضرت محمد» به نمایندگی از جنس مرد، وهمفکریِ وهمیاریِ «حضرت خدیجه» به نمایندگی از جنس زن، برای برطرف کردن انواع تبعیض جنسیتی، قومیتی و طبقاتی ظهور کرد و در مبارزه با این تبعیضها گسترش و شهرت پیدا نمود. که متاسفانه امروزه عصبیتهای قبیلهیی به ارث مانده از دورهی بربریت عربی، برآموزههای فرهنگیِ انسان منشیِ جنسیتی که فلسفهی اسلام و هدف پیامبر بود، چیره شده و اسلام را به انحراف کشانده است. نقش گوهرشاد در فرایند تجلی و شهرت رنسانس فرهنگی شرق؛ و خلق فرهنگ و تمدن، با نشانههای ادب، هنر و معماری، الگوی رفتاریِ جنسیتی تابنده و شتابنده در حوزهی فرهنگی و تمدنیِ خوراسان بزرگ و پامیر باستان محسوب میشود. این نقش ارزشمند؛ ایجاب میکند و الزام میآورد که میبایست گروه فکرییی، برای گوهرشاد شناسی تشکیل شود و نقش بالندهی او را به حیث الگوی مناسب جنسیتی، به دانشجویان و جنسیت منشان تبیین و متبلورنمایند؛ تا بدین ترتیب میدان مطالعه و بررسی برای شناخت شناسیِ دیگر بانوان مبارز جامعه و کشور، فراهم گردد. شناخت سلطان رضیهیِ غوری در برخورداری از نقش برجسته و تابنده در آفرینش فرماندهی و رهبری تحولات اجتماعی و سیاسیِ تاریخی، میتواند برای تقویت بومی سازیِ و فرهنگی کردن جنسیت، سوژه و الگوی مناسب دیگری قرار گیرد. که تشکیل گروه فکری در توضیح، تفسیر و تولید متون علمی برای ارتقای قابلیتها و ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی بانوان این سرزمین، میتواند بهتر و بیشتر موثر و کارگر افتد. موثریت و اهمیت نقش ممتاز محل در مدیریت و رهبریِ امپراتور بزرگ بابری و اقتدار جهانی اکبرشاه، چنان خلاقیت برانگیز بوده است که ماهیت اولین نماد دموکراسی با حکومت بردباریِ دینی وعدالت مدارترین نظم اجتماعی درتاریخ جهان، با نشانههای خلق و توسعهی اثرهای ادبی، هنری و معماری ماندگارمیشود و محمداکبر به شاه جهان شهرت پیدا میکند.
به پاس نقش بالنده و مهرانگیزش، تاج محل به مظهری از عجایب دنیا، به نام و یاد او نهاده میشود و در سواحل رود تاریخ تا ابد به جریان میافتد که به تنهایی میتواند الگوی اعجاب انگیز و مکانیزم تحول برانگیز، برای ارتقای ایفای نقش جنسیت در جامعه و کشورباشد. بانویی فرهیخته و توانمندی از ساکاییها (ساکنان وفادار و اصلیِ سرزمین ما) در حد از نفوذ اجتماعی و اقتدار سیاسی میرسد که فرماندهیِ ارتش هزارها نفری را به عهده میگیرد و در یک نبرد حیرت برانگیز؛ شاه مستبد، ظالم و ستمگری (کوروش هخامنشی ) را دستگیرمیکند و به نشانهی اجرای عدالت، سر او را به جرم خون آشامیاش، برای عبرت در مشکی از خون قرارمیدهد. این فرازها همه نشانههایی از وجود سوژهها و پتانسیلهایی الهام دهنده و برانگیزاننده برای بومی شدن و فرهنگی کردن جریان سازیِ جنسیت و توان پویایی در حوزهی فرهنگی و تمدنی خوراسان شمرده میشوند؛ و به درستی میتوانند در برقراری روابط عادلانه بین زن و مرد و برچیدن انواع تبعیضهای جنسیتی، قومیتی و طبقاتی، مثمر ثمر واقع شوند. جهت دستیابی به این مهم؛ پیشنهاد میگردد که وجود جنسیت را با ایفای نقش جنسیتی و تاثیرگزاری در محیط پیرامون به اثبات برسانیم. ثابت سازیِ جنسیت و اثباتگرایی نقشهای جنسیتی ممکن نمیشود مگر اینکه «گروه های فکر» با کارکرد تولید اندیشه ایجاد شوند و در بارهی مسایل زندگی و اهتمام به روند زندگیِ بهتر، به خلق اثر و تولید متن بی پردازند تا به صورت درس آموزههای مستدل، به جامعه و مخاطبان انتقال داده شوند و در پرتو آن انواع تبعیضها و خشونتها رخت بربندند.
در غیراین؛ مانند حال، در پستوهای تاریک و مخوف بربریت و تحجر قبیله، شکار دژخیمان و خون آشامان خواهیم شد. مانند ژاندرک؛ آن دختر دهقان فقیر، که در ( ۱۴۱۲ م ) در لورن فرانسه به دنیا آمد و در سن ۱۹ سالگی به جرم اهانت به مقدسات توسط ملاهای مسیحی در آتش سوزانده شد. هزاران نفرِ مومن جاهل، مراسم سوختن او را تماشا میکردند تا کششها، خاکستر جسد او را به دریای «سن» ریختند. امروز در پانصد متریِ ارگ ریاست جمهوریِ اسلامی افغانستان در کابل، ژاندرک دیگری به نام فرخنده به اتهام اهانت به مقدسات به فجیع ترین شکل ممکن به قتل میرسد و جانِ بیجانش در شعلههای آتش جهالت خاکسترمیشود. امیدوارم که با احساس مسوولیت و تلاش انسانهای با کرامت، روند پرشتاب برگشت به گذشته (از ۲۰۱۸ به ۱۴۳۱) یا از عصر فراتجدد به قرون وسطا، متوقف و فرصتهای پیشرفت و نیل به جامعهی متجدد و آهنگ رسیدن به عصر فرا تجدد، فراهم گردد.
خالهام از سادهلوحی من سواستفاده کرد
خالهی صدیقه زمانیکه متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوتهای فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده کرد تا آنها را از هم دور بسازد و این پیوند...
بیشتر بخوانید