در غرب و شرق جریانهای زیادی مبتنی بر دادخواهی برای حق زن به راه افتادند و بهاندازهی ظرفیت و تواناییشان در شرایط موجود با چالشهای فرارو مبارزه کردند. امروز که پس از مبارزههای پیگیر و تلاش نفسگیر برای حق و آزادی زن و نزدیک به یک قرن مبارزه برای حق کار و حق مالکیت زن بر اقتصاد خصوصی، در ادارههای کار و کارخانههای تولید حضور پررنگ زنان را شاهد هستیم؛ امنیت کاری زنان به عنوان بحث مهم و حیاتی مطرح شده است. در محیطهای کاری بیرون از خانه امنیت کاری زنان به همان اندازه سلب میشود که دیروز حق کار و حق مالکیت زن بر دستاورد اقتصادیاش سلب میشد. زنان بهخاطر تعیین معیشت زندهگی خود و خانواده و مالکیت بر اقتصاد خصوصی ترجیح میدهند در کارخانههای تولیدی و سختترین شرایط کاری وظیفه انجام دهند. اما زنان از خانه تا شهر و از مکانهای عمومی تا محیط کار، سراسر مفعول خشونت از جانب مردان است. در افغانستان، بیش از هرجای دیگری این خشونت پررنگ است و بدتر از خشونت آن است که این کردار ناانسانی با اندیشههای سنتی و پندار مذهبی-افراطی توجیه میشود. گردانندهگان رسانههای اجتماعی و رسانههای همهگانی متعلق به جریانهای افراطی و جامعهی سنتی افغانستان پوشش زنان را اساسیترین عامل خشونت در محیط کاری میدانند؛ اما این پندار جز آنکه توجیهگر حماقت مردان باشد دیگر هیچ مبنای علمی و جامعهشناختی ندارد. محو خشونت علیه زنان در محیط کار نیازمند مبارزهی جدی برای امنیت شغلی زنان است که نیازمند آسیبشناسی جدی بوده ولی در افغانستان در این عرصه کار مهمی صورت نگرفته است.
در محیط کاری زنان با سه نوع خشونت جنسی، جسمی و عاطفی روبهرو خواهند شد و نکته قابل توجه این است که بخش عمدهای از خشونتهای ارتکابی علیه زنان در محیط کار، از نوع خشونت جنسی است. بنا به اذعان سازمان بین المللی کار با توجه به دامنه گسترده ارتکاب خشونت علیه زنان در محیط کار، یکی از دغدغههای مهم این سازمان در محیط کار موضوع ارتکاب خشونت و آزار جنسی علیه زنان است. بر طبق گزارشهای سازمان بینالمللی کار، بین ۴۰ تا ۵۰ درصد از زنان در کشورهای اتحادیه اروپا، در محیط کار خود به صورت اجباری آزار جنسی، برقراری روابط جنسی و دیگر اشکال خشونت جنسی را تجربه کردهاند. در کشورهای آسیایی این آمار به میزان ۳۰ تا ۴۰ درصد است.
در کشورهای توسعه یافته هم طرح و نهادینه کردن موضوع «برابری» زنان و مردان در تمامی زمینهها، از جمله حق کار، نتوانسته تامینگر حقوق بشری زنان باشد. بیتردید، یکی از خلاهای جدی دولتهای سکولار-لیبرال عدم رعایت اصول و موازین اخلاقی است. در دولتهای اسلامی و بهخصوص افغانستان نیز اصول اخلاقی و حق انسانی زن نادیده گرفته میشود. محکوم کردن مردان فارغ از ساختاری که در آن قرار گرفتهاند درست نیست؛ به جای اینکه افراد را متهم کنیم بهتر است به ساختار توجه کنیم یعنی باید مردسالاری هدف قرار گیرد، نه مردان. از طرفی خشونت علیه زنان در محیط کار اعتماد عمومی و کارکرد سازمانها و نظام اداری را خدشه دار کرده و کیفیت و تولید خدمات را نیز کاهش میدهد.
در خشونت علیه زنان و ناامن کردن محیط کار برای زنان، علل و عوامل زیادی دخیل است، آنچه در افغانستان جز از مهمترین دلیلهای این خشونت شمرده میشوند:
- فرهنگ مردسالاری: فرهنگ مردسالاری برای مردان این سرزمین چنین تلقین کرده است که بر اساس اصول دین و سنت قبیله، زنان در بیرون از خانه حق کار کردن را ندارند. با فراهم شدن فضای مناسب برای حضور زنان در عرصههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، زنان وارد بازار کار شدند؛ اما این حضور برای مردان بسیار سنگین تمام میشود و از اینرو به اعمال خشونت اقدام میکنند.
۲. مردان بدفرهنگ: بیشتر قربانیان خشونت از طرف مردان بدفرهنگ آسیب میبینند، صفت توحش شاید شایسته بر چنین کردار باشد. خشونت در محیط کاری به صورت کلی ماهیت جنسی دارد، هدف اینگونه مردان در نهایت دست یافتن بر تن زنان است که برای رسیدن به آن اعمال خشونتآمیز را پیشاهنگ این خواستشان قرار میدهند.
۳. عدم نظارت و حمایت قانونی: در افغانستان قانون خاصی در مورد خشونت علیه زنان در محیط کار تدوین نشده است و بر تطبیق دیگر قانوننامههایی که به زنان مصوونیت میبخشد نیز نظارت جدی صورت نمیگیرد و قضایای خشونت پیگیری نمیشود؛ بنابراین وقتی یک زن مورد خشونت قرار میگیرد محکوم به سکوت است. این سکوت، سخت و مرگبار است که آیندهی یک انسان را نابود میکند و تمام خوشیها را از هستی یک زن جدا میسازد، زن حقیر جلوه میکند، تحقیر میشود و در نهایت به چوبهی دار خودکشی بالا میرود و یا به باطلاق فساد فرود میکند. اساسیترین دلیل سکوت زنان در برابر خشونت، جلوگیری از آبروریزی است. در حالیکه مردان وحشیانه بر آبروی خویشتن و زنان میتازند و با اوجگیری حس جنسیشان از تمام مسایل اخلاقی و اصولی عبور میکنند و یک کام جنسی را به قیمت حلقهی دار هم خریدار اند؛ اما زنان سکوت میکنند و در خفا این زجر را تحمل میکنند و در درون خود میمیرند ولی خشونتها را افشا نمیکنند. دشواری ثبوت ادعا و مسایل معیشتی و تطبیق نشدن مواد قانون یکی از دلایلی سکوت زنان در برابر خشونت است.
۴. فقر و ناآگاهی زنان: تعدادی از خشونتها در اثر ناآگاهی زنان از پیامد آن صورت میگیرد که در طول یکونیم دههی اخیر در ادارههای موسسههای داخلی و خارجی و حتا نهادهای فرهنگی از ناآگاهی زنان سواستفاده شده است ولی بیشتر ناچاری و مجبوریت زنان برای مزد کار زمینهی سواستفادهی مردان را فراهم میکند تا زنان مورد خشونت قرار بگیرند و حتا در زمان استخدام به این ذلت تن دردهد. به طور نمونه؛ وقتی مدیران سینماهای بالیود هندوستان و هالیوود آمریکا و تعدادی از سیاستمداران بزرگ آمریکایی و تجاران اروپایی تشت رسوایی خشونت جنسیشان رو شد، بر امنیت زنان در محیط کاری در عرصهی هنر، سیاست و اقتصاد هیچ اعتمادی باقی نماند. در ادارههای دولتی و خصوصی افغانستان وقوع چنین اتفاقی بیشتر ممکن است و حتا بارها چنین قضایایی رسانهای هم شده؛ اما پیگرد قانونی نداشته است؛ یعنی در افغانستان این گونه خشونت به صورت یک امر محتمل در تمامی ادارهها پذیرفته شده است و کسی بر پرداخت تاوان اعمال خشونت بر زنان مجبور نیست. به همین دلیل تا هنوز بیشترین قربانیان خشونت سکوت کردهاند و تعداد محدودی از زنان خشونتهای اعمال شده را همهگانی کرده است و یا به ادامهی کار خود در آن اداره پایان داده است. در افغانستان نیز بیشتر خشونتهای جنسی بر زنان در محیط کاری در زمان استخدام صورت میگیرد تا زمینهساز تداوم آن باشد. من بانویی را که آشنایم بود و نظر به درخواست یک گروه کاری در کابل برای شان معرفی کرده بودم، رییس گروه، شبی پس از اولین ملاقات برای آن خانم پیامهای با ماهیت خشونتآمیز فرستاده بود که باعث انصراف وی از کار شد.
آسیبها و پیامدهای خشونت علیه زنان در محیط کار بسیار زننده و نابود کننده است که هر قربانی را با فرسایش شغلی، چالش روانی و مشکل خانوادهگی، بیاعتمادی به جامعه، کاهش اعتماد به نفس، افسردهگی، اضطراب، ترس و تشویش، عذاب وجدان، احساس گناه، احساس مخدوش شدن تعهدات خانوادهگی، داغ ننگ و بدنامی، بیحوصلهگی و دلزدهگی از کار و بدخلقی در محیط کار و خانواده؛ دچار میکند.
با اندکی تفکر با این پرسش مواجه میشویم که چرا توده در برابر دولت و زن در برابر مرد همواره معترض بوده، اما هرگز این اعتراض پایان ندارد؟ در تطابق با اصول کرداری خودساختهی انسانها جبر و خشونت همیشه از گروه مقتدر بر قشر ناتوان اعمال میشود. زنان نظر به ساختار وجودیشان که از لطافت و ظرافت خاصی برخوردار اند، در مقابل مردان بسان توده در برابر گروه مقتدر سیاسی-نظامی ناتوان و مورد خشونت قرار میگیرد.
مبارزه برای امنیت زنان در محیط کار یکی از این اعتراضهای دوامدار است که تاکنون به خواستگاه اصلی نرسیده است. زنان در محیط کار باید آزادی کامل داشته باشند، هرنوع کردار و پندار برای تقیید زنان و تعیین حدود بر اعمالشان بر اساس سنت، فرهنگ و امر عرف و دین به معنای سلب آزادی زنان است. برای حضور زنان در محیط کار نزدیک به یک قرن مبارزه صورت گرفته و با حضور زن در محیط کاری، امید بر آن بود که شاید اکنون زنان بتوانند با حضور در مسایل اجتماعی در تصمیمگیریهای خانواده و جامعه نیز شریک باشند.
با حضور زنان در عرصهی سیاست، اقتصاد و هنر که به هدف تامین معیشت زندهگی و از سویی در راستای حق انسانی زنان بود، چالش خشونت علیه زنان سد راهشان شد که خشونت علیه زنان به درازای عمر بشر پیشینه دارد و سراسر این خشونت از آدرس مرد و بسیار اندک از آدرس خود زنان اعمال شده است. پس لازم است زنان از امنیت شغلی و سلامت جسمی-روانی در محیط کاری مطمیین باشند؛ زیرا خشونت عليه زنان، تهديد جدی برای سلامتی و نادیده گرفتن حقوق طبیعی و انسانی آنان به شمار میرود. برای رسیدن به این هدف دولت باید قانون خاصی را تدوین و بر تطبیق آن نظارت کند، همچنان به تشکیل جریانهای فکری و مدنی حامی حقوق زنان نیاز است تا برای تامین امنیت زنان در محیط کار مبارزه کنند. پیش از این جریانهایی با نام فعالان حقوق زن به راه افتادند و زن را به بازار کار کشاندند تا از آنان یک نیروی کاری بسازند و دیگر جریانهایی با خوشبینی بر ورود زنان در عرصهی اجتماعی، آنان را ابزار ارضای جنسی ساختند که این امر انکار نمیشود و مبارزهی فعلی برای زدودن همین دو جریان ضرورت است.