فرار دختران از خانه به منظور ازدواج و آغاز زندهگی مشترک رسمِ برخواسته از ناهنجاریهای موجود در جامعه میباشد که اکنون تبدیل به یک معضل اجتماعی شده است. فرار دختران از خانه بیشتر در روستاهای افغانستان مرسوم است. از آغاز فرهنگ فرار حدود سه دهه میگذرد ولی این رسم در میان دختران جوان بسیار زود جا خوش کرد. فرار دختران از خانه در ولایتهای مرکزی افغانستان، بهویژه در دایکندی و غور اکنون به رسمی برای ازدواج و معضلی در درون جامعه مبدل شده است.
علل و عوامل این فرهنگ در گزارشی منتشرهی همین شماره هفتهنامه نیمرخ بازتاب یافته است؛ اما در این نوشته در توجیه فرار دختران با حق انتخاب و آوارهگی آنان در زندهگی پسا فرار تمرکز خواهد شد.
ساختار فرهنگ اجتماعی افغانستان مبتنی بر قواعد دینمداری و فرهنگ سنتی میباشد. بافتهای این فرهنگ سنتی در جامعهی افغانستان بسیار مستحکم است، از همین رو اصول رفتاری مردم هرچند ناپسند ولی بهآسانی تغییرپذیر نیست. بخش عظیمی از جامعه، بهویژه نسل کهن برای بقا و حاکمیت فرهنگ سنتی تاکید و تلاش دارد؛ درحالیکه بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی برساختهی قیودات همین فرهنگ است. این یک امر مسلم است که فرهنگ هر جامعه آیینهی تمامنمای رفتار، گفتار، داشتهها و اندیشههای همان جامعه است؛ در عین حال، فرهنگ چارچوبی برای تعیین حدود اینها هم است.
از نگاه زمانی ما همگام با دیگر جوامع دنیا در عصر ارتباطات، تکنالوژی، جهانیشدن و عصر جهان مدرن قرار داریم، اما در افغانستان هنوز برای تحققپذیری پایهترین حقوق انسانی خویش مبارزه میکنیم. درحال حاضر زنان در افغانستان برای آن مبارزه میکنند که از فهرست املاک مردان بیرون شوند، زنان برای حق آموزششان سنگر مبارزه میسازند، زنان هنوزهم برای نجات از دم تیغ و سنگسار تقلا دارند، زنان تاکنون در انتخاب شریک زندهگی و همسر شان نقش ندارند و این حق انتخاب از آنان سلب میشود. ابتداییترین عامل فرهنگ فرار نیز وضع محدودیت بر حق انتخاب دختران بوده است. وقتی دختری با ازدواج اجباری و بد دادن مواجه میشود، تنها راه مبارزه و بقا در دنیای دلخواه خودش و راه گریز و نجات از سرنوشت ناخواسته، فرار از منزل است. فرار از منزل اگر برای نجات یک عشق باشد همانند محمدعلی و ذکیه (عاشق و معشوق بامیانی که در سال ۱۳۹۵ باهم فرار کردند) شهرهی جهان میشود و زندهگی سرشار از عشق و آرامش در پی دارد که توجیه فرار آنان منطقی و عاقلانه است. اما فرار دختران از منزل اگر بهرسم شوهریابی و همگام شدن با فرهنگ فرار باشد، پیامد ناگواری دارد؛ گاهی دختران بدون آنکه محدودیتی بر حق انتخاب شان وضع شده باشد بهسوی یک سرنوشت مبهم فرار میکنند.
چنین قضیهها در دایکندی، بهویژه ولسوالی میرامور زیاد رخ داده است که دختران بدون دلیل مقنع از خانه فرار میکنند. گاهی فرهنگ فرار دختران چنین توجیه میشود که فرار راهی برای گریز از ازدواج اجباری و گذر از فرهنگ سنتی به آزادی در انتخاب همسر است؛ اما در بسیاری از قضایای فرار که در ولسوالی میرامور رخ داده است، نهتنها محدودیتی بر حق انتخاب همسر، بر دختران وضع نشده بوده، بلکه اغوای فرهنگ فرار پای دختران را از خانهی پدر و مادر به خانهی شوهر آینده شان کشانده است. در آمار چنین قضیهها موضوع نگران کننده این است که حتا بیشترین رقم دختران فراری زیر سن ۱٨سال هستند، پسران فراردهنده نیز در شماری از قضایا زیر سن ۱۸سال هستند. آنان (دختران و پسران) از سبک و سلوک زندهگی آگاهی لازم را ندارند، توانایی تحلیل وضعیت زندهگی مشترک و قدرت فهم و پیشبینی سرنوشتشان را هم ندارند؛ منتها با یک امید واهی برای زندهگی مشترک فرار میکنند/فرار میدهند تا برای تکثیر نسل بشر و فروکاست خواهشهای آنی و شخصی شان گام بردارند.
در قضیهی فرار دختران، همواره دختران زیر زرهبین محکوم و توجیه قرار داشتهاند. نهادهای حقوقبشری و خبرنگاران تحقیق کننده نیز بر علل و عوامل فرار دختران بهگونهای پرداختهاند که بر زنان تمرکز شده است؛ یک سوی قضیه که مردان فرار دهندهاند بهجا مانده است. اگر دختران فرار میکنند، دلیلاش این است که از سوی مردان پناهگاهی برای دختران فرارکننده مهیا میباشد و یکی از علتهای مهم فرار دختران، تشویق و درخواست مردان است که فرار از خانه را بهعنوان راهی برون رفت از ازدواج به سبک مروج فرهنگی میپندارند. بنابراین دختران در این قمار زندهگی همبازی مردانی میشوند که حتا بسیاری از دختران فرار کننده از هویت کامل، شخصیت و وضعیت زندهگی مرد فراردهنده بیخبر هستند؛ گاهی فرار با وساطت فرد سومی از آشنایان دو طرف صورت میگیرد. در اینگونه قضایا یک موضوع اسفناک این است که دختران بربنیاد شناخت و آگاهی فرار نمیکنند؛ بلکه در شماری از قضایا پس از فرار ثابت میشود که مردان فرار دهنده، معتاد به مواد مخدر و یا متاهل هستند.
در بعضی از ولایات افغانستان رسم فرار دختران چنان جاافتاده که تبدیل به یک فرهنگ شده است. پیامدهای ناگوار و سرنوشت مبهم دختران در این سبک انتخاب همسر که بدون در جریان قراردادن و مصلحت خانواده صورت میگیرد نگران کننده است. با در نظر داشت پیامدهای ناگواری که در قضایای فرار دختران رونما شده است، میتوان گفت فرار دختران از خانه به منظور ازدواج قبل از آنکه ناشی از محدودیت در حق انتخاب باشد، برخواسته از یک فرهنگ است؛ فرهنگی که دختران درآن آواره شدهاند و خودخواسته به زندهگی مشترک با سرنوشت مبهم گام میگذارند. فرار دختران اکنون تبدیل به یک رسم و راه ازدواج شده است. این سبک گزینش همسر در زندهگی پسران و دختران افغانستانی تبدیل به یک فرهنگ ازدواج و راه بیرون رفت از محدودیتهای فرهنگی جامعه به شمار میرود. در این فرهنگ ضمن محدودیتزدایی از حق انتخاب همسر، دختران آواره در فرهنگ بد فرار است. در اکثریت قضایای فرار، دختران با زندهگی غیردلخواه شان مواجه شدهاند؛ از جانب خانوادهی خود طرد شده و در خانوادهی همسر نیز مورد خشونت قرار گرفتهاند.