منبع: نیویارک تایمز
نویسنده: لیندا ویلاروسا
برگردان: اخگر رهنورد
در 2016، مطالعهای از سوی پژوهشگران دانشگاه ویرجینیا به این موضوع پرداختند که چرا بیماران آمریکایی آفریقاییتبار، درمان ناکافی برای درد و بیماریشان، نه تنها در مقایسه با بیماران سفیدپوست بلکه در مقایسه با دستورالعملهای «سازمان بهداشت جهانی»، دریافت میکنند. این مطالعه نشان داد که دانشجویان سفیدپوست طب و داکتران مقیم اغلب به استدلالهای نادرست و بعضن «عجیب و غریبِ» بیولوژیکی در مورد تفاوتهای نژادی در بیماران اعتقاد داشتند. به عنوان مثال، بسیاری بهدروغ فکر میکردند که سیاهپوستان دارای پایانه/انتهای عصبیِ کمتر حساس در مقایسه با سفیدپوستان استند، خون سیاهپوستان سریعتر لخته میشود، و جلد/پوست سیاه ضخیمتر از جلد سفید است. برای این پیش فرضها، پژوهشگران تعصب و پیشداوریهای شخصی داکتران را سرزنش و انتقاد نکردند، اما عمیقن به افکار قالبی ناخودآگاه در مورد رنگین پوستان، و همچنین مشکل پزشکان در همدردی با بیمارانی که تجربیاتشان متفاوت از تجربیات آنهااند، پی بردند. در تحقیقی ویژه در رابطه با زایمان، «Listening to Mothers Survey III» نشان داد که یکی از پنج زن سیاه پوست و اسپانیایی درمان ضعیف/بد را از کارکنان شفاخانه به دلیل نژاد، قومیت، پسزمینهی فرهنگی و یا زبان، در مقایسه با 8 درصد مادران سفیدپوست، گزارش داده بودند.
محققان در جهت اتصال نقاط بین تبعیض نژادی و درمان نابرابر در سیستم مراقبت صحی و نیز مرگومیر مادران و نوزادان تلاش کردهاند. «کارول هوگ»، اپیدمیولوژیست و رییس «Jules & Uldeen Terry» در «صحت مادر و کودک» در «دانشکده صحت عامه رولینز»، «دانشگاه اموری»، و یکی از نویسندهگان اصلی مطالعهی «مجلهی پزشکی نیوانگلند» در 1992 در مورد مرگومیر نوزادان که چشمان مرا باز کرد، نویسندهی همکار یک تحقیق اپیدمیولوژیک در 2009 در زمینهی ارتباط بین تفاوتهای نژادی در زایمان زودرس و نژادپرستی میانفردی و نهادی بود. تحقیق او، که از سوی «دانشکدهی صحت عامه جانهاپکینز» منتشر شد، حاوی فهرست فوقالعادهای از 174 منبع از کارهای قبلی در این زمینه است. «هوگ» میگوید: «شما نمیتوانید مردم را به چیزی مثل تبعیض متقاعد کنید مگر این که واقعن شواهدی برای آن داشته باشید. شما نمیتوانید فقط این را بگویید؛ باید ثابت کنید».
«لین فریدمن»، مدیر «برنامهی دفعِ مرگومیر و معلولیت مادران» در دانشکدهی صحت عامه میلمان، دانشگاه کلمبیا، تصمیم گرفت تا جلساتی را در مورد درسهای که او و همکارانش در هنگام تحقیقی در مورد بیحرمتی و بدرفتاری در سیستم مراقبتی مادران در تانزانیا- که در آن مشکلات دوران بارداری و زایمان منجر به مرگ نزدیک به 20 درصد از مجموع مرگومیرِ زنانِ 15 تا 49 ساله میشود- آموخته بودند، بگذارد و آنها را به نیویورک سیتی و آتلانتا به کار ببندد. اگرچه این مطالعه هنوز در مراحل اولیهاش است، نخستین گروههای تمرکزِ (focus groups) نزدیک به 50 زن که اخیرن در «واشنگتن هیتز» و «اینوُود» نوزاد به دنیا آورده بودند و نیز دولاهایی که در این دو ناحیه و در بروکلین مرکزی کار میکنند، موجی از شکایات و نارضایتی را فاش کرد: از یک تا دو ماه انتظارکشیدن قبل از قرار ملاقات اولیهی زایمان گرفته تا نادیده گرفته شدن، سرزنش و تحقیر شدن؛ حتی احساس وادار/تهدید شدن و یا مجبور شدن به گذراندن عملیات سزارین. «فریدمن» میگوید: «بی حرمتی و بدرفتاری معنایی فراتر از رفتار خوب نداشتن یک فرد نسبت به فرد دیگری دارد. در سیستم صحی، چیزی ساختاری و بسیار عمیقتری جریان دارد که بعدن خود را در نتایج ضعیف و گاهی مرگومیر [مادران و نوزادان] نشان میدهد».
***
دو روز پس از تولد نوزاد «لاندروم»، او از بخش درد زایمان و وضع حمل خارج شده و به یکی از اتاقهای بیمارستان، که جملات تصدیقی/مثبتِ نوشتهشده با مداد رنگی و تزیینشده با تصاویر پروانهها بالای تخت خوابش نوار زده شده بود، انتقال داده شد. او چند ساعت خوابیده، و راحت و سرحال شده بود. بالاپوش نارنجی متمایل به زرد را که از خانه آورده بود، به تن داشت و نوزادش «کینگستون» که در وزن سالم 6 پوند و 13 اونس بود، در یک تخت خواب پلاستیکی در کنار تختش خوابیده بود. اما در ساعات دیگر، وضع لاندروم بدتر شد. وقتی «گیوا»- بعد از چند ساعت که او را ترک کرده بود تا [لباساش را] عوض کند و اندکی بخوابد- به اتاقش رفت، لاندروم بار دیگر باعصبانیت اتفاق ناگوار مرتبط با اپیدورال را بازگویی میکرد و از پرستاران و حتی مواد غذایی شفاخانه شکایت میکرد. در نهایت، «گیوا» دستش را روی بازوی لاندروم گذاشت و پرسید: «سیمون! پسرانت کجا استند؟»
«لاندروم» مکث کرد و تمام بدناش به تحلیل رفت. به «گیوا» گفت پسرانش با مادر تعمیدیاش، که او را «نانی» (Nanny) میخوانْد، در آن سوی دیگر شهر مانده بودند. اما «نانی» با بچههای خودش، نمیتوانست 40 دقیقه رانندهگی کند تا فرزندان «لاندروم» را به شفاخانه برای دیدن مادر و ملاقات برادرشان بیاورد. لاندروم گفت: «پس از آنکه آنان خواهرشان را از دست دادند، واقعن مهم است که کینگستون را ببینند».
«گیوا»، درحالیکه شانهی لاندروم را نوازش میکرد، گفت: «میفهمم. لازم است بچههایت برادرشان را ببینند تا بدانند که او زنده است، و اینکه همهی اینها واقعیت دارد». لاندروم سرش را به نشانه تایید تکان داد. او چندین بار از تخت بیمارستان اش تلفنی تماس گرفت، اما هیچکسی را نیافت که بچهها را بیاورند؛ بنابراین گیوا به سمت شهر رانندهگی کرد تا آنها را بردارند. این کار از چشمان بادقت «گیوا»، و ماهها تلاش برای خلق اعتماد و ارتباط با «لاندروم»، در تشخیص مشکلی ناشی میشد که نمیتوانست از طریق پزشکی حل شود، اما میتوانست نتایج عاطفی و فزیکی داشته باشد.