آنقدر زن، زن گفتیم که چندی از زن تابو ساختیم، چندی هیولا و چندی شیطان، دیگران هم موجود بیکاره خواندند. تعدادی آنقدر زن، زن گفتند که گویا زن خدا باشد! بیایید همه از نو تعریف کنیم؛ زن را از نو بشناسیم. تاکنون بسیاری در راه خطاست. بیایید زن را در جامعهی خود تعریف کنیم. زن انسان کامل است. اما تاکنون در امور زندگی نسبت به همنوعانش – مردها – متفاوت زیسته است. تفاوت زندگی مرد و زن در یک نکته خلاصه میشود؛ توضیح آن پایان ناپذیر است؛ اما در یک جمله میتوان گفت: زن همان انسانیست که قرنها در حصار حماقت مرد زیسته است. این ادعا با ارایهای چند نمونه از سبک زندگی مشترک در طول تاریخ بشریت به اثبات میرسد. در دورهی اعراب جاهلی، تولد دختر ننگ قبیله بود و نوزاد محکوم به زنده به گور شدن. اینکه چند مدت این رسم دوام یافت و اگر سراسری و مداوم بود، چگونه نسل عرب منقرض نشد؟ اینها پرسش تاریخی و خارج از دایرهی این بحث است؛ اما نفس ترویج همین رسم غیرانسانی بیانگر ظلم بزرگ تاریخی بر زنان است.
در دورهی ترکان عثمانی زن ندیمه بود و سوگل؛ شاه جهان اسلام دربارش پر از دختران باکره بود تا در انتخاب همخوابه دست باز و گزینهی بسیار داشته باشد. همزمان با آن در دربار شاهان هند مغولی برای راه یافتن به رقاص خانهی شاه ولوله برپا بود. رقاصهی دربار بودن اوج هنر بود. در آفریقای شمالی برای نخشکیدن رود نیل زن باکره را قربانی میکردند، در نپال و تایلند برای جلوگیری از خشم خدای طوفان و جلب توجه خدای باران؛ هرسال دختران باکره را سر میبریدند تا نظام طبیعت را ثابت نگهدارند. اینها تنها نمونههای اندک از حماقت و جهالت مردان جهان بود که امروز نیز به بیرحمانهترین شکل آن اجرا میشود؛ اما فریادرسان این درد تکفیر میشود و مثل ژاندارک که در آتش خشم جاهلان در اروپا سوخت – فرخندهوار- در آتش افراطگرایی مردان مسلمان در شرق و نیز در دست هوسبازان غرب خواهد سوخت. آری، فقط زن بود که رنج میکشید و مرد بود که لذت میبرد. امروز در افغانستان همه جریان دارد؛ ننگ اعراب جاهلی در غور با افتخار تحت پوشال قانون اسلامی اجرا میگردد (رخشانه به عنوان یک زن سنگسار میشود)؛ اما جنبشی برای دادخواهی از خون رخشانه فیمینست است! در قلب کابل فرخنده مثل ژاندارک در آتش خشم مردان میسوزد و هزاران مرد غیور به تماشا مینشیند ولی جنبش دادخواهی از خون فرخنده فیمینیست است! در دایکندی که امنترین ولایت افغانستان است؛ بینی زن بریده میشود. تنها در سال ۱۳۹۶ حدود ۳۴۰ مورد خشونت علیه زن ثبت ادارهی دولتی میشود؛ بدون آنانی که بنابر مصلحت و یا از ترس ازدستدادن سرپناه حتا مرگ درون خانه را ترجیح میدهند.
مگر این حادثهها با کار اعراب جاهلی و سربریدن دخترهای باکره در آفریقا و جنوب آسیا چه تفاوت دارد؟ در هردو صورت؛ مرد است که ظلم میکند و زن ستم کش این روزگار بد است. در بسیاری از ولایتهای جنوب، شرق، غرب و شمال افغانستان زنان حق تحصیل ندارند، هویت شان انکار میشود و این وضعیت ناشی از حصار حماقت مردان است که سد راه آرامش و آسایش زن قرار میگیرند. با این وضعیت موجود، زنی که برای دادخواهی برای این قشر محروم برخیزد و ندای آزادی سردهد؛ به حکم دین، به امر عرف؛ جاسوس غرب است و مامور غربگرا!
عجیب است، این وطن مکانی است که تمام رخدادهای ننگین گذشته در اینجا جریان دارد؛ زن سربریده میشود(قتل و انتحار)، زن زنده به گور میشود(سنگسار)، زن در آتش سوزانده میشود، زن هنوز هم کنیز خانه است، مرد به زن نگاه جنسی و شهوانی دارد و قانون نگاه جنسیتی، اما دادخواهی برای زن غربگرایی شمرده میشود. رسانههای بیدارگر اجتماعی که برای زنان؛ مثل تلویزیونها، رادیوها و نشریهها که از برابری در خلقت، از آزادی و از رشد و توانایی زن سخن میگوید؛ مطرود عرف و دین و سنت است و فعالان آن مامور غرب. آنچه مهم و الزامی است که باید تغییر کند؛ همین اندیشهی نامناسب جامعه نسبت به فعالان حقوق زن و معترضان سلب آزادی زنان است. آنان چیزی بیشتر از حق و آزادی نمیخواهند. در حالیکه آزادی اساسیترین حق انسان است، جامعهی افغانستان بهخصوص مردان نباید از آزادی زن بترسد، مگر جامعهی با زنان خانهنشین و بیسواد به آبادی رسیده است؟ هرگز!
اگر کسی با ادب برهنه نوشت، نامسلمان نیست بلکه او تعریفی دیگری از زن دارد، تعریفی نو از انسان دارد و ذهن منحرف در طینت او جای ندارد. پس آنانی که تمام مشکل زنان و خواستهای زنان را بیپرده بیان کرد غربگرا نیست بلکه دارد برای زنی دادخواهی میکند که همنوع مرد است. مردی که قرنهاست حصار حماقتش را حاضر به برداشتن نیست زیرا از زن دانشآموخته و زن دارای پایگاه اجتماعی و استعداد علمی و سیاسی میترسد. دادخواهان زن در کشور را غربگرا خطاب میکند و حاضر است زن تا ابد در خانه کنیز باشد و بس. در پایان بر دادخواهان و فعالان حقوق زن و پیشگامان آزادیخواهی برای زن در افغانستان، از قول “ارلنایتینگل” مینویسم: اجازه ندهید تا ترس از زمان با ایجاد موانع، سد راه انجام ماموریت تان شود. هر زمانی میگذرد ما باید بتوانیم از همین زمان در حال سپری شدن به بهترین وجه لازم استفاده کنیم. در این زمان و شرایط حساس کشور که امنیت، وضعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور هردم شکننده و با بحران نو روبهرو است؛ باید استوار و با برنامه حرکت کرد تا زن افغانستانی در انحصار ذهن منحرف و حماقت مرد محصور نماند بلکه به شهر رویایی خویش پرواز کند و نوای آزادی سردهد، اما این راه بدون دادخواهی برای کسب آزادی ممکن نیست و دادخواهان برچسب غربگرایی، جاسوسی و هزار حرف دیگر خواهد شنید. اما با در نظر داشت این مسایل باید برای فایق آمدن بر ستم موجود ایستاد و صادقانه مبارزه کرد تا ثابت شود که دادخواهی برای زن یک پدیدهی غربگرایی نیست.