غلام سخی حلامیس
انقلاب، یعنی دگرـ گونی و به فعلیت رسیدن آن چیزهایی که تا پیش از وقوع انقلاب یا به وقوع نرسیده است و یا هم برخی از هنجارها مانع وقوع آن شده است. انقلاب میتواند، اقسام گوناگون داشته باشد. در تاریخ بشر، از انقلابات اجتماعی تا انقلابهای سیاسی و صنعتی را سراغ داریم؛ که هر کدام منجر به نو آوریهای بسیار شده است. افغانستان پس از هجوم شوروی، شاهد انقلابها و جنگهایی بسیاری بوده است. دو روز تاریخی هفت و هشت ثور در واقع روزهای هستند که در آنها؛ دو جریان کمونیستی و مجاهدین، انقلابهایشان را به پیروزی رسانیدند. در هفت ثور، حزب دموکراتیک خلق قدرت را از دست داوود خان ستاند، اما در هشت ثور مجاهدین پیروزمندانه وارد کابل شدند و نظام کمونیستی خلق و پرچم را سقوط دادند.
جنگها و تحولات سیاسی، خواه نا خواه تاثیر خود را بر ذهنیت انسانها مینهد. در واقع، هجوم شوروی در افغانستان؛ همراه با تحولات بنیاد برـ افگنانه در عرصههای دیگر، عرصه شعر و ادبیات این کشور را نیز دگر-گونی بخشید. در همین دوره، دو جریان متفاوت شعری سر بر میآورد؛ یکی در دفاع از ارزشهای کمونیستی شعر سرودند و دیگری بر ضد این جریان و در دفاع از ارزشهای دینی و میهنی.
برجستهترین سوژههای این دوره را؛ جنگ، انقلاب، تفنگ، خون، وطن و… تشکیل میدهد. هم راه و در واقع هم ـ پا با جریان شعر مرد افغانستان؛ شاعران زن نیز به سرایش شعر پرداختند. از شاعران زن در این دوره نامهای پروين پژواك، عارفه بهارت، بهار سعيد، ليلا صراحت روشني، خالده فروغ، ناديه فضل، خالده نيازي، ماهرخ نياز، ثريا واحدي، راحله يار و حميرا نكهت دستگيرزاده و… را در جراید و مجلات آن زمان میبینیم. در یک نگاه، افغانستان پس از سقوط جمهوری شاهانه داود خان همواره آبستن حوادث بسیاری بوده است. این تحولات منجر به بروز بنیادگرایی دینی و ظهور گروههایتروریستی در کشور گردید. بدین سبب، حضور زن در ساحت اجتماع مبتنی با قواعد بسیاری گشت و یا بیخی ممنوع گردید. با به وجود آمدن، فضای بسته برای حضور زن؛ بیشتر سوژههای شاعران زن را در این دوره تاریخی، رهایی از قید و بندهای تحمیلی بر میسازد. براي روشن شدن مطلب اين شعر را مطالعه كنيد:
ز پايم بگسلم زاولانهها را
كه دردي ميكشد در من زبانه
ز طاقت سوزي دردم بسوزد
تحملها و صبر جاهلانه
دريغ و داد! تا گفتم كه هستم
نوا را از زبان من گسستند
چو فريادي زدم از دست ظالم
زدند مشت و دهانم را شكستند
زدم گامي كه تا خود را نمايم
به كنج خانه زندانم نمودند
فكندند بر سر من تيره چادر
«سيه سر» گفته پنهانم نمودند
گرفتند تا مرا از اختيارم
دگر خود را به جاي خود نديدم
ضعيف و عاجز يا ناقص العقل
لقب دادند و گمنامي كشيدم
(مير شاهي مسعود؛ شعر زنان افغانستان، چ اول، نشر شهاب، تهران، 1383، ص 109)
همانگونه، که تذکر رفت؛ بیشتر شاعران و نویسندگان افغانستان تا پیش از دهه هفتاد، از جنگ، تفنگ، انقلاب، مجاهد، ویرانی و… میسرودند و مینوشتند. در این میان، تنها شاعران مرد نبودند که به «جریان شعر مقاومت» برگ و بار بخشیدند. سوژههای زنان را نیز همین واژهها بر میساختند. به طور مثال به این شعر توجه کنید:
امشب خبر از كابل ويرانه به من گوي
از غمزدگان شده ديوانه به من گوي
اي روشني ديده بيا گوهري افشان
تعريفي از آن گوهر يكدانه به من گوي
من تاب تماشا چو نياورده، نرفتم
باري تو زلغمان و زبارانه به من گوي
ديروز كه نبود كابل ما اين همه ويران
ويرانگي اش را تو دليرانه به من گوي
از شهر ووطن مانده همه دور و غريبم
اندوه غم خويش غريبانه به من گوي
اين فاجعه جز بي سرو ساماني ما نيست
از فاجعهها بسي سروسامان به من گوي
(همان، ص 223، ماهرخ نياز)
نقدی که بر شعر مقاومت افغانستان، در کل ـ چه مرد چه زن ـ وارد است. تهی شدگی از حس شاعرانه و هبوط در ساحت جنگ و تفنگ است. محض مثال، در شعر این دوره، یا هیچ شعری و یا کمتر شعری را میبینیم که در آن از زلف یار و ابروان معشوق و… گفته باشند. در واقع، شعر در پیش از دهه هفتاد تبدیل به وسیله ی برای جنگ و مبارزه شده بود و کم نبودند جریانهای جهادی ای که دهها شاعر و نویسنده را در استخدام شان داشتند. و از این طریق به نفرت پراکنی علیه یک دیگر میپرداختند.
شعر مقاومت، در کلیت خود ادبیات افغانستان را وارد یک گسست تازه نمود. و شاعران افغانستان هم پا با دیگر شاعران حوزه زبان پارسی از قید و بندهای وزن و قافیه رهایی یافتند. ترجمه ادبیات جهان، مخصوصا حوزه روسیه و آمریکای لاتین این روند را سرعت بخشید. دیگر، کمتر شاعری را میدیدیم که به سبک حافظ و سعدی شعر بسرایند. در یک نگاه، در این دوره شاعران پارسی پرداز از زلف یار و شراب و موعظههای سعدی وار کمتر سرودند و یا هیچ نسرودند. این انقلاب با «نیما» آغاز یافته بود و با شاعران چون سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، احمد شاملو و… به اوج رسید.
هم زمان با ظهور مجاهدین و پس از آن طالبان یک دوره سیاه در تاریخ افغانستان رقم خورد. این تحولات، تمام ساختارهای اجتماعی کشور را فرو ریزاند. انسانهای زیادی از این سرزمین، آواره ای کوی و برزن جهان شدند. آوارگی و هبوط در ساحت جوامع دیگر؛ بیش از هر امری بر ادبیات افغانستان تاثیر گذاشت. شعر پسا- مقامت افغانستان، مدیون همین آوارگان است. در این دوره، که از اوایل دهه هفتاد آغاز میشود. ساختارهای شعر و ادبیات کشور بیخی دیگرگون میشود. به سبب، فضای باز اجتماعی که در کشورهای مهاجر پذیر وجود داشت. شاعران زن توانستند شعر شانرا به برگ و بار برسانند. حلقههای ادبی در ایران و پاکستان و سایر کشورهای خارج از افغانستان، زمینه ساز این امر شد، که زنان زیادی وارد عرصه شعر و ادبیات شوند.
اگر به اجمال، یک نگاه کوتاه به تاریخ ادبیات پارسی داشته باشیم؛ کمتر زنانی در تمام دورههای تاریخ ادبیات جرئت نموده است که از خواهشهای زنانه و درد و رنج و عشق خود سخن بگوید. البته، یک مورد را باید اشاره نمود که در حوزه خراسان و مخصوصا افغانستان، در دورههای مختلف تاریخ شاعران زن قد بر افراشته اند. آنها با نامهای مستعاری چون مخفی، محجوبه، مستوره و… شعر میسرودند. هنجارهای سنتی و قید و بندهای اجتماعی، مانع آن میشدند که شاعران زن احساسات زنانه شان در قالب شعر به تصویر بکشند. به همین رو است، که اکثر شاعران زن در افغانستان یا به نام مستعار و یا هم با سبک و سیاق مردانه شعر سروده اند. چه بسا، که در خیلی مورد اتفاق افتاده که ابراز احساسات زنانه در شعر، موجب نابودی شاعر شود.تراژدی رابعه گواه این امر است. چنان که استاد واصف باختری میسراید: «پدرام شد ز لاله و گل، قبر رابعه / «بکتاش» بود لاله که زانجای بردمید». در یک مقطع خاص، این فروغ فرخزاد است که انقلابی در عرصه شعر معاصر پارسی پدید میآورد و تنانگی را با تفکر کاملا زنانه در شعر به سرودن میگیرد. پس از فروغ، هر چند شاعران بسیاری به صحنه آمدند و شعرهایی هم به مراتب بهتر از شعرهای فروغ سرودند؛ اما این فروغ بود که تابویی تن را شکست و جاده را برای دیگر زنان هموار کرد. «مرا به زوزه دراز توحش/ در عضو جنسی حیوان چه کار/ مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است». (فروغ فرخزاد)
در افغانستان، اما جریان شعر زن کمیدیرـتر شکل گرفت. در دوران غربت و پس از آن زنان بسیاری به شعر رو آوردند تا این که جریان کنونی شعر زن افغانستان شکل بگیرد. از شاعران این دوره میتوان از: زهرا زاهدي، معصومه صابري، كريمه عارفي، كبري آخوند زاده، مريمتركمني، خديجه احمدي، كريمه عارفي، معصومه احمدي، زهرا حسين زاده، زهرا محمودي، محبوبه ابراهيمي، شكريه عرفاني، ذاكره حسيني، فريبا حيدري، لينا نبي زاده، رحيمه ميرزايي، فاطمه سجادي، مينا نصر، رؤيا سادات، ناهيد باقي، عادله كبيري، گلثوم صديقي، جميله متقي، صفيه بيات، مهتاب ساهل، ريحانه يوسف، خديجه كاظمي، فاطمه فيضي، فاطمه حسيني، بتول مرادي، راضيه مظفري، فرزانه احمدي، زهرا لطفي، فرشته حسيني، سوسن ابراهيمي، منيژه تمنا، فاطمه طاهري و … نام گرفت.
شعر زن افغانستان، زمانی برگ و بار یافت که زنان توانستند، شعر متفاوتتر نسبت به آن چه مردان خلق میکردند، بسرایند. در اوایل چندان تفاوت میان آن چه زنان میسرودند با شعر مرد افغانستان آشکار نبود. محض مثال، اگر شعرهای نخستین زهرا حسین زاده را با آن چه یک مرد میسرود مقایسه کنیم، هیچ تفاوتی حس نمیکنیم. حتا، اگر به جای نام زهرا حسین زاده، نام یک مرد را بگذاریم؛ چندان فرقی نمیکند. اما، بعدها در شعرهای کسانی چون شکریه عرفانی این تفاوت به صورت بارز آشکار یافته است.
در عصر کنونی، تنانگی، عصیان گری و بیان رنجهای زنان مهمترین مشخصات اشعار شاعران زن افغانستان را شکل میدهد. باری، باران سجادی در مورد یکی از مجموعههای شعری اش زیر نام «سنگ باران» گفته بود: «به عقیدهی خودِ من محتوای سنگباران عموماً اجتماعی و بیان زنانهی زن معاصر افغانستانی میباشد. تجربههای فردی و حال و هواهای انسانی که زن است و دچار چندهویتی آنهم به دلیل مهاجرت که دردِ مردم ماست شده، و بیان تجربیات نازک یک زن از همین زن بودنش و امکان زن ماندن در بستر اجتماع امروزی افغانستان». اروتیک سرایی و سخن گفتن از مشخصات تن نیز مهمترین سوژههای شاعران زن را بر میسازد. کسانی چون مارال طاهری، باران سجادی، کریمه شبرنگ، مریمترکمنی و… را میتوان نمایندگان مکتب اروتیک در افغانستان دانست. باران سجادی با نشر مجموعه شعری «پریود» در صدر این جریان قرار میگیرد. وی با زبان شاعرانه و به شکل بسیار برهنه خواهشهای تنانه اش را بیان نموده است. در ذیل چند نمونه از اشعار شاعران مکتب اروتیک را میآورم:
او هنوز نمیداند بلیسد یا مجروحم کند
من اما
میدانم
شهوت جرررررر دادنش را
کنار همان جمعه خمیده
در چهارم بعد از ظهر جاودان
و زنان که سیگار نمیکشیدند
(باران سجادی، پریود: 94)
چقدر تنهایی ام را به تخت دعوت کنم
و دوشهای ارزان مسافر خانههای اطراف حرم
گناهانم را به پای تو بریزند
چقدر بگویم روانکاو عاشقم شده است
و هرجلسه ادیپم را روی برانکاد دستمالی میکند
من را نخواستن شوخی نیست
شوخی نیست وقتی سگگهای سوتین ام با یاد تو باز میشوند
شوخی نیست وقتی لای موهای من گریه میکنی
ومن به مارک شورت دوست دخترت فکر میکنم
(مارال طاهری، وبلاگ مارال طاهری)
در این دو شعر به وضوح میبینیم؛ که باران سجادی و مارال طاهری با به کار گیری اروتیکترین واژهها خواسته اند با زبان زنانه شعر بگویند و به نحوی خواهشهای تنانه زنان را به تصویر بکشند. برای درک بهتر فراز و فرود شعر زن افغانستان، میتوان اشاره کرد که شاعران دیروز در پستو ـهای پست خانهها شعر میسرودند و ای بسا که در قالب مردانه احساسات شان را بروز میدادند؛ اما باران سجادی و مارال طاهری، واژههای «شهوت» و «جررر دادن» و «شورت دوست دختر» و «سگگهای سوتین» و «دست مالی» را در شعرهای شان به کار میبرند. شاید، باران سجادی، مارال طاهری و کریمه شبرنگ را بتوان آوانگاردترین شاعران زن معاصر افغانستان دانست. زیرا، این شاعران پا بند به قید و بندهای چون وزن و قافیه نیستند و در قالبهای آزاد هنرنمایی میکنند. باران سجادی گفته است که: «من برای فرم، شعر نمیگویم. شعر برای من تجربهی انسانی و تجربهی زیستهی من از زندگی است. من در شعر زندگی میکنم. بنابر این، زندگی کردن برای قالبها یا فرم به نظر من ممکن نیست». نقدی که بر شعر این دسته از شاعران میتوان وارد کرد، زبان کمتر هنری و بیان برهنه مفاهیم است. یعنی وقتی، مثلا شعری از باران سجادی میخوانیم به آسانی درک میکنیم که شاعر چه گفته است. در حالی که، شعر نباید این قدر ساده باشد.
با توجه به آن چه گفته آمدیم، شعر زن افغانستان، اکنون به دورانی رسیده که دیگر نمیشود آن را نادیده گرفت. نابترین احساسات زنانه در این شعرها نهفته است و درد اجتماعی زنان به خوبی انعکاس داده میشود. چیزی که، چنان یک کمبود در شعر افغانستان، اعم از زن و مرد، خود-نمایی میکنند؛ عدم موجودیت بوطیقا است. شعر باید در ساحتهای غیر از ادبیات نیز به پرواز در آید. شعر افغانستان باید بیش از پیش به سوی فلسفی شدن گام گذارد. شاعران حوزه ایران، تا-حدی این خالیگاه را در شعر معاصر فارسی جبران کرده است. ولی، ره دراز در پیش است، تا شعر پارسی کاملا در فلسفه حل شود.
اگر به اجمال، یک نگاه کوتاه به تاریخ ادبیات پارسی داشته باشیم؛ کم تر زنانی در تمام دوره های تاریخ ادبیات جرئت نموده است که از خواهش های زنانه و درد و رنج و عشق خود سخن بگوید. البته، یک مورد را باید اشاره نمود که در حوزه خراسان و مخصوصا افغانستان، در دوره های مختلف تاریخ شاعران زن قد بر افراشته اند. آنها با نام های مستعاری چون مخفی، محجوبه، مستوره و… شعر می سرودند. هنجار های سنتی و قید و بند های اجتماعی، مانع آن می شدند که شاعران زن احساسات زنانه شان در قالب شعر به تصویر بکشند. به همین رو است، که اکثر شاعران زن در افغانستان یا به نام مستعار و یا هم با سبک و سیاق مردانه شعر سروده اند. چه بسا، که در خیلی مورد اتفاق افتاده که ابراز احساسات زنانه در شعر، موجب نابودی شاعر شود. تراژدی رابعه گواه این امر است. چنان که استاد واصف باختری می سراید: «پدرام شد ز لاله و گل، قبر رابعه / «بکتاش» بود لاله که زانجای بردمید». در یک مقطع خاص، این فروغ فرخزاد است که انقلابی در عرصه شعر معاصر پارسی پدید می آورد و تنانگی را با تفکر کاملا زنانه در شعر به سرودن می گیرد. پس از فروغ، هر چند شاعران بسیاری به صحنه آمدند و شعرهایی هم به مراتب بهتر از شعرهای فروغ سرودند؛ اما این فروغ بود که تابویی تن را شکست و جاده را برای دیگر زنان هموار کرد. «مرا به زوزه دراز توحش/ در عضو جنسی حیوان چه کار/ مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است». (فروغ فرخزاد)
در افغانستان، اما جریان شعر زن کمی دیرـ تر شکل گرفت. در دوران غربت و پس از آن زنان بسیاری به شعر رو آوردند تا این که جریان کنونی شعر زن افغانستان شکل بگیرد. از شاعران این دوره می توان از: زهرا زاهدي، معصومه صابري، كريمه عارفي، كبري آخوند زاده، مريم تركمني، خديجه احمدي، كريمه عارفي، معصومه احمدي، زهرا حسين زاده، زهرا محمودي، محبوبه ابراهيمي، شكريه عرفاني، ذاكره حسيني، فريبا حيدري، لينا نبي زاده، رحيمه ميرزايي، فاطمه سجادي، مينا نصر، رؤيا سادات، ناهيد باقي، عادله كبيري، گلثوم صديقي، جميله متقي، صفيه بيات، مهتاب ساهل، ريحانه يوسف، خديجه كاظمي، فاطمه فيضي، فاطمه حسيني، بتول مرادي، راضيه مظفري، فرزانه احمدي، زهرا لطفي، فرشته حسيني، سوسن ابراهيمي، منيژه تمنا، فاطمه طاهري و … نام گرفت.
شعر زن افغانستان، زمانی برگ و بار یافت که زنان توانستند، شعر متفاوت تر نسبت به آن چه مردان خلق می کردند، بسرایند. در اوایل چندان تفاوت میان آن چه زنان می سرودند با شعر مرد افغانستان آشکار نبود. محض مثال، اگر شعر های نخستین زهرا حسین زاده را با آن چه یک مرد می سرود مقایسه کنیم، هیچ تفاوتی حس نمی کنیم. حتا، اگر به جای نام زهرا حسین زاده، نام یک مرد را بگذاریم؛ چندان فرقی نمی کند. اما، بعد ها در شعر های کسانی چون شکریه عرفانی این تفاوت به صورت بارز آشکار یافته است.
در عصر کنونی، تنانگی، عصیان گری و بیان رنج های زنان مهم ترین مشخصات اشعار شاعران زن افغانستان را شکل می دهد. باری، باران سجادی در مورد یکی از مجموعه های شعری اش زیر نام «سنگ باران» گفته بود: «به عقیدهی خودِ من محتوای سنگباران عموماً اجتماعی و بیان زنانهی زن معاصر افغانستانی میباشد. تجربههای فردی و حال و هواهای انسانی که زن است و دچار چندهویتی آنهم به دلیل مهاجرت که دردِ مردم ماست شده، و بیان تجربیات نازک یک زن از همین زن بودنش و امکان زن ماندن در بستر اجتماع امروزی افغانستان». اروتیک سرایی و سخن گفتن از مشخصات تن نیز مهم ترین سوژه های شاعران زن را بر می سازد. کسانی چون مارال طاهری، باران سجادی، کریمه شبرنگ، مریم ترکمنی و… را می توان نمایندگان مکتب اروتیک در افغانستان دانست. باران سجادی با نشر مجموعه شعری «پریود» در صدر این جریان قرار می گیرد. وی با زبان شاعرانه و به شکل بسیار برهنه خواهش های تنانه اش را بیان نموده است. در ذیل چند نمونه از اشعار شاعران مکتب اروتیک را می آورم:
او هنوز نمی داند بلیسد یا مجروحم کند
من اما
می دانم
شهوت جرررررر دادنش را
کنار همان جمعه خمیده
در چهارم بعد از ظهر جاودان
و زنان که سیگار نمی کشیدند
(باران سجادی، پریود: 94)
چقدر تنهایی ام را به تخت دعوت کنم
و دوش های ارزان مسافر خانه های اطراف حرم
گناهانم را به پای تو بریزند
چقدر بگویم روانکاو عاشقم شده است
و هرجلسه ادیپم را روی برانکاد دستمالی میکند
من را نخواستن شوخی نیست
شوخی نیست وقتی سگگ های سوتین ام با یاد تو باز میشوند
شوخی نیست وقتی لای موهای من گریه میکنی
ومن به مارک شورت دوست دخترت فکر میکنم
(مارال طاهری، وبلاگ مارال طاهری)
در این دو شعر به وضوح می بینیم؛ که باران سجادی و مارال طاهری با به کار گیری اروتیک ترین واژه ها خواسته اند با زبان زنانه شعر بگویند و به نحوی خواهش های تنانه زنان را به تصویر بکشند. برای درک بهتر فراز و فرود شعر زن افغانستان، می توان اشاره کرد که شاعران دیروز در پستو ـ های پست خانه ها شعر می سرودند و ای بسا که در قالب مردانه احساسات شان را بروز می دادند؛ اما باران سجادی و مارال طاهری، واژه های «شهوت» و «جررر دادن» و «شورت دوست دختر» و «سگگ های سوتین» و «دست مالی» را در شعر های شان به کار می برند. شاید، باران سجادی، مارال طاهری و کریمه شبرنگ را بتوان آوانگارد ترین شاعران زن معاصر افغانستان دانست. زیرا، این شاعران پا بند به قید و بندهای چون وزن و قافیه نیستند و در قالب های آزاد هنرنمایی می کنند. باران سجادی گفته است که: «من برای فرم، شعر نمیگویم. شعر برای من تجربهی انسانی و تجربهی زیستهی من از زندگی است. من در شعر زندگی می کنم. بنابر این، زندگی کردن برای قالبها یا فرم به نظر من ممکن نیست». نقدی که بر شعر این دسته از شاعران می توان وارد کرد، زبان کمتر هنری و بیان برهنه مفاهیم است. یعنی وقتی، مثلا شعری از باران سجادی می خوانیم به آسانی درک می کنیم که شاعر چه گفته است. در حالی که، شعر نباید این قدر ساده باشد.
با توجه به آن چه گفته آمدیم، شعر زن افغانستان، اکنون به دورانی رسیده که دیگر نمی شود آن را نادیده گرفت. ناب ترین احساسات زنانه در این شعر ها نهفته است و درد اجتماعی زنان به خوبی انعکاس داده می شود. چیزی که، چنان یک کمبود در شعر افغانستان، اعم از زن و مرد، خود-نمایی می کنند؛ عدم موجودیت بوطیقا است. شعر باید در ساحت های غیر از ادبیات نیز به پرواز در آید. شعر افغانستان باید بیش از پیش به سوی فلسفی شدن گام گذارد. شاعران حوزه ایران، تا-حدی این خالیگاه را در شعر معاصر فارسی جبران کرده است. ولی، ره دراز در پیش است، تا شعر پارسی کاملا در فلسفه حل شود. والسلام.