ویدا ساغری به دلیل مبارزات پیوسته اش، در زندگی شخصی و کاری خود تجارب یکسان دارد. دیدی از بالا به پایین، برخورد غیر عقدهمندانه و راه حل یابی برای کاهش آسیب، باعث پیروزیی مبارزه او در برابر نگاه جنسیتی شده است ویدا به این باور است که پیش از عقدهمند شدن،باید یاد بگیریم که در چنین فضای جنگلی چگونه زندگی کنیم تا آسیبی کمتری ببینیم. اما آنچه او را استوار نگهداشته، رسالت و مسوولیت او در قبال دیگر زنان و برخورد صادقانه و برهنه اش با جامعه است.
زن باید از تنش سخن بگوید؛ این جملهای است که شما قبل از این گفته بودید. با این سخن، دقیقن دنبال چه چیزی هستید؟
زمانیکه همهی دردها درد است و از آنها سخن گفته میشود؛ چرا درد عادت ماهوار زنان، درد شرم آور باشد. پدر و برادر یک خانم از درد او خبر نمیشوند. زمانی که مردها می توانند کاغذ تشناب بخرند، چرا زنان و دختران نمی توانند نوار بهداشتی بخرند؟! حرف من این است که باید در لیست خرید سودای خانه؛ در کنار پیاز، کچالو و کاغذ تشناب نوار بهداشتی هم لیست و خریداری شود. زنان فیزیولوژیی خاصی خودش را دارند. در بدن مردان اگر مرمی ای اصابت نکند؛ به گونهی عادی کارشان را انجام می دهند. اما یک زن هر ماه به اندازهی یک مرمی خوردن درد میکشد. زنها در بدن شان انقلاب های هرمونی دارند. براین اساس زنها باید از تن شان سخن بگویند. همه باید در مورد مزاج های زنها بدانند تا در بحث مدیریت و استخدام، تصمیم درست گرفته شود. چیزهایی که جامعه آنها را به شرم تبدیل کرده است؛ باید به همان روال طبیعیی خودش برگردانده شوند. در قراردادهای استخدام زنها، دو تا موضوع باید درج شود.
یک: کارهای خانهی زنان؛ مثلن ده سال آشپزی، چند سال بچه داری، تجربهی چند تا بارداری، تجربهی تمویل یک خانواده و اینها چطور نمی توانند جزئی cv زنها نباشند؟
دو: در قرار داد استخدام زنها باید تاریخ عادت ماهوار آنها درج شود. باید مشخص باشد که زنها در کدام تاریخ توانایی انجام کار بیش از حد را ندارند. باید برخورد با آنها منطقی باشد. از طرفی دیگر در افغانستان در طول ۲۴ ساعت چند بار به یک زن فاحشه گفته می شود؟ اگر غذا را درست پخته کرده نتوانی، به تو فاحشه می گویند. اگر بچه ات بی تربیت باشد و دخترت اشتباهی کند، می گویند مادرش فاحشه است. اگر موترت را تیزتر برانی با اندک مزاحمت به یک مرد، برایت نمی گویند زنی بی تربیت. می گویند این زن فاحشه است.
ما به جای بیرق پاکستان اشتباهی بیرق نایجریا را آتش زدیم. به خاطر این اشتباه مردم به من نمی گویند که این زن سواد و فهم سیاسی ندارد. همه می گویند این فاحشه و فعال بدنی، بیرق نایجریا را آتش زد. پس چقدر نیاز است که زن از تنش صحبت کند. زنها باید بگویند که فحشا چیست و فاحشه کیست؟ ارزش های فاحشهگی در کشور ما کدام هایند؟ زنیکه در بیرون از خانه کار می کند، برای گرفتن حق خودش مبارزه می کند، بر خلاف جامعهی مرد سالار می ایستد، با هویت خودش حرف می زند، آیا فاحشه گی همیناست؟!
شما عشق و ازدواج را هم تجربه کرده اید، بیایید از عواملی صحبت کیند که باعث ختم این رابطه شد؟
من دو تا رویکرد برای صحبت کردن درمورد حوزهی خصوصی دارم.
یک: هدف جنبههای آموزشی قضیه است. هرگاه کسی می گوید من در این مورد حرف نمی زنم، این حوزه خصوصی است، از نظر من این یک حرف سیاسی است. یعنی با خصوصی گفتن، مسایلی را پنهان می کند. اما برای من مثل لابرتواری است که من رفته ام عملن آسیب ها را شناسایی کرده ام و حالا به دیگران می گویم که آنجا چه خبر بود.
دو: این قسمت برای من کمرنگ است. چون افراد دیگری هم در این قضیه دخیل اند. اما در کل تجربهی زندگی مشترک را که من می خواهم به دیگران انتقال دهم؛ تقسیم بندیی سه بخش است.
یک: زندگیی بارور؛ تلاش برای بار آوریی علم، خرد و توانایی های اقتصادی که برای یک زن کمک کند تا روی پای خودش، ایستاد شود. دختر خانم ها باید تحصیل شان را تمام کنند. استفاده از ابزارها و فنون را یاد بگیرند. به خود شان عادت بدهند که در زندگی از عهدهی هر کاری برآیند. رموت تلویزیون و سه ساکته را وقتی می سوزند، قبل از اینکه به برادر خود بگویند، خودشان درست کنند. و تلاش کنند که زندگی شانرا بسازند بدون تکیه به دیگری.
دوم: ما زنان نیاز داریم که خود مان را برای خود تعریف کنیم. نیازهای و خواسته های خود را بشناسیم. بدانیم که ما چه نوع موجودی هستیم.
سوم: مرحله جورهیابی است. خانم ها باید با عقلانی ترین تصامیم، همسرشان را انتخاب کنند. نه بر مبنای غریزه و نیازهای عاطفی، در کشور ما ۹۹ ٪ ازداوج ها بر مبنای غریزه و عواطف صورت می گیرند. در افغانستان ازدواج برای خانم ها پناه؛ اما برای مردها سکس است. این غیر انسانی است که زنان سکس عرضه کنند تا پناهی داشته باشند. زنان باید خود شان را هلاجی کنند. وقتی که سراغ یک مرد می روند، به او عادت کرده است، عاشقش است یا به او نیاز دارد، بین این سه پدیده تفاوت وجود دارد.
یک خانم زمانی باید به سراغ مردی برود که نه عادت و نه نیاز داشته باشد؛ بلکه سخن اصلی عشق و داشتن زندگیی انسانی در کنار هم باشند. و این تصمیم بر مبنای عقلانیت گرفته شود.
یکی از دلایل که زندگیی مشترک من نتیجهی خوب نداشت این بود که ما فرق بین عادت، نیاز و عشق را نفهمیده بودیم. شوهر من بعد از سه ماه فهمید که به من نیاز جنسی داشته و من بعد از یک سال فهمیدم که ازدواج من برای ایجاد مصوونیت بوده است.
امروزه تعداد از خانم های فعال در جامعه، به زندگیی مشترک شان پایان داده اند. دلیلش درهم آمیزیی عشق، عادت و نیاز بوده یا دلایل دیگری هم وجود دارد؟
شاخصهی حالت گذار و روند رو به رشد این است که زندگی و خواستهها در حالت تغییر است. دید زنها به زندگی وسیع میشود. و فکر می کند آنچه تا حالا داشته است، دیگر برای شان نا کافی است. و این جا است که زنان تصمیم جدیتری برای زندگیی شان میگیرند. تعدادی از زنهای که به ازدواج، پایان داده اند، دلیلش این است که در آن زندگی ممانعت برای کار وجود دارد، تحقیر وجود دارد، نا راحتی های روحی روانی و خشونت های جسمی وجود دارد، دید دوگانه به زندگی وجود دارد؛ زن مدرن شده و شوهرش سنتی باقی مانده است. به دلیل اینکه همان ساختار و فرهنگ مرد سالاری سنتی به نفع او است بنابراین، این مرد نمی خواهد که تغییر کند. پس زمانی که خانم می بیند، خانهای ازخودش نیست. بچه هایش به خودش نمی رسد. مثل یک رحیمی کرایی کودک به دنیا می آورد، شیر می دهد و بزرگ می کند. اما سیستم طوری طراحی شده است که این بچه ها به خانم تعلق نمی گیرد. حتا در تذکرهی اطفالش نامی از او برده نمی شود.
پس این خانم کاملن حس بی ربطی می کند. و به دنبال زندگیی خودش می رود. یک خانم در کنار مردی می ماند که در آنجا اتاقی از خودش داشته باشد. جایی برای مطالعه و نوشتن داشته باشد. شما تا حالا در آخر کتاب کدام زن دیده اید که نوشته باشد تقدیم می کنم به همسرم آقای فلانی که در تمام این مدت مرا حمایت کرد، بچه ها را نگهداشت، برایم چای دم کرد تا من موفق به نوشتن این کتاب شدم.
اگر زنی هیچ کدام از این موارد را در کنار یک مرد نداشته باشد، به آن رابطه نقطهی پایان می گذارد. و این نویدی است برای یک برنامهی جدیتر، در زندگی، کاری که مردها آن را از هم پاشیدگی زندگی مشترک زنها می گویند. این یکی از راههای باز دارنده برای زنان متمدن و مدنی است. ترویج ادبیات سرکوبگر، مثل ازهم پاشیدهگی زندگی زنان مدنی به منظور تنگ تر کردن عرصه برای زن ها صورت می گیرد.
خانمهای که امروز مینویسند، از نیازها و خواستههای شان سخن می گویند، چقدر توانسته دنیای زنانه را به دیگران بشناساند؟
در قدم اول این یک جرأت ستودنی است. زن ها باید از خود شان سخن بگویند زمانی که خانم باردار است همه از او توقع دارند که شکمش دیده نشود. و زمانی که زن باردار را در سرک می بینند حرف های مختلف به او می گویند. زمانی که من باردار بودم به من می گفتند توپ قورت کردی؟. دیگری می گفت با کی خوابیدی، خورد بود یا کلان؟ اینها آخرین حد تحقیر برای بارداری من بود.
زمانی که خانمی در وضع حملش فریاد می زند، نرس برایش می گوید ساعت که میدادی چطور بود که حالا فریاد می زنی. آیا توقع از نرس که مسلکی درس خوانده همین است؟
این برخورد ها باعث می شوند که زن حتا از طفلی که به دنیا می آورد، متنفرشود. ازمادری متنفرشود. مشکلات روحی و روانی پیدا کند. زن ها باید بنویسند که در زمان بارداری از یک نرس، از یک داکتر، مردم عادی و از شوهر خودش چه توقعی دارد؟ اما این نوشته های زنان باید هدفمندانه باشد. ما باید به همه یاد بدهیم که در مورد طفل اول از جنسیت طفل سوال نکنند. مهمتر از جنسیت، صحت طفل است. این بسیار غیر انسانی است که ما می پرسیم دختر است یا پسر؟ زندگیی دوگانه را برای دختر و پسر خود رقم نزنیم. کار ما این نباشد که پسر را قوی و پرخاشگر بار بیاوریم و دختر ما سفید، نحیف و آفتاب و مهتاب ندیده بزرگ شود.
بانو ساغری! وقتی طرفدار برخورد دوگانه نیستید؛ چرا دختر و پسر خود شما، از همدیگرمتفاوت اند، لباسهای دختر تان چین دار و زرک دار است، موهایش بلند و گوشواره هم می پوشد. در حالی که پسرشما لباس های کاملن راحتی دارد.
متأسفانه برای پسر شدن و دختر شدن، حالا دی ان ای و آر ان ای تاریخی شکل گرفته که ناشی از تربیت محیطی است. من به سختی برای دخترم تفنگچه می خرم و تشویق به فوتبال می کنم. به سختی برایش بایسکل خریدم. من بین غذا، وسایل بازی و تخت خواب پسر و دخترم، حق ندارم هیچ تفاوتی قابل شوم. من فقط اجازهی مراقبت از بچهها را دارم. بعدن اینها خود شان تصمیم می گیرند که چه کاره شوند. پیش از آنکه من خبر شوم پونه دخترم پیش مادر بزرگ خود گوش هایش را سوراخ کرده بود. و لباسهای که می پوشد، خودش دوست دارد. متأسفانه این آسیب هایی است که جامعهی مرد سالار، برای من و جامعهی بیرون از من، وارد آورده است.
شما در گفتهها و نوشتههای تان، مستقیم به مردها حمله می کنید، چرا نوک پیکان حملهی شما، متوجه آلت تناسلیی مردها است؟
دوتا دلیل وجود دارد
یک: بحث جایگاه پیاده بودن من در یک جنگ است. وضعیت من ایجاب می کند که نه در داخل تانک باشم و نه در پشت جبهه خبرهای جنگ را گزارش کنم. من پیادهی خط اول جنگ هستم، وظیفه من ماین روبی و سینه ام سپر است. من رویاروی می جنگم. با اندک ترین حرف، من فاحشه خطاب می شوم. و پایین تنهی من نقطهی ضعفم است. حملهی من به پایین تنهی مردها، به خاطر اقدام با المثل است. مردها دردی را که به من می دهند، از برخورد من خودشان هم این درد را می چشند.
دو: مردها باید متوجه شوند که چقدر خودشان و زن ها را جنسیتی تعریف کرده اند. زمانی که من می گویم مردهای خایه کشال. دلیلش این است که در شریعت برای خایه چپ یک مرد بیشتر از خون یک زن دیه تعیین شده است. مردها مردی و مردانه گی را به خردی و کلانی آلت تناسلی شان تعریف می کنند. یک مرد هر قدر روابط متعدد جنسی برقرار کند، به همان اندازه مردانه گی اش بیشتر است. مردی که روابط جنسیی کمتر دارد، دیگر مرد نیست. پس باید برهنه صحبت کرد تا مردها متوجه شوند که به غیر از آله ی تناسلیی شان، چیزهای زیادی و ارزش های فراوانی برای تعریف مردانه گی وجود دارد.
من به مرد ها می فهمانم که پستان من، هرجایی پستانی برای عشق بازی نیست. هرجا اتاق خواب من و تو نیست. یک مرد می تواند در روابط به هم تنیدهی اجتماعی، تقاضا های فراتر از نیازهای جنسی از یک زن داشته باشد. حملهی من به مردها در پی چنین اهدافی است. و من نتایج مثبتی هم رسیده ام.
ادبیات عریان و اقدامات تهاجمی شما چه تأثیری در زندگی دیگر زنها داشته است؟
نتیجه کارهای من، زن ها را به مرحله ای از خود آگاهی می رساند که دیگر خود شان باشند، با هویت خودشان، زندگی کنند. حد اقل در حساب فیسبوکیی خود، جای کلهی طوطی عکس خود را بگذارند. ادامهی این فعالیت ها، به شکل گیریی حرکتی از زن ها می انجامد که دیگر ساکت و راکد نیستند.
دریکی از صحبتهای دیگر تان گفته بودید که اولین گام برای تأمین منافع زنان، پذیرفتن هر نوع زن است. مبارزان و کنش گران حوزهی زن، به این موضوع چقدر اهمیت میدهند؟
اگر این بحث را در حوزهی مردان بررسی کنیم، زن باره ترین و هم جنس بازترین مردها هم در حوزهی کوچک و هم در حوزهی مردان برجسته وجود دارد. از افلاطون تا مولانا همه هم جنس باز بودند. قوماندانی که همه به او احترام می کنند، پنچ تا بچه برای هم جنس بازی دارد. آیا مردی است که بگوید من مردهای هم جنس باز را قبول ندارم؟ و این ها باید از حوزهی سیاسی و اجتماعی بیرون رانده شوند. مردها بد خودشان را می پذیرند و با بدهای شان اتحاد می کنند؛ اما در حوزهی زنها این گونه نیست. زن ها به راحتی از صحنه کار و… طرد شده با اندک ترین اشتباه، محکوم به گوشه نشینی می شوند.