نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چرا مادران و نوزادان سیاه پوست آمریکایی با بحران مرگ و زندگی مواجه اند؟

  • نیمرخ
  • 2 ثور 1397
عکس ترجمه

بخش اول

منبع: نیویارک تایمز

نویسنده: لیندا ویلاروسا

برگردان: اخگر رهنورد

زمانی‎که «سیمون لاندروم»، در بهار 2016، احساس خستگی کرد و در عین زمان حالت تهوع و ولع به او دست داد، به علایم بارداری در خودش پی‎برد. مادربزرگ عزیزش در اوایل همان سال از دنیا رفت و لاندروم، زمانی‌که دکترش در روز تولد «موما» تأیید کرد که دختری در بطن اوست، نوعی حس بخشش الهی به او دست داد. او تصمیم گرفت نام دخترش را «هارمونی» بگذارد. لاندروم، که اکنون 23 ساله است و در نیواورلئان زندگی می‎کند، می‎گوید «من خودم را در حال آموزش آوازخوانی به دخترم تصویر کردم. اینْ کاری بود که فکر کردم می‎توانیم با هم انجام دهیم».

اما لاندروم، که مادر دو پسر جوان بود، هم‎چنان‎که این حاملگی کامل‎تر می‎شد، متوجه چیز متفاوتی درباره‎ی آن شد. مشکل با سردردی همیشگی و حساسیت در مقابل نور شروع شد؛ لاندروم، درد را «تکان‎دهنده» توصیف کرد. تردیدی نیست که سردردی‎های فرساینده رابطه‎ای با استرس دارند: رابطه‎ی او با دوست پسرش، پدر طفل، به‎طور فزاینده‎ای پرتنش و در نهایت به خشونت فیزیکی گراییده بود. زمانی‌که سه‎ماهه حامله بود، شوهرش به‎خاطر این‎که او می‎خواست ساعاتی را با دوستان‎اش تفریح کند، بر او قهر شد و او را به زمینِ خارج از آپارتمان‎شان انداخت. او به‎زحمت روی پاهایش ایستاد، داخل خانه شد و با پلیس تماس گرفت. شوهرش هم‎چنان به‎تعقیب او بود، از این‎رو او چاقویی را در دست گرفت و چیغ زد: «عقب برو! من طفل دارم». پس از آن‎که پلیس رسید، شوهرش بازداشت و به چندین جرم، از جمله لت‎وکوب [خانم‎اش]، متهم شد. اما به ضمانتِ به‎تعویق‎افتادن افتادن محاکمه، که تا سال آینده برگزار نمی‎شد، آزاد گردید. اگرچه لاندروم چندین بار با شوهرش قطع رابطه کرده بود، اما دوباره او را پذیرفت؛ به‎خاطر علاقه‎ای که به او داشت، و نیز به‎خاطر ترس از این‎که نمی‎توانست از تکفل خودش، پسرانش و طفلی که در بطن‎اش بود، با معاش ناچیز پیش‎خدمتی‎اش در رستورانتی در «فرنچ کوارتر»، برآید.

همان‎طور که ماه جنوری موعد نزدیک‎تر می‎شد، لاندروم متوجه شد که دستان، پاها و حتی صورتش، آماس کرده بودند، و او باید کارش را ترک می‎کرد، چون بسیار احساس ناخوش‎آیندی داشت. اما دکترش، کسی که چندین تن از دوستانش او را پیش‌نهاد کرده بودند و کسی که «مدیک‎اید» را دریافت کرده بود، شکایت‎های او را نادیده گرفت. او «پاراستامول» را برای سردردی لاندروم پیش‌نهاد کرد. لاندروم می‎گوید: «من از کسانی نیستم که مصرف دارو را دوست دارند، اما همیشه از پاراستامول استفاده می‎کردم. وقتی به او (دکتر) گفتم سرم هنوز درد می‎کند، گفت بیش‌تر [پاراستامول] استفاده کنم».

لاندروم، در ملاقاتی پیش از زایمان با دکترش، چند روز قبل از به‎دنیا ‎آمدن نوزادش، در ماه نوامبر اطلاع داد که سردردی‎اش تشدید یافته و این‎که او احساس درد و خستگی می‎کرد. یک یادداشت دست‎نوشته از آن ملاقات، که در فایلی چاپ‎شده از سوابق الکترونیک پزشکی لاندروم قرار داده شده بود و لاندروم بعدها آن را به‎دست آورد، فشار خون بالای 143/86 را نشان می‎دهد. فشار بالای 140 یا بیش‌تر، و یا فشار پایینِ بالاتر از 90، به‎ویژه در مواردی که با سردردی، تورم و خستگی همراه باشد، امکان ابتلا به «پره‎اکلامپسی» را نشان می‌دهد: فشار خون بالا در دوران بارداری، که بسیار خطرناک است.

از نظر «مراکز کنترل و پیش‎گیری امراض»، فشار خون بالا و بیماری قلبی-عروقی، دو عامل اصلی مرگ‎و‎میر مادران است و اختلالات فشار خون بالا (هیپرتانسیون» در دوران بارداری، از جمله «پره‎اکلامپسی»، در طول دو دهه‎ی گذشته افزایش یافته است؛ 72 درصد از 1993 تا 2014. گزارش «وزارت صحت و خدمات انسانی» در سال گذشته نشان می‎دهد که «پره‎اکلامپسی» و «اکلامپسی» (حملات ناگهانی که پس از «پره‎اکلامپسی» افزایش می‎یابند) 60 درصد در میان زنان آفریقایی-آمریکایی رایج‎تر و نیز شدیدتر اند. پرونده‎ی پزشکی لاندروم نشان می‌دهد که او طی یک ملاقات پیش‎زادی، مواد آموزشی چاپ‎شده در مورد «پره‎اکلامپسی» را دریافت کرده است. اما لاندروم تنها چند ماه بعد، زمانی‌که تحقیقات آنلاین در مورد خودش انجام می‎داد، جزئیات این اختلال را فهمید.

لاندروم به‎یاد می‎آورد، هنگامی که او در ملاقات، در مورد احساس فشار و درد، به دکترش شکایت کرد، دکترش به او گفته بود دراز بکشد و آرام بگیرد. او می‎گوید که دکترش به او هشدار هم داد که قصد دارد از شهر بیرون برود و به لاندروم گفته بود که اگر او بخواهد می‎تواند طفلش را، شش هفته قبل از اوایل جنوریِ موعد، به بخش C تحویل دهد. لاندروم می‎گوید که اینْ، با توجه به برنامه و خاطرِ آسوده‎ی دکتر، مانند یک اولتیماتوم به‎نظر می‎رسید. بنابراین، لاندروم نفس عمیقی کشید و به‎مدت 40 دقیقه با پشت دراز کشید تا فشار خونش در حد نورمال‎اش پایین بیاید. جدا از یادداشت دست‎نوشته، پرونده‎ی پزشکی لاندروم در قسمت فشار خون بالا، سردردی‎ها و یا تورم، اشاره‎ای ندارد و او می‎گوید این آخرین باری بود که دکتر یا کسی دیگری از دفتر دکتر، با او صحبت کرد. لاندروم با عصبانیت می‎گوید: «مثل این‎که او مرا دور انداخت».

همچنان بخوانید

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

18 جوزا 1402
«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

18 جوزا 1402

ادامه دارد…

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00