امین قضایی
هر آنچه از خرد و استدلال تهی شده باشد، در معرض فساد و تباهی و البته ملعبه اصحاب قدرت قرار خواهد گرفت. این مقاله هم به نقد فمینیسم عامیانه میپردازد و هم آنچه شاید بتوان نام فمینیسم آکادمیک را روی آن گذاشت. هر دوی آنها در تعارض و تقابل با فمینیسم به مثابه یک جنبش اعتراضی و رهایی بخش قرار دارند.
عوام الناس مفاهیم را نمیفهمند و از جمله مفهوم حق را. بنابراین برای آنها ساده است که فمینیسم به مثابه جنبشی برای دفاع از حقوق زنان را به جنبشی برای دفاع از زنان تبدیل کنند. دفاع از حقوق یک نفر به معنای دفاع از شخصیت، رفتار یا عقاید وی نیست. بحث دفاع از حقوق با بحث دفاع از شخصیت یا رفتار و منش افراد کاملن متفاوت است.
اما من باب بحث در باره زنانگی: فمینیسم عامیانه زنانگی را در برابر مردانگی ستایش میکند، حتی از چیز مبهم و بی معنایی به نام تفکر زنانه سخن میگوید. برعکس، فمینیسم باید مخالف زنانگی باشد. زنان خود قربانیان زنانگی هستند. هیچ فضیلت و ارزشی در زنانگی وجود ندارد. در واقع اصلن رذیلت محض است که رفتار، شخصیت، منش و عقاید کسی از جنسیت یا جنس اش متاثر باشد.
فمینیسم اکادمیک با فمینیسم عامیانه در این خلط مبحث شریک جرم است و دفاع از تنانگی، سطحی بودن و مفهوم پردازیهای جعلی و غیرعقلانی را به عنوان زنانگی ستایش میکند. تمام هدف ما باید این باشد که رفتار و ساختارهای اجتماعی ما مبتنی بر عقلانیت باشد و نه تعیناتی مانند موقعیت جغرافیایی، تاریخی، طبقاتی، جنسی، فیزیولوژیکی و هرچیز دیگری که اساسن قدرت و حق انتخاب و آزادی ما را محدود و مقید میکند. برعکس آنچه در دستور کار فمینیسم عامیانه و آکادمیک قرار دارد، هدف ما باید جدا کردن انسانهایی تحت عنوان زن، از زنانگی جعلی، ساختگی و محدود کننده باشد و نه ستایش زنانگی تحت عنوان دفاع از زنان.
این خلط مباحث، در موارد نیز دیگر صادق است و فرمول کلی این مغلطه چنین است که مبارزه علیه ظلم را با ستایش قربانی اشتباه میگیرد. دفاع از مظلوم برای رسیدن به حقوق خویش، به معنای ستایش وی نیست. وقتی این را میگویم احتمالن اکثر شما با این جمله موافق هستید، ولی وقتی به مصادیق آن بر میخورید قادر به تشخیص و تمیز نیستید. درد این است.
زنانگی باید شدیدن مورد نقد قرار گیرد، درست همانطور که مردانگی. زنانگی و مردانگی هر دو انسان را قربانی میکند. زنان و مردان به این زنانگی و مردانگی چسبیده اند طوریکه اگر رفتارشان مطابق این کلیشه نباشد، نابه هنجار تلقی خواهند شد.
با این حال، زنانگی یا زنانه کردن به یک تاکتیک قدرت نیز تبدیل شده است. برای مراکز خرید مهم است که فضای شهری پیرامونی زنانه باشد. آنها به مضامین نهفته در زنانگی، به خرید کردن و افاده داشتن و فضل فروشی و تمایل غریب به مصرف خودستایانه، نیاز دارند. سیاست حاکم بر فضای شهری، تلاش میکند شهر را زنانه کند. یک مثال دیگر پدیده مهاجرت و پناهندگی است که مدافعین آن تلاش میکنند، آن را زنانه جلوه دهند. قربانیان جنگ از نظر آنها زنان و کودکان هستند، مهاجرین به صورت زنان فراری و آسیب پذیر به تصویر کشیده میشوند. در ظاهر این یک تاکتیک خوب برای دفاع از محرومین به نظر میرسد اما در واقعیت، به این منجر میرسد که مهاجرینی که با این تصویر مطابقت نداشته باشند (یعنی آسیب پذیر، قربانی، تو سری خور و محتاج کمک نباشند)، راحتتر به صورت مجرم یا پرخاشگر به تصویر کشیده شوند. این کلیشه، قاعده را به «استثنای غالب» تبدیل میکند.
اگر شما مهاجر یا پناهنده را آسیب پذیر، محتاج کمک و درمانده به تصویر بکشید، از وی دفاع نکردهاید بلکه تنها وی را مجبور کردهاید که با این تصویر خود را مطابقت دهد. در عمل، وی را خلع سلاح کرده اید. همین در مورد زنان صادق است. اگر شما از زنان به خاطر زنانگی اش ستایش کنید، در عمل، توانایی واقعی اش را از وی گرفته اید.
فقرا نیز در معرض این زنانه شدن مداوم قرار میگیرند. تصویر فقیر هرچه بیشتر با زنان تنها یا مجردی به تصویر کشیده میرسد که برای امرار معاش خانواده به سر کار میروند یا در هنگام کار آزار و آسیب میبینند. معتادین، مجرمین جرمهای سبک، خرده فروشان مواد مخدر، الکلیها و هر کسی که با این تصویر از فقیر مطابقت نداشته باشد، به راحتی از دایره حمایتی به دور انداخته میشوند. بوروکراسی آنها را به ارباب رجوع سازمانها و نهادهای حمایتی خود تبدیل میکند و به این ترتیب، آنها وارد یک پروسه اصلنح میشوند. تصور بر این است که خیلی منصفانه است که آنها به جای مجرم به چشم بیمار یا فرد ناتوان نگریسته شوند. اما این یک خشونت و سرکوب تمام عیار است.
قرنها پیش، فقر یک ارزش به شمار میرفت و تحت عنوان عدم نیاز به تعلقات مادی ستایش میشد. اکنون فقیر، زنانه شده است. همان مکانیزمی که زنان را با زنانگی سرکوب میکند به سراغ فقرا و مهاجرین و پناهندگان نیز رفته است.
فمینیسم عامیانه و آکادمیک از درک این مسایل عاجز هستند و در واقع خودشان بخشی از مشکل هستند. زنانگی گاردی است که به زنانی که دچار این فمینیسم عامیانه هستند، کمک میکند تا رفتار پرخاشگر و احمقانه خود را به رنگ فمینیسم درآورند. نیازی به گفتن نیست که آنها هیچ درکی از نظریه پردازی، مفهوم پردازی و تمیز مسایل ندارند و اصلن متوجه نیستند که تضاد اصلی برای رفع، تضاد انسان و جنسیت است.