منبع: نیویارک تایمز
نویسنده: لیندا ویلاروسا
برگردان: اخگر رهنورد
چهار روز بعد لاندروم دیگر نمیتوانست انکار کند که مشکلی برایش پیش آمده بود. از درد شدید کمر رنج میبُرد و احساس کامل خستهگی میکرد، نمیتوانست از رختخواب بیرون بیاید. آن شب، او کیسه/چنتهای را بستهبندی کرد و از دوستپسرش (شوهرش) خواست که پسرانش را به خانهی ناپدریاش ببرد و سپس او را به بیمارستان برساند. در داخل موتر، در راهِ انتقال پسران، او بینِ پاهایش احساس نَم و رطوبت کرد و خیال کرد بوتل آباش خالی شده است. اما وقتی به صندلی نگاه کرد، متوجه خون شد. در خانهی ناپدریاش، او به 911 تماس گرفت. پیش از سوارشدن به آمبولانس، لاندروم پسرانش را بهطرف خود کشید و بهخاطر آرامششان، به آنها گفت: «مادرْ شما را دوست دارد. من باید بروم، اما وقتی برگردم، خواهرتان را با خود میاورم».
زمانیکه او روی برانکار در اتاق عاجلِ «تورو انفایرمری»، شفاخانهای در قسمت «بالاشهرِ» نیواورلئان، دراز کشیده بود، ترشح خوناش به جریان ثابت تبدیل شده بود. او بهیاد میآورد: «میتوانستم تخلیهشدن آن [خون] را از بدنم احساس کنم؛ مثل اینکه شما یک جگ/کوزهی شیر را در دست بگیرید و آن را بر روی زمین بریزید». فشار خون بالا- اسناد پزشکی لاندروم در آن روز رقمِ 160/100 را نشان میدهد- منجر به قطع ناگهانی شده بود: جدایی جفت از دیوار رحم.
با سررسیدن پزشكان و پرستاران در بالای سر او، همهچيز به ابهام و هرجومرج انجامید. هنگامی که یک پرستار مانیتور را روی شکمش حرکت داد، لاندروم نمیتوانست ضربان قلباش را بشنود. لاندروم بهیاد میآورد: «من پشتسرهم میگفتم: “او (دخترم) خوب است؟ او سالم است؟”». «کسی چیزی نمیگفت. من هرگز در زندگیام اتاقی به آن اندازه آرام و بیسروصدا ندیدهام». او بهیاد میآورد که داکترِ اتاق عاجل، سرش را پایین آورد و سپس به چشمان لاندروم نگاه کرد. «او به من گفت طفل من در بطنام مرده است. من پرسیدم: چه اتفاق افتاد؟ این یک رویاست؟ و سپس سرم را به سمت دیگر چرخاندم و استفراغم آمد».
لاندروم، آرام ولی بههوش، احساس میکرد که ذهناش درحال تیرهشدن بود. او میگوید: «خیلی خسته بودم. احساس کسی را داشتم که تسلیم شده باشد». سپس چهرههای دو پسرِ نورستهاش را در ذهناش تصویر كرد. «فکر کردم، اگر من [از دنیا] میرفتم، کی از آنها مراقبت میکرد؟». این آخرین چیزی است که او بهصورت واضح بهیاد میآورد. کمی بعدتر، وقتی او حالتاش خوبتر شد، یکی از پرستاران به او گفته بود که او از فرط خونریزی نزدیک بود بمیرد و برای زندهماندن، تقریبن به شش واحد خونِ تزریقی و پلاکتْ نیاز پیدا کرده بود. «پرستار به من گفت: “میدانی، تو [شدیدن] بیمار استی. تو بسیار خوششانس استی که زنده ماندهای”». لاندروم بهیاد میآورد: «او چند بار این را تکرار کرد».
چند ساعت بعد، یک پرستارْ «هارمونی» را، که از بخش C بهعنوان جنینِ مرده به دنیا آمده مرخص شده بود، نزد لاندروم آورد. هارمونی که در یک پتوی بیمارستان پیچیده شده بود و موهای انبوه و سیاه داشت، آرام بهنظر میرسید، مثل اینکه در حالت خواب بوده باشد. لاندروم میگوید: «او خیلی زیبا بود- مرا بهیاد عروسک انداخت». «میدانم که هنوز آرام بودم، اما همانطور که او را نگه داشته، به او نگاه میکردم، فکر میکردم چرا او از خواب بیدار نمیشود؟ سعی کردم احساس عاشقانهای داشته باشم، اما بعد از مدتی، بیشتر و بیشتر ناراحت شدم. فکر کردم، چرا خدا این کار را در حق من انجام میدهد؟»
غمانگیزترین بخش این داستان، زمانی بود که او با دست خالی، پیش پسرانش رفت و به آنها گفت که خواهرشان فوت کرده بود. لاندروم میگوید: «احساس کردم که آنها را شکست دادم. گلویم را عقده گرفت». «احساس میکردم کسی چیزی را از من، و نیز از آنها، گرفته بود».
در سال 1850، زمانیکه مرگ نوزاد در حقیقت یک واقعیت زندگی بود و میزان مرگومیر نوزادان بهقدری زیاد بود که والدین از نامگذاری فرزندانشان قبل از نخسیتن زادروزشان اجتناب میکردند، ایالات متحده شروع به ثبت سوابق مرگومیر نوزادان با تفکیک نژادی کرد. در همان سال، میزان گزارششدهی مرگومیر کودکان سیاهپوست 340 در 1000 و از کودکان سفیدپوست 217 در 1000 بود. این تقسیمبندی سیاه-سفید در مرگومیر نوزادان مایهی نگرانی و نیز بحثهایی برای بیش از یک قرن بوده است. «ویلیام ادوارد برگهارت دوبوآ»، در کتاب «فیلادلفیای سیاهپوست» (1899)، اولین مطالعهی موردی جامعهشناختی در مورد سیاهپوستان آمریکایی، به تراژدی مرگومیر نوزادان سیاهپوست و نابرابری مزمن نژادی اشاره کرد. او همچنین «آهنگ غمانگیز» خودش- مرگ نوزادش، «بورگهارت»- را در شاهکار 1903 خود، «ارواح مردم سیاه»، شریک ساخت.
از 1915 تا دههی 1990، در میان پیشرفتهای گستردهای در عرصههای بهداشت، تغذیه، شرایط زندگی و مراقبتهای بهداشتی، تعداد نوزادانی، از تمام نژادها، که در سال اول زندگیشان فوت کردهاند، بیش از 90 درصد کاهش یافته است- کاهشی بینظیر در نتیجهی کاهش سایر علل مرگومیر. اما این کاهش ملی در مرگومیر نوزادان تا بهحال بهآهستهگی پیش رفته است. در سال 1960، ایالات متحده در میان کشورهای توسعهیافته، از نظر مرگومیر نوزادان در درجهی 12 قرار گرفته بود. از آن زمان تاکنونْ ایالات متحده، با نرخی که عمدتن مرگِ نوزادان سیاهپوست آن را تشکیل میدهد، سیر قهقرایی داشته و اکنون در میان 35 کشور ثروتمند، در درجهی 32 قرار دارد. وزن کم در هنگام تولد (low birth weight)، یک فاکتور کلیدی در مرگ نوزاد است، و یک گزارش جدید که در ماه مارچ [2018] از سوی «بنیاد رابرت وود جانسون» و دانشگاه ویسکانسین منتشر شد، نشان میدهد که تعداد نوزادانِ کم وزن در هنگام تولد، که در ایالات متحده متولد شدهاند- بازهم دادههای نوزادان سیاهپوست بیشترین آن را تشکیل میدهد- برای اولین بار طی یک دهه[ی گذشته] افزایش یافته است.