نویسنده: اخگر رهنورد
نگاهی به زندهگی، آثار و اندیشههای «نوال سعداوی»
قسمت دوم
ب. آثار
نوال سعداوی را در شش سالهگی ختنه کردند؛ در حمام خانهاش، آن هم در حالی که مادرش با لبخندی بر لب، آن صحنه را تماشا میکرد. این، اتفاقی بود که بعدها دستمایه بحث و گفتوگوهای فراوانی برای او، در آثار و نوشتههایش و نیز در سخنرانیهایش در کنفرانسهای بینالمللی شد. او در نوشتهها و ابراز نظرهایش، با ختنه اطفال، چه دختر و چه پسر، به مخالفت میپردازد و قایل به حفاظت از کودکان در برابر این عمل است.
او نوشتن را، زمانیکه هنوز جوان بود، شروع کرد. اولین اثرش، «عشق را آموختم» (I learnt Love)، مجموعهای از داستانهای کوتاه، بود که در 26 سالهگی (1957) نوشت و منتشر کرد. «خاطرات یک زن پزشک» (1958)، را یک سال پس از آن منتشر کرد که در مورد آن میگوید: « اگرچه بسیاری از ویژهگیهای قهرمانِ [این اثر] متناسب با خصایص یک زن مصری مثل من است که در آن سالها در زمینه پزشکی فعال است، معذالک این اثر یک اثر داستانی است».
آثار سعداوی را شاید بشود به صورت کلی به سه دسته اتوبیوگرافی و خاطرات، آثار داستانی-ادبی و آثار غیرداستانی (تحقیقی) تقسیمبندی کرد. آثار داستانی-ادبی او (در حدود سی اثر) بیشتر از آثار غیرداستانیاش (ده اثر) است؛ و ژانرهای مختلفی دارند، از جمله: رمان، داستان کوتاه، و نمایش نامه. در اینجا فهرستی از آثار او، بر اساس تقسیمبندی فوق، آورده میشود.
- اتوبیوگرافی و خاطرات
آثار ذیل، جزو خودزیستنامهها و خاطرات نوال سعداویاند: «خاطراتی از زندان زنان» (1983)، «سفرهایم به دور دنیا» (1986)، «خاطراتی از طفلی به نام سُعاد» (1990)، «زندهگی من، بخش 1» (1996)، «زندهگی من، بخش 2» (1998)، «زندهگی من، بخش 3» (2001).
- آثار داستانی-ادبی
این دسته از آثار او، نظر به ژانرهای شان، به سه گونه دیگر تقسیم میشود:
- رمانها: «خاطرات یک زن پزشک» (1958)، «غایب» (1969)، «دو زن در یک زن» (1971)، «زنی در نقطه صفر» (1973)، «مرگِ تنها مرد جهان» (1975)، «سقوط امام» (1987)، «جنیات و ابلیس» (1991)، «عشق در زمان نفت» (1993)، «رمان» (2004)، «زينة» (2009) و غیره.
- داستانهای کوتاه: آثار زیر جزو مجموعه/کلسیونهای داستانهای کوتاه سعداویاند: «عشق را آموختم» (1957)، «لحظهای از حقیقت» (1959)، «بخشش ناچیز» (1960)، «عین الحیات» (1976)، «مرگ وزیر پیشین» (1978) و ….
- نمایشنامهها: «دوازده زن در یک سلول» (1984)، «خدا در جلسه همایش استعفا میدهد» (1996).
- آثار غیرداستانی (تحقیقی)
از آثار مهم غیرداستانی سعداوی میتوان اینها را (به ترتیب تاریخ انتشار) نام برد: «زنان و جنسیت» (1969)، «زنْ اصل است» (1971)، «مردان و جنسیت» (1973)، «چهره عریان زنان عرب» (1974؛ که به فارسی هم ترجمه شده است)، «زنان و اختلال روانی» (1975)، «در باره زنان» (1986)، «نزاعی نو پیرامون آزادی زنان عرب» (1992)، «مجموعه مقالات» (1998)، «مجموعه مقالات» (2001)، «درهم شکستن موانع» (2004)، «زن، دین و اخلاق» (که به فارسی نیز ترجمه شده است).
***
آثار سعداوی اغلب به زبان عربیاند، اما در دهه هشتاد میلادی و پس از آن، که همزمان است با اوج شهرت سعداوی، کتابهایش به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شدند. البته تصویری که از او در رسانهها و مجامع علمی-فرهنگی ساختهاند، بیشتر تصویر یک «فمینیست» است، تا نویسنده. دلیل این امر را او خود این گونه توضیح میدهد: «وقتی من زندان هستم، رسانهها خیلی به موضوع علاقهمند هستند. ولی وقتی رمان مینویسم، این علاقه بهاندازه توجه به قضیه حاد زندان یا دادگاه رفتن نیست. رسانهها، زمانی به موضوع علاقهمند میشوند که جنبش فمینیستی، موضوع را مطرح میکند. فمینیسم، یعنی زندان، یعنی فهرست اعدام، یعنی دادگاه و مبارزه؛ اینها موضوعاتی هستند که به شدت برای رسانهها جذاب هستند و جای کار دارند.» اما او، با توجه آثارش، که اغلب رمان استند، ترجیح میدهد به عنوان یک نویسنده شناخته شود. اما از طریق پلی که بین نوشتن و فمینیسم میزند، خودش را فمینیست هم میگوید: «فمینیسم برای من تلاش و مبارزه برای عدالت است؛ برابری یک زن و مرد، برابری میان طبقات و برابری کشورها است. این هدف هر نویسندهای است. چرا من رمان مینویسم؟ چون عدالت را میخواهم. عدالت، آزادی و عشق، رویای من است. من سخت، از بیعدالتی و نابرابری آزردهخاطر هستم. در نتیجه، خشمگینم؛ میخواهم چیزی بنویسم و به نوعی مبارزه کنم. پس نوشتن من همان مبارزه با نابرابری و بیعدالتی است».
نوشتن به صورت کلی، و نوشتن رمان به صورت خاص، هدف زندهگی نوال سعداوی بوده است. او از نوشتن، لذتی میبرد که دلیلی برای زنده ماندنش است: «تنها چیزی که کمک کرد زنده بمانم، لذت نوشتن بود، که لذتی بیشتر از سکس، برای من دارد. من از زندهگی خانوادهگیام هیچ لذتی نبردم، مگر از دخترم و پسرم. اما شوق و لذت نوشتن، بالاترین لذت است».
نوال سعداوی برای سالها در مصر ممنوع التصویر بود. پخش خبر و سخنی در مورد او از تلویزیونهای دولتی مصر ممنوع بود. برای چندین سال کتابهایش در داخل مصر اجازه چاپ نمییافتند، (شاید) از همین رو تعدادی از کتابهایش در بیروت، لبنان، چاپ شدهاند. همانگونه که در قسمت نخست گذشته ذکر شده بود که چاپ و نشر کتاب «زن و جنیست» برای او دردسرساز شد. نگارش نمایشنامه «خدا در جلسه همایش استعفا میدهد»، که نقدیست بر متون مقدس، نیز با مشکلاتی مواجه شد. سعداوی، که ده سال در مورد متون مقدس تحقیق کرده است، در مورد این کتاب و سرگذشت آن میگوید: «پدرم همیشه به من میگفت که؛ خدا، کتاب نیست، خدا انجیل یا قرآن نیست، خدا بعد از ماشین چاپ پیدا نشده. خدا عدالت، آزادی و عشق است. خدا وجدان ماست. در نمایشنامهام در باره این وجدان و آگاهی صحبت کردم، که خدای ما در درون ماست، نه [در] کتاب مقدس. دولت هم از همین موضوع خشمگین شد. من را به دادگاه کشاند و میخواست ملیت و گذرنامه مصری را از من سلب کند. من هم اعتراض کردم که پس آزادی نوشتن کجاست؟ بالاخره در این دعوای دادگاه برنده شدم. چون دادگاه واقعن عادل بود و گفتند ما در مصر آزادی نوشتن داریم، ما نویسنده را مجازات نمیکنیم و او آزاد است. این نکته هم در آن شرایط بدون آزادی، خودش مثبت است. میتوان گفت که بعضی از قاضیها و دادگاهها هستند که مدافع آزادی اندیشهاند و گروههای دیگر، گروههای سیاسی هستند که مخالف آزادی اندیشه هستند». اما کار به همین جا ختم نشد. سعداوی از سوی «جمعیت اسلامیمصر» به کفرگویی، الحاد، و توهین به دین و خدا، متهم شد، نمایشنامه متوقف و پاره شد و ناشر نمایشنامه، این اثر و نیز کتاب «سقوط امام» را جمع آوری کرد.
ادامه دارد…
پانوشت: نقل قولهای مستقیم در این نوشته، از متن مصاحبه «آزاده اسدی» با دکتر سعداوی، که در سایت «کانون زنان ایرانی» نشر شده، برگرفته شده است.