آمنه امید
خشونت پنهانی که کمتر از آن سخن گفته میشود و کمتر کسانی در مورد آن مینویسند، خشونت زن بر ضد زن است
یکی از واقعیتها در جامعهی امروز وجود خشونت و گسترش آن در سطوح مختلف اجتماع، گروه، خانواده و فرد میباشد. در مورد خشونت، شناخت ابعاد، عوامل و ریشههای آن نویسندهگان زیادی قلم زدهاند و در جوامع مختلف تعریفهای متفاوت و بعضن مشابه را از شکلگیری خشونت ارایه نمودهاند کهیکی از تعریفهای پذیرفته شده در مورد خشونت این است: «اعمال هرنوع رفتار و یا گفتاری آزار دهنده از سوی مردان و یا زنان که سبب آسیبهای فزیکی، جنسی، ذهنی و یا رنج افراد شود، خشونت پنداشته میشود».
خشونت به لحاظ نوع به دستههای فزیکی و روانی دستهبندی میشود که خشونت روانی نسبت به خشونت فزیکی به مراتب مخرب و ویرانگرتر توصیف شده است. خشونت از هرنوع آن علیه افراد آسیبپذیر جامعه مانند کودکان و زنان همیشه وجود داشته و دارد. اما در این میان خشونت پنهانی که کمتر از آن سخن گفته میشود و کمتر کسانی در مورد آن مینویسند، خشونت زن بر ضد زن است. در اینجا گذشته از بحثهای کلان و عمومی در عرصههای سیاسی، اقتصادی و نظامی آن، به دو مصداق عینی و پذیرفته شده این نوع خشونت میپردازیم.
۱- خشونتِ انکار ناپذیرِ خشو علیه عروس که بعد از جامعهی مادرسالاری در تمام عصرهای بعد از آن جاری و ساری بوده است. به باور اغلب این خشونت ناشی از عقدههایی است که سلطهی مردسالاری در جامعه به بارآورده و تداوم آن نیز با حاکمیت مردان به پیش میرود که میزان و شدت آن در جوامع روستایی نسبت به شهرها به مراتب بیشتر میباشد.
۲- خشونتیکه زنی آگاهانه علیه زن دیگر انجام میدهد، ازدواج با مرد متاهل است و یا به اصطلاح اینکه زن دوم یک مرد میشود و با این کار یک عمر علیه زن اول و فرزندان آن خشونت میکند. این موضوع در جامعه امروز به خصوص در سطح ولایات رونق بیشتری دارد. امروزه یکی از نگرانیهای جدیای خانمهای متاهل نگرانی از رابطهی موازی شوهرش با خانم دیگری است. چون در بسیاری از موارد همین روابط موازی به ازدواج دوم مردها منجر شده است. مردیکه برای بار دوم ازدواج میکند و خانمی که زن دوم این مرد میشود هر دو به گونهی آگاهانه، بدترین خشونت را به لحاظ عاطفی، احساسی، روانی و حتا در بسا موارد به لحاظ فزیکی علیه خانم اول آن مرد مرتکب میشوند.
در بررسی علل و عوامل این نوع خشونت مسایل زیادی دخیل بوده که برجستهترین عوامل را اینگونه میتوان برشمرد:
۱- عادی گرفتن و خشونت نپنداشتن این موضوع باعث میشود که یک خانم به راحتی جایگاه دوم را پذیرفته و خانم مرد متاهلی شود. چون این خانم بیشتر از اینکه روی خشونت مرتکب شدهاش فکر کند، به رسم و عنعنات که مردسالاری در جامعه حاکم ساخته است، تمرکز میکند و پذیرفتن جایگاه دوم در زندهگی یک مرد متاهل را در حق خودش بیانصافی و در حق زن اول آن خشونت نمیپندارد.
۲ – توجیه اسلامی مسئله که متاسفانه در قسمت تعدد زوجات را توجیه میکنند، بدون اینکه به عدالت که اسلام در مورد تعدد زوجات تاکید ورزیده است، فکر کند.
۳- بیشتر بودن آمار زنان نسبت به مردان در جامعه باعث میشود تا یک خانم تنها با فکر کردن به اینکه به تعداد زنها در جامعه مرد وجود ندارند، ازدواج با یک مرد متاهل را قبول کند. در حالیکه در قدم اول: در کشور مثل افغانستان نفوسشماری و آمار دقیق از میزان حضور و مرگ ومیر جمعیت وجود ندارد و در قدم دوم: ما نمیتوانیم مصداقهای درستی را پیدا کنیم که صحت و حقیقت این موضوع را تایید نمایند. بنابراین نمیتوان برمبنای این توجیه تصمیم گرفت و آگاهانه وارد زندهگی خانم دیگری شد؛ روند رو به رشد زندهگیاش را متوقف کرده و در تمام عمر برای او اشک و حسرت به بار آورده و راههای تعلیم و تربیهی سالم فرزندان آن خانواده را مسدود نمود.