بتول سیدحیدری
نسل جوان باید با تمام تفاوتها در کنار هم قرار بگیرند و در راستای تغییر وضعیت تلاش کنند
بزرگترين مشكل زنان و دختران جامعهی افغانستان دگرآزاري است. ما به علت سالهای زیاد جنگ و حاکمیت فقر روانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به خودخواهي در زندهگی مان دچار شدهایم و به سمت انحطاط دگرخواهي که از مولفههای جوامع رشدیافته است به سرعت درحال حرکت هستیم. جامعهای كه به خودباوري رسيده باشد به سمت دگرخواهي حركت ميكند. مروجین دگرآزای در سطح جامعهی ما هم عدهاي هستند که هدفشان اين شده كه به هر نوعي فقط خودشان زندهگی كنند بدون اینکه به زندهگی و حل مشکلات ديگران فكر كنند و یا در کمک به دیگری برای رشد و ارتقای کاریاش تلاش کنند.
این نوع نگرش دامن بانوان ما را هم آلوده کرده است. زنان دگرخواه يا نداريم يا بسيار کم است. جامعه ما به سمت خودخواهي حركت ميكند كه منجر به دگرآزاري شده، چه در فضاي مجازي چه در فضاي واقعي همه تلاش دارند همدیگر را تخریب کنند یا از یکدیگر پلکانی برای رشد شخصی خود بسازند بدون اینکه بدانند سعادت خودشان در گروی سعادت دیگران است. یکی از دلایل ماندگاری مجنون در ادبیات عشاق ما شخصیت دگرخواهش بود و آنانی که در حافظهی تاریخی ماندهاند در هر قالب شخصیتی که بودهاند چه سیاسی چه هنری به دلیل شخصیتهای دگرخواه شان بوده است.
عامل اصلی این خودخواهی حاکمیت پدرسالاری است که همه چیز از منظر بالا و یک شخص دیده شدن از مولفههای اصلی این نظام است. جامعهی افغانستان هم سالهاست در یک نظام پدرسالاری پیچ و تاب میخورد. جامعهی پدرسالاری که بالاترين افتخار و ارزش آن قدرت است. هر كس كه قدرت داشت، چه از نظر فيزيكي يا اجتماعي، اهميت دارد و قابل مطرح شدن، در يك محيط علمي همچون دانشگاه، شايد استادان جوان در یک نظرسنجي در جلسهای شركت كنند، اما جمعبندي و تصميمگيري پایانی به دست پوهاندانی است که در آن محفل است. دقيقن چنين وضعيتي در كل جامعه افغانستان ديده ميشود. نگاه و نظر و تصميم آخر به دست مويسفيدها و پدركلانهاست. جوامع شرقي و همسایهگان و كشورهاي مسلمان اگر وضعيت نسبتن بهتري در مورد زنان دارند به خاطر اين است كه اينها حداقل از نظام پدرسالارانه گذشته و وارد دوره مردسالاري شدهاند! و این است اين حال و روز فعلی شان درحالی که افغانستان هنوز از مرحلهی پدرسالاري هم عبور نكردهاست.
در افغانستان اوضاع به گونهاي است که حاكميت پدرسالار برای تثبیت قدرت و حفظ چوکی خودش با استفاده از خود زنان مانع از قدرت گرفتن واقعي زنان ميشوند. حضور زنان در جامعه به ارزش کذایی تبديل شده كه در حقيقت خودش پايين بردن جايگاه زن است. يعني زنان به ارزشهايي كه خودشان بايد به آن پايبند باشند باور داشته باشند اعتماد به نفس پیدا کنند مقيد نشدهاند.
در جامعهی پدرسالار افغانستان تلاش دارند كه اين عقيده تساوي زن و مرد در جامعه باید رعایت شود. با قرار دادن تعدادی زن در مشاغل این گمان را ایجاد میکنند مسالهی تساوی حقوق و تعداد زن و مرد را رعایت کردهاند و این تفکر را بين افراد جامعه از هر طریقی درحال گسترش دادن هستند اما در واقع دارند با چنين تفكري به عنوان بيداري و آگاهي، زنان را سرگرم ميكنند، و در کنارش فقط گروه خاصي از زنان که به سیستم و این نظام وابسته هستند در حال ترقي و نگاه پدرسالارانه حاكم را خواسته یا ناخواسته تقويت ميكنند و بقيه زنان كه تفكرمخالف دارند توسط همين زنان با حمایت غیرمستقیم این نظام پدرسالارانه سركوب ميشوند و صداي اين زنان را خفه ميكنند. اگر دقت كنيد، در ساختار مبارزه با بيعدالتي در حق زنان در حقيقت هيچ تغييري نيامده و تنها تركيب آن تغيير كرده است. يك تعداد زنان را در فضاي بسته افغانستان در مسند قدرت نشاندهاند و يك نوع اعتماد به نفس كاذب و دعوت كاذب از حضور زن براي تغيير نظام پدرسالارانه به كار بردهاند، در حالي كه به هيچ عنوان اين تغيير در زنان نيامده است چهل سال پیش هم در راستای سوادآموزی زنان خانهدار تلاشی شده بود حال هم میزان رشد و باسواد شدن مادران و زنان خانه همان آمار بوده که در سابق بوده است. زنانی که پرچمدار اين بازي قدرت منحط شدهاند و به بيراهه ميروند به جاي اینکه به سمت مساوات بیشتر بروند تلاش ميكنند با تاسيس موسسات، كميتهها و نشستهاي دهان پركن، قدرت را از دست بقيه زنان با تاييد نظام پدرسالارانه بگيرند ولو اگر در آن فضا سواد و آگاهی لازم را نداشته باشند.
دو دهه است مبارزات زنان را در عرصههاي مختلف براي حقوق زنان داشتهايم. با توجه به اين همه مبارزات باز دو سه سال پیش در كنار گوش وزارت اطلاعات و فرهنگ، همان جواناني كه زير پرچم مبارزه براي آزادي زنان سينه ميزدند، زني توسط همين جوانان قرباني و به آتش كشيده شد. در قضیهی فرخنده هيچ مردي در اين فاجعه در برابر زني كه از نظر پوشش هيچ مشكلي نداشت و چيزي بر خلاف دين هم نگفته بود و اتهامي هم ثابت نشده داشت، محاكمه درست و مجازات نشد. نه تنها مولويهای عامل این جنایت هم هيچ كدام بركنار نشدند بلکه در کنار قربانی شدن فرخنده زن دیگری توسط زن یا زنان دیگری مورد قربانی قرار گرفت و هر چه هم عذرخواهی کرد توسط خود تعداد زنانی که وابسته به همین پدرسالارانه بودند مورد بخشش قرار نگرفت و به راحتی حذف شد.
اینجا پرسش مهمي به وجود ميآيد كه زير اين لايههاي فريبنده حضور زنان در جامعه چيست؟ حامیان این نشستها و باورها واقعن چه تغییری در نگرش مرد به وجود آورده است. در نظام پدرسالارانه هیچ تلاشی برای تقویت تغییر نگرش مرد خانه یا مردانی که یک زن یا دختر با آنها در فضایی که در آن زندهگی میکند نمیشود. فقط برای حفظ نظام خودشان مرتب از بیداری زنان دم میزنند. زن به بیداری و آگاهی که میرسد بیشتر لت میخورد بیشتر طرد میشود بیشتر مورد اتهام قرارمیگیرد چرا؟ چون نوع انسان دیگری که روبهرویش است و هنوز رفت و آمد و اقتصاد زندهگیاش حتا فکر کردنش تصمیم گرفتنش خوب یا بد بودنش در چنگال اوست، به رشد و باور نسبت به جایگاه و ارزش زن در جامعه نرسیده است مقصر هم این مرد نیست چون سیستم حاکم و دست اندرکاران این پلانها برای تغییر نظر و نگاه این مرد کاری نکردهاند برای همین است که خشونت هنوز در جامعه دیده میشود و هنوز این زن است که قربانی حتا در فضاهای دانشگاهی و شغلی وردههای بالاتر میشود.
به نظر میرسد زنان همه ابزاري هستند در دست نظام پدرسالارانهاي كه حرف آخر و تصميم آخر با اوست نظامیکه تلاش میکند زن حتا به ظاهر هم که شده در برخی پلانها به حساب بیاید درحالی که هیچ هم به حساب نمیآید.
كساني كه به اين فضا و بستر فاسدش و دستان و چهرههای تکراری این داستانها پی بردهاند، معترضاند فقط پتانسيل زيادي در اين راه به هدر ميدهند. نمونهاش خانم بهار سهيلي و بهارهاست. به اين زنان اجازه نميدهند كه سخن بگویند یا حتا سخنان اینان را از رو در رو در یک فضای امن روانی بشنوند و به راحتی و با توطئه اين زنان به انزوا كشيده ميشوند و اینان فقط در و فضاهاي اجتماعي كه در دسترس دارند ميتوانند فعاليت كنند و هرگونه حمایتهای مالی و دعوت از حضور این زنان در بسترهای تصمیمگیری را مانع میشوند. تنها در صورتي ميتوان به نتيجه مشخصي رسيد كه فضا باز شود، نسل تازه و روشنفكر و معترض به شرايط به صحنه بیایند و تغییر ایجاد کنند، نسل اهل مطالعه، اهل تحقیق، اهل کارهای مسلکی و تخصصی با هر پوششی که دارند و هر اندیشهای، کنار هم باشند، احساس همپذیری خودشان را بالا ببرند و برای یک هدف، تغییر وضعیت فضا برای رشد زنان در هر جایگاهی که هستند و هرنوع باوری جدای از تخریبهای روانی و قصههای زنانه که باید درعصر 2018 در پستوها دفن شان کنند، تلاش کنند به جای روبهروی هم قرار گرفتن کنار هم باشند و از بودن در کنار هم لذت ببرند دست هم را بگیرند و برای رشد و بالندهگی یکدیگر هم را یاری کنند.