منبع: نیویارک تایمز
نویسنده: لیندا ویلاروسا
برگردان: اخگر رهنورد
«لاندروم» در یکی از روزهای ماه دسامبر، سه روز قبل از موعد زایماناش، برای آخرین آزمایش سونوگرافیِ پیش از تولد، به شفاخانه رفت. داکتر او، به دلیل زایمان نوزاد مُردهاش در سال قبل، نخواست بارداری او بیش از 40 هفته به درازا بکشد تا از عوارض ناشی از دورهی پس از زایمان جلوگیری شود؛ بنابراین عمل القاء در 48 ساعت برنامهریزی شده بود.
یک روز پیش، «گیوا» در جریان آخرین ملاقات پیشزادیاش با لاندروم، برایش توضیح داد که به او «اکسی توسین»- نسخهای ترکیبی/مصنوعی از هورمون طبیعی که باعث انقباض رحم در جریان وضع حمل میشود- برای شروع انقباضات رحم او داده خواهد شد. لاندروم پرسید: «عمل القاء طفل را در مضیقه قرار خواهد داد؟» «نمیتوانم دروغ بگویم؛ زمانی که در خواب میدیدم که بار دیگر [شکمم جهت زایمان] پاره میشود، از خواب بیدار میشدم و چیغ میزدم. میدانم بدنم کاملن آماده است، و من صحتمند استم، اما نمیخواهم بمیرم».
«گیوا» به آهستهگی گفت: «به صداقتات احترام میکنم و آسیب روانی که به شما وارده شده، واقعی است. اما آرزویم برایت این است که این زایمان میتواند بخشی از پروسهی بهبود و التیامات باشد. رحمات صدمه دیده و اثر زخم برداشته است، اما تو دو طفل را به دنیا آوردهای، پس بدنات میداند چه کاری انجام میدهد».
اکنون «لاندروم» در حالی که روی میز دراز کشیده و از پنجره به بیرون نگاه میکرد، همزمان با آن که صدای ضربان قلب کودکش اتاق را پر کرده بود، لبخند میزد. چند دقیقه بعد، تکنسین برگشت و به مانیتور نگاه کرد. ضربان قلب کودک [در صفحهی نمایش] چیزی شبیه به کوههای کوچک پدیدار شدند. او همچنین نه بهطور ثابت حرکت میکرد و نه بهگونهی درست نفس میکشید. یکی از پرستاران از اتاق خارج شد تا داکترِ «لاندروم» را صدا کند و نظرش را بخواهد. پرستار 20 دقیقه بعد بازگشت و به «لاندروم» خبر داد که طفلْ نه در دو روز، که همین حالا القاء میشود. او به «لاندروم» گفت: «نمیخواهیم انتظار بکشیم؛ امروز میخواهیم او را بیرون کنیم».
«لاندروم»، زمانیکه برای وضع حمل به چند طبقه بالاتر در همان شفاخانه میرفت، در تلفن به «گیوا» گفت: «بسیار مضطرب استم، اما آمادهام». یک ساعت بعد «گیوا»، در حالی که گان جراحی/لباس اتاق عملْ به رنگ ارغوانی پوشیده و کیف لباساش پر از اسنک/غذاهای سرپایی، لوسیون لاواندولا و روغن مریمگلی بود، از راه رسید. او مطمئن شد که جملات مثبتِ نوشته شده با کرایون، بر روی دیوار در خط دید «لاندروم» نصب شده بود، سپس روی صندلیای در کنار تخت نشست، هرچند دستاندرکاری نبود، اما مراقب همه چیز بود. اگرچه برخی از داکتران از حضور قابلههایی مثل «گیوا» در هنگام زایمان آزرده خاطر میشوند و حتی بعضن مانع حضورشان میشوند- و برخی از قابلهها از نقششان قدم فراتر میگذارند و با داکتران و پرستاران مشاجره میکنند- «گیوا» میگوید او و سایر قابلههای «Birthmark» سعی دارند گستاخی نکنند و بر آنچه برای مادر بهترین است، متمرکز باشند.
یک داکترِ مقیم- که بهسان تمامی کارمندانی که در طول زایمانِ لاندروم به او رسیدهگی میکردند، سفیدپوست بود- با کاغذی در دستاش وارد اتاق شد. بیدرنگ از لاندورم پرسید: «پیش از این، فرزندی داشتهای؟» او چارت را نخوانده بود. لاندروم برای سومین بار، از زمانی که در آن روز به شفاخانه منتقل شده بود، از روی احتیاط توضیح داد: «بله، من سه طفل داشتهام، اما یکی مُرد». صدای او صاف و یکنواخت بود: «من طفل مرده به دنیا آوردم».
«مرگ در سال گذشته بود؟» داکتر مقیم، بیآنکه به لاندروم نگاه کند و با ادای محکم کلمهی «مرگ»، پرسید. «گیوا» که نگران لاندروم بود، به پرستار گفت: «ممکن است با شما در بیرون صحبت کنم». در سالن، او از پرستار خواست که در چارتِ لاندروم، در مورد زایمان طفل مردهی او، یادداشتی بنویسد. گیوا سپس گفت: «هر بار او باید آنچه را که اتفاق افتاده است به خاطر بیاورد، این کار ذهن او را دوباره متوجه ترس و اضطراب و از دست دادن [طفل]اش میکند. این واقعن جدی است. او وضع حمل پر-خطری پیش رو دارد و من امیدوارم که تیم مراقبتی او قبل از رفتن به اتاقش به طور کامل چارت او را بررسی کند».
یکی از مهمترین نقشهایی که قابلهها بازی میکنند، نقش آنان به عنوان حامی مشتریان شان در سیستم طبی/صحی است. «دِنا-اِین دیویس»- مدیر «مرکز مطالعات زنان و جامعه» در «دانشگاه شهری نیویورک»، نویسندهی کتابی آمادهی چاپ در مورد بارداری، نژاد، و ولادت زودرس، و یک زن سیاهپوست که خودش نیز قابله است- میگوید: «در لحظهای که یک زن بیش از هر زمان دیگر آسیب پذیر است، دستگاه دیگری از حس شنوایی و صوتی دارد که باعث میشود او برخی از تصمیمات بالقوه آسیبزا را بگیرد». او اضافه میکند که قابلهها «یک قطعهی حیاتیِ از پازل در بحران زایمان زودرس، مرگومیر نوزادان و مادران در زنان سیاهپوست اند».
ادامه دارد…