نیمرخ:
زنان بدون تعلق به گرایش فکری جنگجویان دوسوی جبهه در انتظار خبر مرگ و زندهگی مردان خانواده میشکنند، میسوزند و نابود میشوند
جنگ آخرین حد خشونت است که به مرگ انسانها میانجامد و زندهگی دو طرف درگیر را نابود میکند. جغرافیای سیاسی افغانستان با خونریزی و کشتار صدها هزار انسان شکل گرفت و هنوزهم روزانه دهها انسان در اثر جنگ در این جغرافیا میمیرد. اما زنان بیشتر آسیبپذیر و قربانی اصلی جنگاند که تباهی، آوارهگی، گرسنهگی و هرگونه خشونت را متقبل میشوند.
درگیریهای داخلی و جنگ جاری بهعنوان تروریزم، همه زاییدهی ایدهی مردان است و مجری این جنگ نیز مرداناند؛ اما تاوان این نبرد را زنان میپردازند. در جنگ زن اسیر میشود، زن خشونت میبیند، زن به عنوان قربانی جنگ حریم و حرمتاش شکسته میشود و زن آواره میگردد. جنگ است که زنان را در خانهها حبس میکند، در هنگام جنگ زنان گرسنهگی و تشنهگی مفرط را متحمل میشود و از دارو و درمان نیز محروم میشوند.
میدان نبرد جای کشتن و کشته شدن است؛ اما زنان بدون تعلق به گرایش فکری جنگجویان دوسوی جبهه در انتظار خبر مرگ و زندهگی مردان خانواده میشکنند، میسوزند و نابود میشوند. با کشته شدن هر مردی در جبههی جنگ، یک زن تمام زحمتهای عمرش به هدر میرود، یک زن برادرش را از دست میدهد یک زن یتیم میشود و یک زن بیوه میشود و رویاهایش در آتش جنگ میسوزد. این یک بخشی از قضیه است که زنان با کشته شدن مردان در خط نبرد، آسیب میبینند و به صورت غیرمستقیم هیولای هولناک جنگ زندهگیاش را نابود میکند. زنانی که مرد شان را در جنگ از دست میدهند طبق فرهنگ سنتی افغانها مجبور است تا آخر عمر یتیمداری کند و ازدواجهای ناخواسته را متقبل شود.
اما آسیبپذیری زنان از جنگ بهصورت مستقیم بهجز آوارهگی و فلاکت جنگ، تحمل حاکمیت ایدیولوژی جنگجویان است. امروز خشونت علیه زن یک مشکل فراگیر و محو خشونت از زندهگی زنان یک دغدغهی جهانی است. برای اینکه زنان یک زندهگی بهتر داشته باشد باید علل و عوامل خشونت زدوده شود. این یک امر مسلم است که اکثریت خشونتها از جانب مردان بر زنان اعمال میشود. ضمن تمام نارساییهای فرهنگی، عرفهای ناپسند، فرهنگ مردسالاری، کردارهای ناعاقلانه و اندیشههای استبدادی، در شرایط جنگی خشونتهای فراتر از این نیز ممکن است؛ زیرا در میدانهای جنگ قانون کشتار و جنایت، حاکمیت دارد.
در تازهترین رخداد هولناک جنگ در شهر غزنی زنان خانواده بیشتر از هر مردی آسیب دیدند و زجر کشیدند. دراین جنگ ناروا زنان زیادی کشته شدند، زیر آوار مردند و زنان حامله از هراس جنگ سقط جنین کردند. در شهرکهای تحت حاکمیت طالبان، رژیم سیاه دو دهه قبل طالبان حاکم شده بود؛ زنان حق خروج و کار در بیرون از خانه را نداشتند. چند روز قبل در منطقهی حومه شهر غزنی بهنام حسنآباد، طالبان در یک اقدام غیرانسانی و وحشتناک، زنی را به جرم کار بیرون از خانه از گلخانه کشیدند و در منظر عام بیرحمانه کشتند. آن زن مادر مجبوری بود که کارگر نداشت و با کار در گلخانه خرج زندهگیاش را تهیه میکرد. زنان همینگونه در شرایط جنگ و مناطق تحت حاکمیت جنگجویان بدون هیچ جرمی کشته میشوند و به چوبهی دار میروند، اما هیچ مدافعی نیست.
امروز خشونت علیه زن تیتر درشت خبرهای رسانهای است، بدون شک که این خشونت ناشی از حاکمیت شرایط جنگی در کشور است. جنگ چهل سال اخیر از مردان این سرزمین انسانهای سنگدل و ترسناکی به بار آورده است که هم در سالهای جنگ داخلی و هماکنون از هیچنوع خشونت ممکن بر زنان دست برنمیدارند. جنگجویان از قتل و غارت و تجاوز تا اسارت و سنگسار در منظر عام را دریغ نمیکنند؛ اما مردان خانواده از خشونتهای جسمی-روانی تا سلب آزادی و اعمال محدودیت بر زندهگی زنان همواره آنان را دراین سرزمین نابود کرده است.
درنتیجه میتوان گفت که در هرصورت زنان از جنگ آسیب میپذیرند و همانگونه که جنگ ناشی و عامل خشونت است؛ جنگجویان نیز بر زندهگی زنان خشونت اعمال میکنند. آسیبپذیری زنان از جنگ و شرایط جنگی هم به صورت مستقیم و هم به صورت غیرمستقیم یک تاثیر ویرانگری را متقبل میشود که از آغاز جنگهای داخلی در این جغرافیا نسل اندر نسل هنوز هم ادامه دارد. به همان مقدار که جنگ یک پدیدهی زشت است پیامدهای جنگ نیز به همان اندازه ناگوار است. جنگ زندهگی را سنگینتر و خشونت را سهلتر میسازد. در این وهلهای از زندهگی متاثر از جنگ، زنان بیشترین آسیبهای جسمی-روانی را متقبل میشود که نمونهی بارز آن زندهگی در قالب ایدیولوژی جنگجویان و در چنگال مرگ و اسارت است.