نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چرا مادران و نوزادان سیاه پوست آمریکایی با بحران مرگ و زندگی مواجه اند؟ بخش دوم

  • نیمرخ
  • 9 ثور 1397
qqq

منبع: نیویارک تایمز

نویسنده: لیندا ویلاروسا

برگردان: اخگر رهنورد

چهار روز بعد لاندروم دیگر نمی‎توانست انکار کند که مشکلی برایش پیش آمده بود. از درد شدید کمر رنج می‎بُرد و احساس کامل خسته‌گی می‎کرد، نمی‎توانست از رخت‎خواب بیرون بیاید. آن شب، او کیسه/چنته‎ای را بسته‎بندی کرد و از دوست‎پسرش (شوهرش) خواست که پسرانش را به خانه‎ی ناپدری‎اش ببرد و سپس او را به بیمارستان برساند. در داخل موتر، در راهِ انتقال پسران، او بینِ پاهایش احساس نَم و رطوبت کرد و خیال کرد بوتل آب‎اش خالی شده است. اما وقتی به صندلی نگاه کرد، متوجه خون شد. در خانه‎ی ناپدری‎اش، او به 911 تماس گرفت. پیش از سوارشدن به آمبولانس، لاندروم پسرانش را به‎طرف خود کشید و به‎خاطر آرامش‎شان، به آن‎ها گفت: «مادرْ شما را دوست دارد. من باید بروم، اما وقتی برگردم، خواهرتان را با خود میاورم».

زمانی‎که او روی برانکار در اتاق عاجلِ «تورو انفایرمری»، شفاخانه‎ای در قسمت «بالاشهرِ» نیواورلئان، دراز کشیده بود، ترشح خون‎اش به جریان ثابت تبدیل شده بود. او به‎یاد می‎آورد: «می‎توانستم تخلیه‎شدن آن [خون] را از بدنم احساس کنم؛ مثل این‎که شما یک جگ/کوزه‎ی شیر را در دست بگیرید و آن را بر روی زمین بریزید». فشار خون بالا- اسناد پزشکی لاندروم در آن روز رقمِ 160/100 را نشان می‎دهد- منجر به قطع ناگهانی شده بود: جدایی جفت از دیوار رحم.

با سررسیدن پزشكان و پرستاران در بالای سر او، همه‎چيز به ابهام و هرج‎و‎مرج انجامید. هنگامی که یک پرستار مانیتور را روی شکمش حرکت داد، لاندروم نمی‎توانست ضربان قلب‎اش را بشنود. لاندروم به‎یاد می‎آورد: «من پشت‎سرهم می‎گفتم: “او (دخترم) خوب است؟ او سالم است؟”». «کسی چیزی نمی‎گفت. من هرگز در زندگی‎ام اتاقی به آن اندازه آرام و بی‎سروصدا ندیده‎ام». او به‎یاد می‎آورد که داکترِ اتاق عاجل، سرش را پایین آورد و سپس به چشمان لاندروم نگاه کرد. «او به من گفت طفل من در بطن‎ام مرده است. من پرسیدم: چه اتفاق افتاد؟ این یک رویاست؟ و سپس سرم را به سمت دیگر چرخاندم و استفراغم آمد».

لاندروم، آرام ولی به‌هوش، احساس می‎کرد که ذهن‎اش درحال تیره‎شدن بود. او می‎گوید: «خیلی خسته بودم. احساس کسی را داشتم که تسلیم شده باشد». سپس چهره‎های دو پسرِ نورسته‎اش را در ذهن‎اش تصویر كرد. «فکر کردم، اگر من [از دنیا] می‎رفتم، کی از آن‎ها مراقبت می‎کرد؟». این آخرین چیزی است که او به‎صورت واضح به‎یاد می‎آورد. کمی بعدتر، وقتی او حالت‎اش خوب‎تر شد، یکی از پرستاران به او گفته بود که او از فرط خون‎ریزی نزدیک بود بمیرد و برای زنده‎ماندن، تقریبن به شش واحد خونِ تزریقی و پلاکتْ نیاز پیدا کرده بود. «پرستار به من گفت: “می‎دانی، تو [شدیدن] بیمار استی. تو بسیار خوش‎شانس استی که زنده مانده‎ای”». لاندروم به‎یاد می‎آورد: «او چند بار این را تکرار کرد».

چند ساعت بعد، یک پرستارْ «هارمونی» را، که از بخش C به‎عنوان جنینِ مرده‎ به ‎دنیا‎ آمده مرخص شده بود، نزد لاندروم آورد. هارمونی که در یک پتوی بیمارستان پیچیده شده بود و موهای انبوه و سیاه داشت، آرام به‎نظر می‎رسید، مثل این‎که در حالت خواب بوده باشد. لاندروم می‎گوید: «او خیلی زیبا بود- مرا به‎یاد عروسک انداخت». «می‎دانم که هنوز آرام بودم، اما همان‎طور که او را نگه داشته، به او نگاه می‎کردم، فکر می‎کردم چرا او از خواب بیدار نمی‎شود؟ سعی کردم احساس عاشقانه‎ای داشته باشم، اما بعد از مدتی، بیش‌تر و بیش‌تر ناراحت شدم. فکر کردم، چرا خدا این کار را در حق من انجام می‎دهد؟»

غم‎انگیزترین بخش این داستان، زمانی بود که او با دست خالی، پیش پسرانش رفت و به آن‎ها گفت که خواهرشان فوت کرده بود. لاندروم می‎گوید: «احساس کردم که آن‎ها را شکست دادم. گلویم را عقده گرفت». «احساس می‎کردم کسی چیزی را از من، و نیز از آن‎ها، گرفته بود».

در سال 1850، زمانی‎که مرگ نوزاد در حقیقت یک واقعیت زندگی بود و میزان مرگ‎و‎میر نوزادان به‎قدری زیاد بود که والدین از نام‎گذاری فرزندان‎شان قبل از نخسیتن زادروزشان اجتناب می‎کردند، ایالات متحده شروع به ثبت سوابق مرگ‎و‎میر نوزادان با تفکیک نژادی کرد. در همان سال، میزان گزارش‎شده‎ی مرگ‎و‎میر کودکان سیاه‎پوست 340 در 1000 و از کودکان سفیدپوست 217 در 1000 بود. این تقسیم‎بندی سیاه-سفید در مرگ‎و‎میر نوزادان مایه‎ی نگرانی و نیز بحث‎هایی برای بیش از یک قرن بوده است. «ویلیام ادوارد برگهارت دوبوآ»، در کتاب «فیلادلفیای سیاه‎پوست» (1899)، اولین مطالعه‎ی موردی جامعه‎شناختی در مورد سیاه‎پوستان آمریکایی، به تراژدی مرگ‎و‎میر نوزادان سیاه‎پوست و نابرابری مزمن نژادی اشاره کرد. او هم‎چنین «آهنگ غم‎انگیز» خودش- مرگ نوزادش، «بورگهارت»- را در شاه‌کار 1903 خود، «ارواح مردم سیاه»، شریک ساخت.

همچنان بخوانید

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

18 جوزا 1402
«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

18 جوزا 1402

از 1915 تا دهه‎ی 1990، در میان پیش‌رفت‎های گسترده‎ای در عرصه‎های بهداشت، تغذیه، شرایط زندگی و مراقبت‎های بهداشتی، تعداد نوزادانی، از تمام نژادها، که در سال اول زندگی‎شان فوت کرده‎اند، بیش از 90 درصد کاهش یافته است- کاهشی بی‎نظیر در نتیجه‎ی کاهش سایر علل مرگ‎و‎میر. اما این کاهش ملی در مرگ‎و‎میر نوزادان تا به‎حال به‎آهسته‌گی پیش رفته است. در سال 1960، ایالات متحده در میان کشورهای توسعه‎یافته، از نظر مرگ‎و‎میر نوزادان در درجه‎ی 12 قرار گرفته بود. از آن زمان تاکنونْ ایالات متحده، با نرخی که عمدتن مرگِ نوزادان سیاه‎پوست آن را تشکیل می‎دهد، سیر قهقرایی داشته و اکنون در میان 35 کشور ثروت‌مند، در درجه‎ی 32 قرار دارد. وزن کم در هنگام تولد (low birth weight)، یک فاکتور کلیدی در مرگ نوزاد است، و یک گزارش جدید که در ماه مارچ [2018] از سوی «بنیاد رابرت وود جانسون» و دانشگاه ویسکانسین منتشر شد، نشان می‎دهد که تعداد نوزادانِ کم وزن در هنگام تولد، که در ایالات متحده متولد شده‎اند- بازهم داده‎های نوزادان سیاه‎پوست بیش‌ترین آن را تشکیل می‎دهد- برای اولین بار طی یک دهه[ی گذشته] افزایش یافته است.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00