نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

چرا مادران و نوزادان سیاه‎پوست آمریکایی با بحران مرگ و زنده‌گی مواجه‎اند؟ بخش سیزدهم و پایانی

  • نیمرخ
  • 12 سنبله 1397
Nimrokh 512

همچنان بخوانید

صدیقه مشتاق

صدیقه مشتاق: «طالبان برای باج‌گیری از غرب، زنان را گروگان گرفته‌اند»

15 جوزا 1402
افغانستان در جمع گرسنه‌ترین کشورهای جهان

افغانستان در جمع گرسنه‌ترین کشورهای جهان

15 جوزا 1402

منبع: نیویارک تایمز
نویسنده: لیندا ویلاروسا
برگردان: اخگر رهنورد

در یک بعد از ظهر خنک و آفتابیِ ماه مارچ، «لاندروم» مرا به اتاق نشیمن‎اش، که اکنون یک مبل مستعمل- هدیه‌ای از یکی از اعضای انجمن مذهبی که او عضو فعالش است- را در خود جا داده بود، بُرد. یک درخت سفید و پلاستیکی کریسمس، پوشیده از دانه‌های رنگارنگ «ماردی گرا»، که از روزهای رخصتی به جا مانده بود، حس شادمانی را به بیننده منتقل می‌کرد. «لاندروم»، «کینگستون» را، که اکنون 3 ماهه شده بود و ملبس به یک سرهمی ‌پاک با زرافه‎ای آبی کوچک در مقابل او، به من داد. «کینگستونِ» چاق و سرخ‎رنگ، با گونه‌های خپله از شیر مادر و ران‌های گوشتی و گودرفته، وقتی من بخشی از آهنگ «استیوی واندر» را برایش خواندم، به من لب‌خند زد.

لاندروم وزنِ نوزاد را از دست داده بود و در یک تی-شرت و شلوار گشاد، با موهای گلابی بافته شده که تا پشتش آویزان شده بود، قوی و صحت‎مند به نظر می‌رسید. سبک‎بالی و شادابیِ در او دیده می‌شد که در جریان حامله‌گی‌اش آشکار نبود. حرفی که او بعدن به من گفت این بود که نوزاد جدید به او انگیزه داده بود تا زنده‌گی اش را منظم کند. او به خاطر به‎دست‎آوردن پول برای خرید یک موتر، اعضای کلیسا و دوستانش را در خارج از خانه‎اش آرایش می‌کرد. در «Delgado Community College» شامل شده بود تا به عنوان تکنسین اولتراسوند تحصیل کند. او گفت: «من عاشق اطفال استم. وقتی به تصاویر اولتراسوند نگاه می‌کنم، تصور می‌کنم اطفالی را می‌بینم که به من لب‌خند می‌زنند».

«لاتونا گیوا» برای دو ماه پس از تولد «کینگستون» به مراقبت از لاندروم ادامه داد. «مرکز کنترل و وقایه بیماری»- که مرگ‎ومیر مادران آمریکایی، نه تنها مرگ‎ومیر دوران بارداری یا زایمان و یا در روزهای بعد از آن، بلکه تمامی ‌موارد مرگ‎ومیر در دوران بارداری و سالِ بعد از پایان بارداری، را جمع‌آوری و وقایه می‌کند- نیاز به مراقبت و نظارت مداوم، به ویژه برای زنانی که بیش از همه با خطر عوارض زایمان مواجه‌اند، را توصیه می‌کند.

این «گیوا» بود که لاندروم و نوزاد را از شفاخانه به خانه منتقل کرد… این گیوا بود که مادر جدید را به خانه‎اش رهنمایی کرد و سپس با بیرون کردن یک کیسه مواد غذایی و یک سینی از لازانیا/خمیربرگ خانه‌گی، که هنوز گرم بود، از پشت موترش، او را شگفت زده کرد. و این «گیوا» بود که شش هفته پس از زایمان از لاندروم پرسید که با داکترش درباره‎ی کاشت ضد بارداری برای اجتناب از حامله‌گی صحبت کرده بود یا نه. وقتی لاندروم به او گفت که داکترش هرگز به او به خاطر معاینه‎ی عمومی‌ تماس نگرفته بود، رنگ از رخسار «گیوا» پرید. گیوا بعدن با تأکید بر این‌که لاندروم برای قرار ملاقات با داکترش تماس بگیرد، گفت: «بیمارانی با ریسک بالا و سوابق مادری پیچیده اغلب دو هفته پس از مرخصی از شفاخانه، با داکتران شان قرار ملاقات دارند». «زنده‌گی او (لاندروم) حیرت‌انگیز است؛ او در خانه با سه طفلش زنده‌گی می‌کند. خوش‌بختانه او خوب است، اما حداقل باید کسی را برای معاینه او خواست».

«گیوا» در بدل کارش با «لاندروم»، از اکتبر تا فبروری، صرفن 600 دالر به دست آورد. «گیوا»، به‎سان سایر ماماهای «Birthmark»، نمی‌تواند با کار مامایی معاش بخور و نمیری به دست آوَرَد؛ او به عنوان مشاور تغذیه و شیردهی برای مادران جدید، هم به طور خصوصی و هم در یک «کلینیک حمایتی» (latch clinic) در اداره نیواورلئانِ «خدمات غذایی و تغذیه زنان، نوزادان و کودکان»، که به زنان کم‎درآمد در طول بارداری و پس از زایمان کمک می‌کند، کار می‌نماید.

«ویلیامز»، متخصص «جراحی زنان و زایمانِ» منطقه‎ی خلیج سانفرانسیسکو، می‌گوید: «نیاز است بر این نکته تأکید کنیم که داشتن حمایت مامایی از مزایای واقعی پزشکی برخوردار است- و این استدلال را مطرح کنیم که سیستم بیمه باید در بدل آن پول پرداخت کند». «این یک شغل است. و شاغلان آن، در بدل این کار، باید پول دریافت کنند». بیمه به معنای استانداردسازی است؛ «ویلیامز» یادآور می‌شود که بسیاری از برنامه‌های تأمین مالی عمومی ‌و یا کمک‌های مالی برای فراهم کردن حمایت مامایی به زنانِ با درآمد پایین‌تر نمی‌توانند با مقدار پولی که ماماهای خصوصی درخواست می‌کنند، مطابقت داشته باشند. او می‌گوید این برنامه‌ها اغلب «تمامی‌ زنان سیاه‎پوست را که ماما استند» استخدام می‌کنند. «بله، اینْ فوق العاده است که ‌این زنان آموزش‌های مامایی می‌بینند تا زنان سیاه‎پوست دیگر را کمک کنند، اما آن‌ها به اندازه ماماهای دیگر کار نمی‌کنند». او می‌پرسد اگر «حمایت‌های مامایی مهم است و می‌تواند این نتیجه‎ی مفید را برای زنان، به ویژه زنان سیاه‎پوست، داشته باشد، چگونه می‌توانیم واقعن گامی ‌جلوتر بگذاریم و آن را برای همه قابل دست‌رس‌تر کنیم؟»

***

در همان بعد از ظهرِ یکی از روزهای مارچ، «لاندروم»، «کینگستون» را در یک حامل نوزاد گذاشت. وقتی ما پنج بلاک را برای گرفتن «دیلون» و «کاردِن»، که در راه مکتب به سوی خانه در دو ایستگاه مختلف اتوبوس بودند، قدم زدیم، «کینگستون» به خواب رفت. پسران از اتوبوس‌های شان برآمدند، پولو-شرت سرخِ همانند بر تن داشتند، موهای‌شان به تازه‌گی اصلاح شده بود، هر کدام یک کوله پشتی بزرگ را به سختی با خود حمل می‌کردند، و به سوی مادرشان رفتند. «دیلون» تحمل نتوانست و کارت گزارش‌اش را بیرون کشید و نمرات‌اش را به مادرش نشان داد؛ او چهار نمره‎ی «استثنایی» (از شش نمره) را دریافت کرده بود. لاندروم گفت: «او باهوش است»، و «دیلون» به مادرش لب‌خندی بزرگ و دهان‎گشوده‎ای داد.

سپس او با انرژی طفلانه‎ی آزادنشده‎اش به جلو حرکت کرد. کوله‎ پشتی‎اش، در زمان جست‎وخیز از روی برآمده‌گی‎های پیاده‎رو، این‎سو و آن‎سو می‌غلطید. «کادن» درست پشت سر «دیلون» راه می‌رفت، تلاش می‌کرد تا هم‌گامِ گام‎های بزرگ‎ترِ برادرش راه برود. لاندروم، که مراقب آن‌ها بود، صدا کرد: «آهای! هردوی تان، مواظب باشید! می‎شنوید؟!»

«کینگستون»، هنگامی‌که صدای مادرش را شنید، به‎هم زد. سرش را بالا کرد و به چهره‎ی لاندروم نگاه کرد…. «لاندروم» توقف کرد، دستی روی سر «کینگستون» کشید و گونه‎ی مرطوب‎اش را بوسید. «کینگستون» خمیازه‎ای کشید و سپس سرش را دوباره به گرما و ایمنی سینه‎ی مادرش فرو برد.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»
زنان و مهاجرت

«روزهای دشواری‌ست، اما تسلیم نخواهم شد»

6 جوزا 1402

دوهفته از آمدن مان به ایران می‌گذرد. افغانستان که بودم تصورم از زندگی در ایران چیز دیگری بود. اتاق‌های قشنگ و خوش منظر؛ صالون کلان با آشپزخانه‌ی مجهز و زیبا؛ حویلی کوچک اما با صفا و تمیز. بار...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00