شمسیه حسنی از هنرمندان معاصرافغانستان است. وی بیشتر از ده سال در بخش هنر نقاشی کار کرده و در کنار آن تجربه تدریس در دانشگاه كابل، شرکت در جشنوارههای ملی و بین المللی را نیز داشته است. و حالا هدفمندانه و مسوولانه برای تغییر ذهنیتها در جامعه، با رویکرد هنری فعالیت میکند.
هنر برای شما چه تعریفی دارد و جایگاه هنر در عرصه اکادمیک و در سطح جامعه را چگونه میبینید؟
تعریف هنر وابسته به تفسیر و تعبیر فردی است. هر کسی هنر را از زوایهی دید و برداشتهای ذهنی خودش معنا میکند. در قسمت حامیان هنر در جامعه این سوال کمی عجیب به نظر میرسد، به خاطری که در جامعهی ما به خصوص برای آنانی که از هنر دور بوده اند و دنیای شان جز جنگِ سیاست رنگی نداشته است؛ بسیار اندک به هنر اهمیت میدهند و باور شان این است که هنر نمیتواند چیزی را تغییر بدهد. برای آنها هنر فقط جنبهی سرگرمی دارد. باور نداشتن به قدرت هنر باعث بی علاقهگی به هنر میشود.
اما هنرهای معاصر در بین هنرمندان بیشترین علاقهمند را دارد. این شکل از هنر به نظر مردم عام عجیب است. چون آنها چیزی را اثر هنری میدانند که ذهن آنها با آنچه در هنر وجود دارد آشنا باشد. اثرهای سمبوليك به نظر آنها هنر نیست. در حوزهی اکادمیک هم مراکز بسیار کمی وجود دارد که هنر تدریس میکند. کلانترین آن دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه کابل است. مشکل کلان این دانشکده این است که بالاتر از ظرفیت آن شاگرد وجود دارد. و در کنار این کمتراشخاصی وجود دارد که به خواست خودشان هنرها را انتخاب کرده اند. اینکه نمرهی هنرها پایین است و آخرین شانس قبولی یک نفر، هنرها است؛ باعث میشود که هنر برای مردم کم ارزش معلوم شود. در هر صنف فقط چند نفری که با علاقهمندی آمده و تعداد که در جریان کار علاقهمند هنر شده. دیگران که تعداد شان بسیار زیاد است؛ اما بسیار منفعل. لذا کیفیت پایین میآید و باعث میشود که نتیجهی خوب نگیریم.
علاقهمندی خودتان نسبت به هنر از کجا آغاز شد و چگونه تا اینجا ادامه دادید؟
از کودکی علاقهمند هنر بودم و تشویق خانواده هم همراهی ام میکرد. زمان مهاجرت در ایران به خاطر این که من از افغانستان بودم، برایم اجازهی ورود به رشته هنر در دبيرستان را ندادند. این محدودیت باعث تشدید علاقهمندی من نسبت به هنر شد. با برگشت به افغانستان، وارد دانشکدهی هنرهای زیبا شدم. هنر را بهتر آموختم و شیوههای جدید هنری را امتحان کردم و سپس به هنرهای معاصر رو آوردم، من قدرت هنر را بیشتر از اینکه تنها زیبایی داشته باشد، فکر میکنم. هنر باید مفهوم و پیام داشته باشد و نقشی مهمی را در جامعه ایفا کند. در سال ۲۰۱۰ هنر گرافیکی نقاشی دیواری را شروع کردم. هنر گرافیکی بسیار جدید بود و علاقهمندان زیادی پیدا کرد. من چندین ورکشاب و فیستیوال به خاطر آن گرفتم. و حالا هم کسانی زیادی در این عرصه کار میکند.
چه ویژهگیهایی هنر معاصر را از هنر کلاسیک جدا میکند؟
هنر معاصر بحث کلانی است. اما بعضی از ویژهگیهايش را ياد آور ميشوم: مثلن در هنر معاصر خلاقیت و فردیت وجود دارد. در سابق هنرمندان یک مکتب هنری با هم پیش میرفتند و در تمام دورههای هنری، زیر نام یک مکتب کار میکردند و همه یک سبک هنری را در يك مقطع زماني داشتند، اما در هنر معاصر كار فردي است، میتوان گفت كه هنرمند خودش مكتب هنري انفرادي است و خلاقيت و فرديت اش كار هنري او را متفاوت میسازد ، فردیت هنرمند را خلاقیت و ابتکارش تعیین میکند. بحث دیگر در هنرهاي معاصر آزادي در انتخاب مواد و شيوه كار است، در تاريخ هنر دورههاي قبلي بیشتر در سه بخش نقاشی، مجسمه سازی و طراحی تا جایی میتوانیم بگوییم. اما در هنرهای معاصر آزادي بیشتري وجود دارد مثلن غير از سه مورد ذكر شده كار در بخش هنرهاي مفهومي، ویدیوآرت، لندآرت، انستالیشن ، ديجيتال آرت و… است. در این صورت آزادیهای بسیار زیادی برای هنرمند داده شده است.
تفاوت کار شما با دیگر هنرمندان در چیست؟
شیوهی کاری من ترکیبی از همهی اینها است. استفاده از رنگها، طراحی خوب که از هنر کلاسیک یاد گرفتم اساس کارهای من شد. من علاقهمند این هستم که نقاشی من پیام و هدف داشته باشد. سمبولهایی که استفاده میکنم، از خودم است. به بیان دیگر الفبایی است که من میسازم و استفاده میکنم. این سمبولها برای من معنا و مفهوم خاص خود را دارد. در اولین بار که گرافیکی را شروع کردم فقط خواستم یک زن باشد. چادری داشتن و نداشتنش برایم فرق نداشت. و بعد زنی را با چادری نقاشی کردم؛ اما شکل این زن را تغییر دادم. شانههای کلان و هندسی شکل داشت. خودش را حرکت دار درست کردم. میخواستم بگویم که یک زن جدید در جامعه آمده است. کسانی انتقاد میکردند که چرا چادری کار کردی، آیا تو با پوشش چادری موافق هستی؟!
اما برای من مهم نیست. بخاطری که من به آزادی ظاهری اهمیت نمیدهم. برای من آزادی فکری مهم است. وقتی مردم معنای آزادی را نفهمند فکر میکنند که با چادری آزادی یک شخص را میشود محدود کرد. با بودن و نبودن چادری هیچ چیز تغییر نمیکند. اگر قرار است تغییری در جامعه به وجود بیاید، فقط با تغییر ذهنیتها و فکر ممکن است. بعد من این زن را بدون چادری کار کردم که فقط چشم داشت، دهن نداشت. به خاطری که هیچگاه جامعه نگذاشته که زنی چیزی بگوید. در نقاشی دیگری چشمهایش بسته بود. چرا که به نظرمن او همه چیز را میدید و نابینا نبود. اما چشمهایش بسته بود. چون هیچ چیزی خوبی برای دیدن او در جامعه وجود نداشت. البته من نمیخواهم مفاهیم فقط محدود به آنچه من میگویم بماند. هرکسی میتواند برداشت خودش را داشته باشد. در کارهای من همیشه یک آلهی موسیقی، مانند گیتار یا پیانو زنی را همراهی میکند. در باور خودم این آلهی موسیقی سمبولی است که این زن میتواند گفتههای خودش را بنوازد و از طریق آن صحبت کند. آلهی موسیقی سمبولی است که به زن قدرت میدهد و وسیلهی میشود برای رساندن صدایش به دیگران. گیتار یا پیانو میتواند داشتههای ذهنی و اعتماد به نفس این زن باشد که به او جرأت حرف زدن میدهد. از طرف دیگر آلهی موسیقی برای مردم خوشایند است. زمانیکه ماهی در کارهایم وجود دارد، این ماهی که در درون آن یک حباب است سمبول یک انسان میباشد. در عالم واقعی وقتی ماهی دهنش را باز میکند تمام حبابها بیرون میشوند. تصور من از حبابها حرفهایی اند که ماهی هر کلمهی آن را بیرون میدهد. چون هر موجود زندهای با محیط پیرامونش در ارتباط است. وقتیکه حباب در درون ماهی باشد، مثل حرفی نگفتهای است که همانجا مانده یا نشانهی این است که دهانش بسته بوده و نتوانسته حباب را بیرون بدهد. ماهی و حباب هر دو سمبول اند که با ترکیب شان به یک هدف مشخص میرسیم.
در این اواخر کارهایم بیشتر روی موضوع مهاجرت است. شخص که علاقهمند مهاجرت و یا مجبور به مهاجرت میشود.
تأثیر هنر را برای تغییر و دگرگونی ذهنیتها چگونه ارزیابی میکنید؟
اثری هنری تاثير غیرمستقیم دارد. اما وابسته به ذهنیت مردم است که چگونه از آن تأثیر میپذیرد. ولی در کل تأثیر غیرمستقیم هنر بالای مردم چه آنهایی که سطحی نگرند و چه آنانی که با دید ژرفتری به مسئله نگاه میکنند، باعث میشود که ذهنیت مردم نسبت به زندگی و جامعه تغییر کنند. پس میتوان گفت كه هنر بر ذهنيتها تاثير میگذارد و ذهنيتها جامعه را تغيير میدهند.
گروههای که دیوار نگاری میکنند و سمبولهایی را ترسیم مینمایند، به نظر شما چقدر هدفمندانه کار کرده اند؟
ما نمیتوانیم در قسمت کارهای هنری، هنر را از غیر هنر تفکیک کنیم. چون معیار مشخصی وجود ندارد. كارهاي ديواري گروههاي هنري ديگر را دوست دارم و بسيار زيبا كار میکنند و مردم هم زيبايي را میپسندند و يا مردم چیزی را میپسندند که ذهن شان با آن آشنایی داشته باشد. مثلن چهرههایی که نقاشی میشوند، ذهن همهی مردم با چهره آشنايي دارد و این آشنایی علاقهمندی به بار میآورد. در حالیکه به نظر شخصی من عکس و چهره كاپي شده از عكس نمیتواند احساسی برای تغییر در مخاطب انتقال بدهد. مسئلهی دیگر این است که وقتی یک مرد و یا گروهی از مردان به دیوارهای شهر نقاشی میکشند کسی حساسیت نشان نمیدهد. اما وقتی من برای نقاشی پای دیواری ایستاد میشوم، همه دورم جمع میشوند که چه کار میکنی، چرا نقاشی میکشی و حرفهای بسیار متعصبانهی دیگری میزنند. فکر میکنند من بر خلاف مذهب و دین آنان کاری انجام میدهم. بهخاطر جامعهی مردسالار مردها موقعیتهای بیشتری دارند. مشکل دیگر انتخاب دیوار است. وقتی که دیواری را انتخاب میکنم و با مسوول آن در مورد طرح نقاشی ام حرف میزنم، میگوید بیا عکس مرا نقاشی کن، هنوز نمیفهمد که من با نقاشی میخواهیم پیامم را با مردم شریک کنم.
اما گروههای دیگر این مشکل را ندارند. آنها با حوزهی امنیتی صحبت میکنند که میخواهیم عکس یک پولیس را به دیوار تان نقاشی کنیم. روی دیوار شفاخانه عکس داکتر را نقاشی میکند. یعنی هنر هم سفارشی شده و در هنر سفارشی کمتر پیام و احساس به مخاطب منتقل میشود. روی همین دلایل کارهای من در شهر بسیار کم است.
با در نظر داشت این شرایط، شما میخواهید چطور با این وضعیت ادامه دهید و چه کار خواهی کرد؟
تا جایی میشود گفت که برنامههای زیادی دارم. بهخاطری رسیدگی به آنها تدریس در دانشگاه را فعلن متوقف کرده ام. در استیدیوی شخصی خودم کار میکنم. ده تا دیوار برای نقاشی انتخاب کرده ام. ببینم کهها اجازه میدهند تا در دیوارشان کار کنم. و تصمیم چند نمایشگاه را دارم که در داخل و خارج از کشور برگزار میکنم. در اخیر هم امیدوارم کارهایم بتوانند به زنان جامعه قدرت و اعتماد به نفس بدهد و مردم را برای ایجاد تغییر تشویق کنند تا هرکس به شیوه و طریق خودش برای بهبودی وضعیت کمک نمایند.