نقش زنان در گیرودار صلح داخلی افغانستان، آنگونه نیست که شورای عالی صلح، نهادهای وابسته به حکومت و تعدادی از حامیان و دادخواهان زنان رجز میخوانند. زنان افغانستان تاکنون برای برقراری این صلح بهجز آرزو کردن تداوم زندهگی خود و فرزندان شان، هیچ نقش موثری نداشتهاند. اگر بخواهیم نقش مستقیم زنان در پروسهی صلح را بررسی کنیم به بنبست برخورد خواهیم کرد؛ چون به جایی میرسیم که این پیمان صلح قرار است میان دولت حاکم و یک گروه تروریستی بهنام طالب منعقد شود که طالبان در این میان، از ریشه و بنیاد مخالف تحرک اجتماعی زنان است. طالبان آزادی زنان در افغانستان را توطیه یهودیها و آمریکاییها میدانند، قبل از درک نبوغ انسانی، دانش، تمدن و تکنولوژی مدرن غرب؛ اندیشهی افراطیگری آنان را وامیدارند تا فراتر از نگاه فاشیستی نازیسم، یهودیها را عامل بدبختی و کانون توطیه علیه بشریت بدانند. طالبان با عملکردهای غیر انسانیشان بیش از دو دهه نارواترین جنایتهای ممکن را بر زنان این سرزمین روا داشتهاند. پس چگونه زنان میتوانند آنان را به کنارهگیری از سنگر جنگ وادارند؟
خیمه تحصن زنان در هرات یک نمونه از حرکتهای زنان برای صلحخواهی بود. نقشونگار نمادهای صلح در دیوارهای شهر و تدویر برنامههای مختلف از طرف فعالان حقوق زن و نهادهای حامی زنان برای دریافت راهکارهای تاثیرگذاری زنان بر موفقیت پروسه صلح میان دولت و طالبان، ره به جایی نبرده است و هیچ پالیسی مشخص سیاسی دریافت نتوانستند تا نقش زنان در روند صلح داخلی در افغانستان تاثیرگذار واقع شود. تنها گزینهی ممکن ولی بدیهی، ایناست که زنان از درون خانه، مردان خانواده را وادار کنند تا از جنگ دست بکشند و به صلح راضی شوند؛ اما در جامعهی مردسالار، سرباز سربرکف طالب که هدف، رویا، امید و آرزو و تنها برنامهی زندهگی اش جهاد در راه خدا است تا به حوریان بهشتی برسد چگونه پند زنان خانه را خواهد شنید و بر آن عمل خواهد کرد؟
در تطابق با پندار طالبانیزم یک انسان متعالی در چهرهی فرماندهان ددمنش طالبان متصور است که بیش از دو دهه خنجر و تیغ بر گلوی زن و مرد، کودک و جوان این سرزمین کشیده باشد تا به حوریان بهشتی برسد و امیر امارت اسلامی را راضی نگهدارد. آنان سنگسار، اعدام، قتل، غارت، تجاوز و هزارها اعمال توحشآمیز را از خود به نمایش گذاشتند و یک لحظه هم لبخند کودکان شان را ندیدند؛ وقتی طالبان در مناطق تحت تسلط شان کودکان را در مکتب زندهزنده بهآتش میکشند، آیا یک زن روشننگر با دیدگاه مدرن دموکراتیک و معتقد بر منطق تکثر در دین، فرهنگ و مکتب و اندیشههای انسانی، میتواند چنین طالبی را از سنگر جنگ دستبردار کند. مگرنه اینکه به عملکرد دیپلماتیک، سیاستهای جهانی و قدرت نظامی نیاز است.
نقش زنان در گیرودار جنگ و صلح جاری در افغانستان فقط قربانی شدن است و بس. زن در منطقههای تحت تسلط طالبان همواره آزادیهایش را از دست میدهد، مورد تجاوز قرار میگیرد، به بد داده میشود، سنگسار میشود، زنده به گور میشود، حق آموزش ندارد، هنوز هویت ندارد چه رسد بهاینکه زن از کاندیداتوری در انتخابات محروم میِشود و حق رای دادن و تعیین سرنوشتاش سلب میشود، زن به مثابهی کنیز در خانه میماند و به بهای مادیات به فروش میرسد. زنان افغانستان برای خاموشی آتش جنگی که نیفروختهاند، چگونه تاثیرگذار باشند.
در روزهای پسین که طالبان به بهانهی آتشبس در روزهای عید وارد شهرهای افغانستان شدند تا در درون شهرها سنگرهای شان را مستحکم کنند، تعدادی از زنان فعال مدنی در ننگرهار از آنان به خوبی پذیرایی کردند و بر سر فرماندهان طالبان عمامه گذاشتند، اما این عمامه بر سری گذاشته شد که مغز درون آن به جز حوریان بهشتی و شمشیر و خون، دیگر هیچ یک از مقولههای مدرن و دموکراتیک را نمیشناسد. عمامه بر سری نهاده شد که والاترین اندیشهی انسانی را آزادی نه، بلکه جهاد در راه خدا میداند درحالیکه در سنگر مقابل جهادکذب آنان فرزندان صدیق این وطن قرار دارند و سربازان نیروهای امنیتی کشور هرروز به دست این جلادان افراطی و کوراندیش قربانی میشوند. از تاثیر این جنگ، تاکنون میلیونها زن یتیم و بیوه در جامعه با زندهگی فلاکتباری دستوپنجه نرم میکنند.
خوب است اگر زنان سیاستمدار و فعالان ذیدخل در نظام برای تاثیرگذاری زنان در این روند صلح با گروههای مخالف حکومت، بر حفظ ارزشهای بشری تاکید کنند که طی هفده سال گذشته بهدست آمده و از آنروی زنان فرصت یافتهاند تا در کلانشهرهای افغانستان و ولایتهای امن این کشور به مثابهی انسان شمرده شود و تعدادی از زنان آزاده بتوانند از زیر یوغ مردسالاری و پدرسالاری بهدرآیند.
نقش زنان در مذاکرههای صلح بیش از آنکه برای ترغیب طالبان از بهر پیوستن به پروسهی صلح باشد، باید متکی بر حفظ ارزشها و آزادیهای زنان در افغانستان باشد تا آنعده از تروریستان که دست از کشتار برمیدارند و پس از این در سمتهای دولتی کشور صلاحیت و مسوولیتی را عهدهدار میشوند باید در ابتدا بر ارزشهای حقوقۤبشری، آزادی زنان، تساوی جنسیتی و آزادی کاری زنان باورمند شوند سپس به ساختار دولت بپیوندند تا مبادا در آینده با سواستفاده از موضع و قدرت سیاسی خود تمام اندیشههای شوم و افراطی ضد انسانی شان را بر جامعه اعمال کنند.
اگرچند از نگاه سیاسی نقش شورای عالی صلح صلاحیت و کارایی چندانی ندارد، اما بازهم اکنون زنان در عالیترین سمت این شورا یک معاون دارند که میتواند در زدوبندهای سیاسی و گیرودارهای صلح بر حفظ ارزشهای مادی و معنوی که حق زنان هست، تاکید ورزد و از این موضع به هیچ عنوان پا پس نکشد؛ زیرا طالبان اگر مانند حکمتیار – که یک گروه ناراضی در مقابل دولت بود و پس از انزوای سیاسی به دولت پیوست – به فعالیت زنان در افغانستان دخالت نکنند، حق دارند با امتیازهای داده شده از جانب حکومت، نظر به مصالح ملی، از طریق صلح به دولت بپیوندند و دست از قتل و جنایت بردارند تا باشد همین نسلی که در جنگ به دنیا آمدند، در جنگ و فقر بزرگ شدند، چند سال باقی را در آرامش زندهگی کنند و چند خشتی برای آبادی این وطن بگذارند. نتیجهی جنگ جاری، کشور را در عمق بحرانوانزوا و قعر فقروفساد رسانیده است که در این میان زنان همیشه بیشترین و سختترین قربانیها را متحمل شدهاند.
در نتیجه لازم مینماید که دادخواهان و داعیهداران نهادهای حمایت از حقوق زن، سازمانهای بینالمللی، کمیسیون حقوق بشر افغانستان و زنان شریک سیاست در دولت افغانستان بر حکومت فشار بیاورند تا برای رضایت چنین گروههای تروریسیتی مثل طالب که دولت هم برای آنان واژهی ثابتی ندارد – گاهی برادر، گاهی مخالف و بعضی تروریست مینامد – دستآوردهای فرهنگی-مدنی در راستای حقوق و آزادیهای اجتماعی زنان، به چالش کشیده نشود. یکی از موارد نقض این امر مهم، ابا ورزیدن خبرنگاران از کار و تهیه گزارش از صحنهی حضور طالبان در کلانشهرهای کشور در روزهای آتشبس بود، این عدم حضور بهخاطر تهدید امنیتی محتمل بر جان خبرنگاران بود. حضور طالبان در شهر بیدرنگ باعث خاموشی صدای رسانهها شد، درحالیکه در عصر نوین دموکراسی در افغانستان رسانههای آزاد بزرگترین عامل تغییر اجتماعی، توسعهی فرهنگی و رشد زنان به شمار میرود.