برای تغییر باورهای ناپسند؛ معرفت شناسی، تلقیها و تفاسیر زنانه باید عرضه شود. زنان حق دارند به جهان از دید خود نگاه کنند، احساسات و عواطف زنان به مراتب قویتر نسبت به مردان است.
گفتوگوی هفتهنامه نیمرخ با صادق سهیل
ماهیت بحث اندیشه فمینیسم و ادعای آن چیست؟
معمولن وقتی از فمینیسم صحبت میشود، مخاطبان، چه موافق و چه مخالف، تصور شان این است که فمینیسم فقط و فقط یک نهضت و جنبش زنانه است با هدف کسب آزادی برای زنان یا کسب حقوق زنان یا حتی بدتر، برای بر کنار کردن مردان. حساسیت ها و دیدگاه های منفی که در افکار عمومی یا در محیط های مذهبی نسبت به فمینیسم وجود دارد، ناشی از عدم شناخت آن است بحث فمینیسم بر سر آنست که تا کنون فقط مردان به جهان، چه جهان بیرون و چه جهان درون، نگاه کرده اند. تا حال فقط مردان به روانشناسی، متافیزیک، معرفت شناسی، وجودشناسی و… پرداخته اند و تفسیرهای خودشان را از آنها گزارش کرده اند. حالا زنان میخواهند خودشان به عالم نگاه کنند و تفسیر خودشان را بدهند و گزارششان را در کنار گزارش مردان بگذارند . مباحث مربوط به فمینیسم همانند سایر مفاهیم وارده در افغانستان که از فقر روششناسی رنج میبرند و این مفهموم بزرگ اکثرا در ابهامات مفهومی گیر افتاده است. در افغانستان به بحثهای اکادمیک و تحلیل پژوهشی که ابعاد این مساله را بررسی، تعریف و باز تعریف کند تا هنوز کمتر توجه صورت گرفته و بهشدت نیازمند مطالعات جدی و دقیق میباشد، تا در روشنی آن روشها و راهکارهای درست را تنظیم نموده و برای ادعا و آرمان بزرگ برابری جنسیتی نزدیکتر شویم.
خوب جناب صادق سهیل اگر مشخصن تعریف و انواع اندیشه فیمینیسم را کمی توضیح دهید؟
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثهای است که از جنبشها، نظریهها و فلسفههای گوناگون تشکیل شده است که در برابر تبعیض جنسیتی و حقوق زن مبارزه میکند .تعريف هايي که از فمينيسم تا اکنون مطرح شده، تحت تأثير تربيت، ايدئولوژي يا طبقهي آنها شکل گرفته است. فمينيستهاي ليبرال بر لزوم برابري در عرصهي عمومي تاکيد ميکنند، فمينيستهاي مارکسيست نظام سرمايه داري را عامل اصلي تبعيض جنسيتي بر ميشمارند، فمينيستهاي راديکال مردسالاري در حوزهي عمومي و خصوصي را زير سوال ميبرند و از نظريات روانکاوانه براي تفسير نابرابري سود ميبرند و فمينيستهاي سوسياليست مردسالاري و سرمايه داري را با هم نقد میکنند و راهکار ارایه میدهند. پست-مدرنها در باب مسایل زنان معتقدند که اساسن ارایه تفسیری واحد و کلّی در باب واقعیت، حقیقت، معرفت اخلاق و سیاست، در واقع تداوم فرهنگ مردسالارانه است، در حالیکه در مقابل اینگونه تفسیرها، چندگانهگی و کثرت امری مطلوب و ضروری به نظر میرسد. میشل فوکو و ژاک دریدا، دو پست مدرن برجسته، تلاش کردند تفسیرهایی از فمنیسم ارایه دهند. در حالیکه دریدا در مباحث اندیشهای به «ساخت شکنی» توجه داشت، فوکو تلاش نمود تا بحث از «قدرت و همبستهگی اش با دانش» را گسترش دهد. فمينيسم سياه، اکوفمينيسم، فمينيسم پسااستعماري و پسافمينيسم نيز نمونههايي از ديگر انواع فمينيسم است که در موج سوم فمينيسم پا به عرصهي وجود گذاشته اند.
ر مورد پس منظر تاریخی و سیر تکامل اندیشه فمینیسم…؟
خوب در واقع ریشه پیدایش انديشه فیمینیسم در اصل به قرن هفدهم باز مىگردد. حركتى كه از قرن هفدهم ميلادى به نام حقوق فطرى و طبيعى بشر آغاز شد و در قرن هجده، در فرانسه پررنگتر شده و به ثمر نشست. نهضت زنان، در قرن نوزدهم در فرانسه گسترش قابل ملاحظهی يافت. دستيابى به حق راى براى زنان انگليس در سال ۱۹۱۸ يكى از جلوههاى پيروزى فمينيسم بود و پس از آن فروكش كرد. برخى، دو دهه اول قرن بيستم را سالهاى خيزش موج اول فمينيسم مىنامند. پس از جنگ جهانى دوم و در سال ۱۹۴۵، نظريه برابرى زن و مرد طرفداران بسيارى يافت وسرانجام براى اولين بار در اعلاميه جهانى حقوق بشر، كه از طرف سازمان ملل متحد در سال۱۹۴۸ ميلادى به نشر رسید، تساوى حقوق زن و مرد در سطح جامعه ملل مطرح شد.
چرا زنان همیشه به صفت جنس دوم طلقی شدند و چطور میتوان بر این باور نادرست فایق آمد؟
شما به موضوع خیلی خوبی اشاره کردید، اگر اشتباه نهکنم سیمون دوبووار، فیلسوف، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی در کتاب «جنس دوم» خود استدلال میکند که یک «انسان» زن زاده نمیشود بلکه «تبدیل» به یک زن میشود. این باور پذیرفتنیست و من هم شخصن به همین عقیده هستم که یک انسان زن زاده نمیشود. دوبووار به همین منوال استنباط میکند که ساختارهای اجتماعی/ فرهنگی (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد)، تاریخ و افسانههای محدود و تعریف شده دختران را از آوان کودکی مجبور به پذیرفتن نقشهای مشخصی میکنند. به این دلیل است که زنان در جایگاهی پایینتر از مردان قرار میگیرند. دوبووار زن برابری خواه بود که با افکارش جامعه مردسالار و سنتی غرب را در سال ۱۹۴۹ و در سالهای بعد از آن به شدت تکان داد. در موجهای اول، دوم و سوم فمینیسم، کتاب «جنس دوم» سیمون دوبووار نقشی اساسی و مهمی بازی میکند. اندیشههای فمینیستی لیبرال، رادیکال، مارکسیستی، روانکاوانه و سوسیالیستی همواره به طرزهای مختلف از تیوری و نظریههای دوبووار متاثر اند.
چطور میتوانیم خشونت علیه زنان را کاهش دهیم؟
خشونت علیه زنان دشمنی با اسلام و بشریت بوده و تساوی حقوق زن، مبارزه با جهالت و عقب ماندگی و یگانه حلال تضمین شده مشکلات بزرگ اجتماعی، اقتصادی، امنیتی، سیاسی و… است. اما برای رسیدن به تساوی جنسیتی، زنان نخست باید به قدرت نرم دست یابند و مبتنی بر روش سیستماتیک و برنامههای منسجمتر به کاهش و محو تدریجی تبعیض بیپردازند، که در این بخش باید گفت که برای احقاق حقوق زنان، حرکت و برنامههای فمینیستی در افغانستان مستلزم ورود آگاهانه و محتاطانه به فضاهای معرفت شناسی و پدیدار شناسی در مراحل پست مدرنیستی و اگزیستانسیالیسم است. خیلی مهم است که اکنون توجه بیشتر به این شود که برداشت زنان از خودشان چیست و از نظریات مردان نسبت به خودشان چه مفهمومی در دست دارند؟
سوال: چطور میتوانیم به برابری جنستی برسیم؟ مطالعات دقیق نظریهها و بررسی نکات قوت و ضعف سه جریان درهم پیوستهی اجتماعی-فکری در معرفیت شناسی و روش شناسی فمینیسم نهایت مهم است. تمرکز موج اول فمینیسم روی توانمندسازی زنان بود، موج دوم به برجسته ساختن نقش مرد به عنوان عامل اصلی نابرابری جنسیتی در ساختارهای اجتماعی، پرداخت؛ اما موج سوم عمدتن روی فراجنسیت گرایی متمرکز بوده و مساله زن را در گسترهی یک نهضت فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حقوق بشری مطرح میکند. با درک نکات قوت و ضعف گفتمانهای غالب در کشور، میتوان به اهداف و خواستههای مشروع در تساوی جنسییتی دست یافت. جنبش فمینیستی در افغانستان تا کنون، فقط بر دو نکته متمرکز بوده است (تعریف زن چیست؟ و تلقی مردان از زنان چیست؟)، اما لازم است که اکنون توجه بیشتر به این شود که برداشت زنان از خودشان چیست و از نظریات مردان نسبت به خودشان چه مفهمومی در دست دارند؟
و اما در عمل، باید تغییر را از خود و از خانههای مان شروع کنیم، مثل خوشحال شدن از به دنیا آمدن یک کودک دختر. به دختران از همان آوان کودکی دیکته نهکنیم اینکه چون فقط «مونث» هستند باید کار خانه را یاد گرفته و بلافاصله وظیفه خود بدانند، بیرون بازی نهکنند، بلند نهخندند و با جنس مذکر معاشرت نهکنند. اما متاسفانه در اکثر خانوادهها وضعیت چنین است؛ دختران آنقدر با این «بکنها» و «نهکنها» بزرگ میشوند که باور میکنند نسبت به مردان «انسان» کمتری هستند. همزمان پسران طوری بار میآیند که فکر میکنند چون فقط «مذکر» هستند، انسان والاتری نیز هستند. این ناخودآگاه، این اجازه را به آنها میدهد که خود را صاحب تمام عیار جنس «مونث» بپندارند و بر آنها امر و نهی کنند. پس برای برابری جنسیتی این کوچک و بزرگ کردنهای کاذب را باید در همان ایام کودکی از بین برد و به هر دو جنس فرصت انجام دادن کارهایی که مردانه و زنانه پنداشته میشوند داد.
زنان پیشتاز و فعالین حقوق زنان چقدر مسوول اند؟
اتفاق و اتحاد در روشهای گفتمانهای متکثر فمینیستی در افغانستان (سکولارها، اصلاح طلبان و سنت گرایان) میتواند منجر به دست آوردهای ملموس و تدریجی نزدیک به اهداف مطلوب شود. معرفت شناسی، تا به امروز، تحت تاثیر دیدگاههای مردانه بوده است، ولی زمان آن فرا رسیده که معرفت شناسی زنانه، یعنی معرفت شناسی فمینیستی، هم به وجود آید، زیرا میتوان به همه چیز زنانه نگاه کرد و تفسیرها نباید منحصر به تفسیرهای مردانه باشد . قرآن و روایت را هم می شود از دید زنان تفسیر کرد. برای تساوی جنسیتی نگاهها به عالم باید از انحصار مردانه براید. برای تغییر تلقیهای ناپسند، معرفت شناسی، تلقیها و تفاسیر زنانه باید عرضه شود. زنان حق دارند به عالم از دید خود نگاه کنند، احساسات و عواطف زنان به مراتب قویتر نسبت به مردان است. تمام دانش معرفت شناسی، تا به امروز، بر دیدگاهی مردانه، تنگ نظرانه و یک سونگرانه متکی بوده است، زیرا مردان در مقایسه با زنان، احساسات و عواطف ضعیفتری دارند و علاوه بر آن، برای اثبات مردانهگی خود، آن مقدار از احساسات و عواطفی را هم که داشته اند، به طور دایم از صحنه معرفت شناسی بیرون رانده اند .چون وقتی دیدگاه فلسفی تغییر کند، بسیاری از تلقیهای کهن هم تغییر میکند، مخصوصن در دو حوزه: یکی در تلقیای که از طبیعت آدمی و رابطه زن و مرد وجود دارد و دیگری، در تصوری که از ارتباط خدا با انسان وجود دارد .
زنان افغانستان چگونه میتواند یکی از بنیادیترین حق (حق تحصیل) را بهدست آوردند؟
ممانعت رفتن اکثریت دختران به مکتب مبتنی بر باورها و سنتهای ناپسند از طرف خانواده و یا عدم اجازه ادامه تحصیلات از جمله مشکلات جدی فراروی زنان در کشور میباشد؛ مری ولستون کرافت فمینیست و فیلسوف قرن هجدهم انگلستان و نویسنده کتاب «احقاق حقوق زنان» که از جمله نخستین کتابهایی فمنیستی دانسته شده، وی در این کتاب به دفاع از برابری حقوق زن و مرد پرداخته است و کتاب پاسخ به کسانی است که تحصیلات را حق زنان نمیدانند. ولستون کرافت در دفاع از تحصیلات برابر زنان و مردان، تحصیلات زنان را برای جامعه موثر دانسته چرا که میتوانند به فرزندانشان بیاموزند و همچنین در فعالیتهای اجتماعی کمک شوهرانشان باشند او همچنین به تبعیضهای جنسی تاخته و به نقد مردانی میپردازد که زنان را به افراط در احساسات تشویق و آنها را تنها کالاهای زینتی میدانند. در مسیر دشوار رسیدن به تساوی جنسیتی، جنبشهای فمینیستی با درک و مطالعه دقیق از وضعیت همه جانبه حاکم مردسالار در جامعه، دست آوردهای اخیر را حفظ نموده و محتاطانه، آهسته ولی پیوسته به پیش بروند. یکی از عمدهترین روشهای که مردان را باید تلقین داد و به قناعت رساند، بازی نمودن نقش الگو زنان که پیشتاز و مطرح کشور است. به نظر من اکنون آنعده مردان مخالف حقوق زنان نیز به اهمیت حضور زنان در سطوح مختلف ادارات و جامعه برای عرضه خدمات پی برده اند و به خوبی درک نمودند که ما به داکتر زن، پولیس زن، استاد زن و… ضرورت داریم. قابل یاد آوریست که نه تنها در مورد فمنیستها، در مورد کل متجددن با مشابهتها و مغالطات لفظی روبهرو میشویم. آنها خودشان را با این رویکرد پیش بردند و به اینجا رسیدند، مثل اینکه مثلن در مورد سکولاریسم میگویند که با دین معارضه نهدارد و یا اینکه میگوید دین چیز شریفی است اما باید مثلا در طاقچه باشد. این تفاسیر و تعابیر کج و نادرست از مسایل، منشا موضوعیت پیدا کردن چنین انتقادهایی میشود و الا اگر درست به قضیه نگاه کنیم موضوعیت نهدارد.