بخش اول
منبع: نیویارک تایمز
نویسنده: لیندا ویلاروسا
برگردان: اخگر رهنورد
زمانیکه «سیمون لاندروم»، در بهار 2016، احساس خستگی کرد و در عین زمان حالت تهوع و ولع به او دست داد، به علایم بارداری در خودش پیبرد. مادربزرگ عزیزش در اوایل همان سال از دنیا رفت و لاندروم، زمانیکه دکترش در روز تولد «موما» تأیید کرد که دختری در بطن اوست، نوعی حس بخشش الهی به او دست داد. او تصمیم گرفت نام دخترش را «هارمونی» بگذارد. لاندروم، که اکنون 23 ساله است و در نیواورلئان زندگی میکند، میگوید «من خودم را در حال آموزش آوازخوانی به دخترم تصویر کردم. اینْ کاری بود که فکر کردم میتوانیم با هم انجام دهیم».
اما لاندروم، که مادر دو پسر جوان بود، همچنانکه این حاملگی کاملتر میشد، متوجه چیز متفاوتی دربارهی آن شد. مشکل با سردردی همیشگی و حساسیت در مقابل نور شروع شد؛ لاندروم، درد را «تکاندهنده» توصیف کرد. تردیدی نیست که سردردیهای فرساینده رابطهای با استرس دارند: رابطهی او با دوست پسرش، پدر طفل، بهطور فزایندهای پرتنش و در نهایت به خشونت فیزیکی گراییده بود. زمانیکه سهماهه حامله بود، شوهرش بهخاطر اینکه او میخواست ساعاتی را با دوستاناش تفریح کند، بر او قهر شد و او را به زمینِ خارج از آپارتمانشان انداخت. او بهزحمت روی پاهایش ایستاد، داخل خانه شد و با پلیس تماس گرفت. شوهرش همچنان بهتعقیب او بود، از اینرو او چاقویی را در دست گرفت و چیغ زد: «عقب برو! من طفل دارم». پس از آنکه پلیس رسید، شوهرش بازداشت و به چندین جرم، از جمله لتوکوب [خانماش]، متهم شد. اما به ضمانتِ بهتعویقافتادن افتادن محاکمه، که تا سال آینده برگزار نمیشد، آزاد گردید. اگرچه لاندروم چندین بار با شوهرش قطع رابطه کرده بود، اما دوباره او را پذیرفت؛ بهخاطر علاقهای که به او داشت، و نیز بهخاطر ترس از اینکه نمیتوانست از تکفل خودش، پسرانش و طفلی که در بطناش بود، با معاش ناچیز پیشخدمتیاش در رستورانتی در «فرنچ کوارتر»، برآید.
همانطور که ماه جنوری موعد نزدیکتر میشد، لاندروم متوجه شد که دستان، پاها و حتی صورتش، آماس کرده بودند، و او باید کارش را ترک میکرد، چون بسیار احساس ناخوشآیندی داشت. اما دکترش، کسی که چندین تن از دوستانش او را پیشنهاد کرده بودند و کسی که «مدیکاید» را دریافت کرده بود، شکایتهای او را نادیده گرفت. او «پاراستامول» را برای سردردی لاندروم پیشنهاد کرد. لاندروم میگوید: «من از کسانی نیستم که مصرف دارو را دوست دارند، اما همیشه از پاراستامول استفاده میکردم. وقتی به او (دکتر) گفتم سرم هنوز درد میکند، گفت بیشتر [پاراستامول] استفاده کنم».
لاندروم، در ملاقاتی پیش از زایمان با دکترش، چند روز قبل از بهدنیا آمدن نوزادش، در ماه نوامبر اطلاع داد که سردردیاش تشدید یافته و اینکه او احساس درد و خستگی میکرد. یک یادداشت دستنوشته از آن ملاقات، که در فایلی چاپشده از سوابق الکترونیک پزشکی لاندروم قرار داده شده بود و لاندروم بعدها آن را بهدست آورد، فشار خون بالای 143/86 را نشان میدهد. فشار بالای 140 یا بیشتر، و یا فشار پایینِ بالاتر از 90، بهویژه در مواردی که با سردردی، تورم و خستگی همراه باشد، امکان ابتلا به «پرهاکلامپسی» را نشان میدهد: فشار خون بالا در دوران بارداری، که بسیار خطرناک است.
از نظر «مراکز کنترل و پیشگیری امراض»، فشار خون بالا و بیماری قلبی-عروقی، دو عامل اصلی مرگومیر مادران است و اختلالات فشار خون بالا (هیپرتانسیون» در دوران بارداری، از جمله «پرهاکلامپسی»، در طول دو دههی گذشته افزایش یافته است؛ 72 درصد از 1993 تا 2014. گزارش «وزارت صحت و خدمات انسانی» در سال گذشته نشان میدهد که «پرهاکلامپسی» و «اکلامپسی» (حملات ناگهانی که پس از «پرهاکلامپسی» افزایش مییابند) 60 درصد در میان زنان آفریقایی-آمریکایی رایجتر و نیز شدیدتر اند. پروندهی پزشکی لاندروم نشان میدهد که او طی یک ملاقات پیشزادی، مواد آموزشی چاپشده در مورد «پرهاکلامپسی» را دریافت کرده است. اما لاندروم تنها چند ماه بعد، زمانیکه تحقیقات آنلاین در مورد خودش انجام میداد، جزئیات این اختلال را فهمید.
لاندروم بهیاد میآورد، هنگامی که او در ملاقات، در مورد احساس فشار و درد، به دکترش شکایت کرد، دکترش به او گفته بود دراز بکشد و آرام بگیرد. او میگوید که دکترش به او هشدار هم داد که قصد دارد از شهر بیرون برود و به لاندروم گفته بود که اگر او بخواهد میتواند طفلش را، شش هفته قبل از اوایل جنوریِ موعد، به بخش C تحویل دهد. لاندروم میگوید که اینْ، با توجه به برنامه و خاطرِ آسودهی دکتر، مانند یک اولتیماتوم بهنظر میرسید. بنابراین، لاندروم نفس عمیقی کشید و بهمدت 40 دقیقه با پشت دراز کشید تا فشار خونش در حد نورمالاش پایین بیاید. جدا از یادداشت دستنوشته، پروندهی پزشکی لاندروم در قسمت فشار خون بالا، سردردیها و یا تورم، اشارهای ندارد و او میگوید این آخرین باری بود که دکتر یا کسی دیگری از دفتر دکتر، با او صحبت کرد. لاندروم با عصبانیت میگوید: «مثل اینکه او مرا دور انداخت».
ادامه دارد…