یلدا رویان لیسانس و دانشجوی ماستری رشتهی جندر و مطالعات زنها در دانشگاه کابل است. او بعد از سال ۲۰۰۶ تجربهی کار و فعالیت در نهادهای مختلف دولتی وغیر دولتی دارد و فعلن به عنوان معاون پروژهی مشارکت (پروموت) کار میکند. در مصاحبه با وی تجارب و داشتههای زندگی شخصی و شغلی اش را به تصویر کشیده ایم.
بانو رویان در مورد زندگی شخصی تان بگویید و زندگی شغلی شما از کجا آغاز میشود؟
از کودکی هم بازی برادرانم بودم و همسان با آنها کار میکردم؛ اما آنچه مرا رنج میداد، این بود که در اکثر اوقات من و خواهرم باید برای آنها غذا پخته میکردیم، لباسهای شان را میشستیم و آنها نسبت به ما ارجحیت داشتند. همین سوال به ذهنم همیشه بود که دلیل این همه تفاوتها در چه است؟
بعدها درسال ۲۰۰۶ برای اولین بار دریک کورس آگاهی دهی از جندر شرکت کردم و آنجا بود که فهمیدم آنچه که تا حالاما تجربه کرده ایم ، نقش و کلیشههای جنسیتی به نامی جندر بوده است.
کار بیرون از خانه من از مشکلات اقتصادی شروع شد. در سال ۲۰۰۶ زمانی که شوهرم به مشکلی برخورد و به زندان رفت، من برای تأمین مخارج خود، دختر و شوهرم باید کار میکردم. زمانی که بهیکی از نهادهای مدنی درخواست کار دادم هفت ماهه باردار بودم در روز مصاحبهی کارییک خانم خارجی جرمنی با دوتا آقا با من مصاحبه کردند. درجریان مصاحبه پرسیدند که چند ماهه باردار هستی؟ و من گفتم هفت ماهه. جواب این مصاحبه نیامد. بعد از دو هفته زنگ زدم. مدیر منابع بشری برایم گفت: که خانم خارجی گفته دوماه بعد وقتی طفل این خانم به دنیا بیاید. زمانی است که حجم کارهایم زیاد است، پس نمی تواند برایم کمک کند. این موضوع برایم بسیار سخت بود. چون خانمهای خارجیی که همیشه از حقوق بشر و حقوق زن حرف میزند، به خاطرحق طبیعیی من که بارداری بود، برایم تبعیض قایل شد. بخشی دیگری این نهاد، هم به خاطر بارداری مرا نپذیرفتن. سرانجام در بخش سوم کهیک خانم از هموطنان خود ما مسوول آن بود، مشغول به کار شدم. به خاطر استعداد و تواناییهایی که داشتم، روز به روز پیشرفت میکردم. این درحالی صورت میگرفت که شوهرم در زندان بود و من برایش پول میبردم و او به سختی قبول میکرد. میگفت: غیرتم اجازه نمی دهد که از تو پول بگیرم. برایش توضیح میدادم و میگفتم که من و تو واردیک زندگیی مشترک شده ایم و باید با همدیگرهمکار باشیم. شوهرم میگفت تو در تمام این مدت مانندیک برادر برایم کمک کردی. زمانی که از زندان بیرون شوم با هم زندگیی خوبی خواهیم داشت. اما زمانی که از زندان بیرون شد با گذشت دوماه برایم گفت: احتیاجی به پولت ندارم و دیگر کارنکن. برای من غیر قابل پذیرش بود. چون من دیگر زن سنتیی که شوهرش شش سال قبل در خانه رها کرده و زندان رفته بود، نبودم. او بایک زن آگاه و مدنی که خیلی از مسایل را میدانست و برای پیشرفت مبارزه میکرد، رو بهرو بود. همیشه جنجال داشتیم. بعد به خاطر پایان این جنجالها خواستم به این رابطه پایان بدهم. من تمام پیشرفتم را مدیون شش سال نبودن شوهرم هستم. چون اگر میبود، من همان زن سنتی و خانه نشین باقی میماندم.
ازدواج شما مثلیک دختر سنتی به امر خدا و پیغمبر صورت گرفتیا در مورد ازدواج و انتخاب شریک زندگی، آگاهی داشتید؟
من زندگی ام را قمار زدم. وقتی که ۲۲ ساله بودم برایم فقط شوهر کردن مطرح بود. من زن دوم مردی شدم که خانم و شش فرزند داشت. تمام بدبختیهایی را کشیدم کهیک خانم بی سواد در دور ترین نقطهی این کشور میبیند. لت و کوب بخشی از زندگیی ام بود. حتا زمانی که از زندان زنگ میزد و تلفن را دیرتر جواب میدادم میگفت: فاحشه زیر کی خوابیده بودی؟
حالا با وجودی که روابط من و شوهرم قطع است؛ اما همرای خانم و فرزندانش رابطهی خیلی خوبی دارم.
دریک جامعهی سنتی با ساختار مرد سالارانه، چگونه توانستید فرزندان تان را بگیرید؟
شوهرم مسوولیتی در برابر فرزندانم، مثلیک پدر نداشت. ماهم به صورت رسمی از همدیگر طلاق نگرفیتم. فقط قطع رابطه کردیم. به خاطری که باهم سازگاری نداشتیم. او شش سال با مجرمین در زندان نشسته بود و من شش سال براییک زندگیی انسانی کار کرده بودم. در بیرون از خانه همه مرا احترام میکردند و به عنوانیک خانم فعال در حوزهی زندگی زنها میشناختند. اما زمانی که در خانه میآمدم نامم فاحشه بود و شوهرم به جز فاحشه چیزی دیگری صدایم نمی کرد. تا اینکهیک ونیم سال پیش برایش اخطار دادم که دیگرخانه ام نیاید.
من خیلی از وقتها در برابر خشونتها از هر نوع آن جدی برخورد میکنم.یکی از خاطراتم را اگر بگویم و آن اینکه از وزارت امور زنان برآمدم در پیش هرات رستورانتیک مردی صراف ایستاد بود و بسیار حرف زشتی به من گفت. برگشتم او را لت کردم اما فرارکرد. به پولیس گفتم بعد این مرد را در حوزهی دهم پولیس بردیم. به مسوول حوزه شکایت کردم و تمام حرفهایی را که این مرد برایم گفته بود را به مسوول ثبت گفتم. مسوول ثبت برایم گفت: برو لباسهای درست تر بپوش و این حرفهایی بد را نزن. برایش گفتم: لباسهایم سیاه و عادی است و هیچ عضوی از بدنم دیده نمی شود و ببین وقتی این مرد به من میگوید در دفتر خارجی کوس میدهی بد نیست؟ من وقتی حرفهایش را تکرار کردم بد است؟
فردایش موسفیدان و برادرش آمدند، عذرکردند و من با تعهد اینکه دیگر در این ساحه دیده نشود، از تقصیرش گذشت کردم. ازاین نمونهها زیاد بود؛ اما حالا بایک برخورد انسانی به طرف میفهمانم که از رفتار خودش خجالت بکشد.
شما در سایت گهواره ترجمه میکنید، با چه انگیزه ای خواستید برای اطفال کار کنید؟
من از کودکی مجلهی همدم اطفال را میخواندم. با علاقه منتظر چاپ بعدی آن میماندم. برایم بسیار آموزنده بود. زمانی که در مورد گهواره شنیدم با علاقهی بسیار. دو داستان را برای شان ترجمه کردم. اما به خاطر کارهای ماستری ام فعلن فرصت برای ترجمه ندارم که با کمتر شدن حجم درسها، ادامه میدهم. چون باورمندم که باید انگیزهی مطالعه، از کودکی برای اطفال خلق شود. به همین ترتیب ترویج مطالعه را فرهنگ سازی نماییم. من طرف دار نقدیک طرفه نیستم. زمانی که نقد میکنیم باید راه حل داشته باشیم. زمانی که کمبودیا ضعف چیزی را حس میکنیم باید برای بهبود آن کاری انجام بدهیم. ما گروپی برای حمایت از اطفال بی بضاعت، به نام رؤیا گروپ را داریم. با هرطفل دو نفرما همکارهستیم.یک نفر از لحاظ مالی و دیگر به لحاظ معنوی (ظرفیت سازی و بالا بردن اعتماد به نفس) کار میکنیم. به اطفال انگلیسی و کامپیوتر آموزش میدهیم. نتیجهی خوبی این کار برایم خیلی لذت بخش است. و تعهد من اینست که همیشه صادقانه کار کنم.
رفتارو روابط شما با دختران تان چگونه است؟
باهم رفیق هستیم. به آنها میگویم: همیشه برای توانا شدن خود شان تلاش کنند. برای شان محدودیت وضع نکرده ام. کاری را تحمیل نکرده ام. قبل از اینکه برای شان فیسبوک درست کنم، فرهنگ استفاده از فیسبوک را برای شانیاد دادم. همیشه به مطالعه تشویق کرده ام. اما هیچ گاه نگفته ام که دختران با ادب و با تربیه باشید. چون وقتی بزرگ شد خود شان میفهمند که با کی چگونه برخورد کنند. تمام تلاشم را میکنم که دخترانمیک زندگیی انسانی را تجربه کنند. به آنها میگویم هرطور که دوست دارید زندگی کنید. فقط کاری را انجام ندهید که به خود تان صدمه برساند.
شما نوشته بودید که دو موجود را بدون خواست خودشان در دیار زندگی بخشیدم که به خاطر جنسیت شان، باید رنج ببرند و خشونت تجربه کنند؛ حالا از داشتن دختران تان چقدر خوش هستید و فکر میکنید اگر پسر میبود چگونه زندگیی میداشتید؟
خاطره و بهاره همیشه قوت من بوده اند. زمانی که در شرایط دشوار قرار میگیرم، مشکلات و سختیها به من فشار میآورند، تنها فکری که مرا ازآن وضعیت بیرون میکشد، داشتن دو تا فرزند من است. با آنها بودن برایم انگیزهی برای خوش بودن، زندگی کردن و تلاش برای پیشرفت است. در مورد پسر که گفتید، برای من از خالهی حمام تا خانوادهی خسورم و همه میگویند که چرا پسر به دنیا نیاوردی؟ من برای شان میگویم: شمایک لیست تهیه کنید، من برای تان سالیکدانه میآورم. زمانش را هم بگویید که چه وقت پسر را میخواهید. چون اکثرشان خبر ندارند که من دیگر با شوهرم نیستم. ولی من بسیار خوشحالم که پسر به دنیا نیاوردم. چون هر قدر که او را تربیهی انسانی میکردم، بازهم دراین محیط مسموم و سیستم مرد سالار، باورمند به حقوق زن به عنوانیک انسان نمی بود. بزرگ میشد، سر دو تا دخترم ظلم میکرد. بزرگتر میشد به من اعمال سلطه میکرد. بعد از ازدواج به خانمش ظلم میکرد. زمانی که طفل دختر به دنیا میآورد، دخترش را اذیت میکرد و همین زنجیره ادامه پیدا مینمود. خوشحالم که آغازگر این زنجیره نشده ام و به هیچ زن دیگری ظلم نکرده ام.
شما به عنوان شخصیت مبارز و موفق، درحوزهی زنان برای پیروزی مبارزات زنها که برای اثبات هویت و تأثیرگذاریی خودشان تلاش دارند، چه راهکارهایی را پیشنهاد میکنید؟
اولین نکته: به هیچ کس اجازه ندهید که در زندگی شما تصمیم بگیرد. زندگی بارور وشکوفا داشته باشید. از زندگی لذت ببرید. فقط مسایلی را رعایت کنید که پیامد آن به شما آسیب نرساند. با انسانهای اطراف تان بیرون از نگاه جنسیتی، روابط انسانی داشته باشید. فراتر از کارهای خانه، بچه داری. روابط خسور خیلی و خواهر خواندگی فکر کنید. از محیط آگاه باشید. و در مورد آنچه در سرنوشت شما تأثیر گذار است بی تفاوت نباشید.در بارهی سیاست، مسایل اقتصادی و حکومت داریی کشورتان حرفی برای گفتن داشته باشید. روی تحصیلات تان فکر جدی نموده و داشتن سواد با معیارهای بین المللییک ضرورت است. چون سواد میتواند شالودهی فعالیتهای معیاری و تأثیرگذار شما باشد. هیچ گاه ظلم را قبول و تحمل نکنید. برای رشد و پیشرفت خود تان صادقانه کار کنید. زندگیی خود تان را بسازید تا برای زندگی دیگران، رهنما و الگوی خوبی باشید.