نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

زنی که قدرت آزاد اندیشیدن نداشته باشد، قربانی تصمیمات دیگران می‌شود

  • نیمرخ
  • 9 میزان 1397

همچنان بخوانید

فمینیست‌های سیاه؛ الهام از گذشته برای توانمندسازی نسل‌های آینده

فمینیست‌های سیاه؛ الهام از گذشته برای توانمندسازی نسل‌های آینده

14 حوت 1401
بِتینا آرنت فمینیسم

مسأله‌ی فمینیسم هرگز «برابری» نبوده است

17 دلو 1401

نویسنده: اخگر رهنورد

نگاهی به زنده‌گی، آثار و اندیشه‌های «نوال سعداوی»

قسمت چهارم و پایانی

ادامه بخش ج: اندیشه‌ها

سوم. مردسالاری: به سان سایر حوزه‌های فکری سعداوی، مسئله مردسالاری نیز برای او از تجارب زیسته زنده‌گی‌اش ناشی می‌شود. شوهر اولش، پس از ازواج با او، کاملن تغییر می‌کند و سعداوی در می‌یابد که شوهرش او را فریب داده است. شوهرش در تلاشِ تحمیل «عقاید مردسالاری»اش بر او بود، و این، برای سعداوی- که هیچ حق مالکیتی بر زنان برای مردان قایل نبود- غیرقابل قبول بود. گذشته از این، سعداوی با مادرش، که باورهای جامعه مردسالار را کاملن پذیرفته و در تلاش تحمیل و تزریق آن‌ها به سعداوی است، نیز به مخالفت بر می‌خیزد و علیه آن باورها شورش می‌کند. مادر سعداوی که بدش نمی‌آمد مدام در باره موهای او اظهارنظر کند، سعداوی را وا داشت موهایش را کوتاه کند؛ صرفن به این دلیل که موهای درازش با جنسیتش پیوند دارد: بر حسب باورهای مردسالارانه جامعه، زنان باید موهای دراز داشته باشند. سعداوی این کوتاه کردن موهایش را گونه‌ای از مبارزه علیه عقاید مردسالارانه جامعه سنتی می‌داند، که در آن پیروز هم می‌شود. او در کتاب «خاطرات یک زن پزشک» در این مورد می‌گوید:

برای اولین بار در زنده‌گی‌ام بدون اجازه مادرم از خانه بیرون رفتم؛ در خیابان راه می‌رفتم و مبارزه تا حدی دل و جرات را به من بخشید و قلبم از ترس می‌پرید؛ به تابلویی نگاه کردم که نوشته شده بود: آرایشگاه زنانه… لحظه‌ای تردید داشتم؛ سپس داخل شدم به موهایم نگاه کردم در حالی که بین دو لبه قیچی تیز خمیده می‌شد و روی زمین می‌افتاد… مادرم فریاد بلندی کشید و سیلی محکمی‌بر صورتم زد… سپس سیلی پشت سیلی می‌آید و من همان‌طور ایستاده‌ام… اشک‌هایم جاری نمی‌شد؛ چشمانم باز بود و با جرات به چشمان مادرم نگاه می‌کردم. چشمانم را از چشمانش دور کردم تا آگاه نشود که شاهد شکستش هستم و به اتاقم رفتم… برای اولین بار در زنده‌گی‌ام فهمیدم که پیروزی چگونه است… ترس چیزی جز شکست در پی ندارد و پیروزی تنها با شجاعت ممکن است.

این فرا-رفتن‌های سعداوی از محدوده‌های جامعه سنتی و باورهای مردسالارانه، مبتنی بر نگاهی انتقادی سعداوی از دنیای محدود و نامطلوب زنانه است که جامعه در کلیت‌اش (سازمان سیاسی-اقتصادی، نظام آموزش و پرورش، خانواده و …) در پی استحکام و استمرار آن است. سعداوی می‌نویسد: «در خلوتم با رویاها و عروسک‌هایم بودم و فقط مادرم زنده‌گی را بر من تلخ کرده بود با کارهای بسیاری که تمامی‌نداشت… کارهای خانه و آشپزخانه… دنیای زنان محدود و زشت است که از آن بوی سیر و پیاز حس می‌شود». و اعلام می‌کند: «به مادرم و مادربزرگم ثابت خواهم کرد که زنی هم‌چون آن‌ها نیستم… من هرگز زنده‌گی ام را در آشپزخانه نمی‌گذرانم که سیر و پیاز پوست کنم… عمرم را به خاطر همسری که فقط می‌خورد، سپری نمی‌کنم». سعداوی معتقد است در جامعه مردسالار، رابطه میان مرد و زن، از جنس رابطه سلطه و انقیاد است: «مرد نمی‌خواهد که زنْ رقیب یا شریک او باشد؛ بلکه می‌خواهد مطیع و خدمت‌کار او باشد».

چهارم. آموزش و پرورش: نهاد آموزش و پرورش و تأثیرات آن بر جامعه و فرهنگ عمومی، موضوع جدی‌ترین بحث‌ها برای بسیاری از فیلسوفان، نویسنده‌گان و پژوهش‌گران بوده است. اندیشمندانی چون «هاناآرنت»، «بوردیو»، «آنتونیو گرامشی»، «پائولو فریره» و … در زمره کسانی‌اند که در مورد تبیین رابطه نهاد آموزش و پرورش و گروه‌های ستم‌دیده و فرودست، نظریه‌پردازان جدی به حساب می‌روند. به نظر می‌رسد که دیدگاه نوال سعداوی در زمینه آموزش و پرورش با دیدگاه‌های «آنتونیو گرامشی» و «پائولو فریره» نزدیک‌تر باشد؛ هرچند نگاه فمینیستی او به آموزش و پرورش بر نگاه طبقاتی‌اش می‌چربد. سعداوی همان گونه که نقش خانواده را در تحمیل و تحکیم فرهنگ و باورهای جامعه مردسالار نقد می‌کند، از نقش نهاد آموزش و پرورش در این امر نیز غافل نیست. او در مورد آموزش و پرورش دختران جامعه عرب می‌نویسد: «تربیت و تعلیم یک دختر خردسال در جامعه عرب مشتمل بر یک سلسله هشدارهاست که او را از آن‌چه که عامه مردم زیان‌بار و خلاف مذهب و اخلاق می‌پندارند، باز می‌دارد. نتیجتن کودک می‌آموزد که تمایلات خود را سرکوب کند و خود را از علایق و خواسته‌های اصیلی که با ضمیر او پیوند دارد تهی نماید، و آنگاه خلاء حاصل را با خواسته‌های دیگر از نو پر کند. تربیت یک دختر خردسال به این ترتیب به یک جریان آرام انهدام، و به یک سرکوب تدریجی فکر و شخصیت تبدیل می‌شود، و از او آمیزه بی‌جانی از گوشت و خون و استخوان به جای می‌گذارد که تنها ظاهری شبیه انسان دارد و حرکاتی چون آدمک‌های مصنوعی را از خود بروز می‌دهد». به این ترتیب، «دختری که شخصیت خود و قدرت فکر و اندیشه آزاد را از دست داده باشد بازیچه دست دیگران و قربانی تصمیمات‌شان خواهد بود».

پنجم. حجاب: به نظر می‌رسد جنجالی‌ترین بحث‌هایی که نوال سعداوی در محافل شرق و غرب، بر سر زبان‌ها انداخت، طرح مسئله حجاب و نیز مسئله «ختنه» (که در بحث ششم به آن پرداخته می‌شود) بود. در مسئله حجاب، سعداوی خیلی فراتر از برقع/روسری/چادری زنان در کشورهای اسلامی‌می‌رود و «بی‌حجابی» زنان غربی و اروپایی و نگاه جنسیتی و کالایی نهفته در پشت آن را نیز به باد انتقاد می‌گیرد. او معتقد است حجاب ربطی به اسلام ندارد، و در قرآن حتا یک آیه هم در مورد حکم صریح حجاب نیامده است. حجاب صرفن یک «سمبول سیاسی» است. گروه‌های اسلام‌گرا در مصر (یا جاهای دیگر) از زنان، سر و بدن زنان در بازی‌های سیاسی، استفاده سیاسی می‌کنند.

سعداوی می‌گوید: ما (زنان) انسان استیم، نه صرفن بدن‌هایی که باید پوشانده شوند (به واسط شعارهای مذهبی) یا آن که برهنه شوند (به واسطه مصرف‌گرایی یا کالاهای تجاری غربی). از این جاست که سعداوی پلی می‌زند میان حجاب و بی‌حجابی. او معتقد است «حجاب» و «بی‌حجابی» (عریانی یا نمایش بدن) دو رخ یک سکه و هردو غیراخلاقی‌اند. به این دلیل که نگاه نهفته در پشت هردو، یکی است: زن به عنوان کالای جنسی. در کشورهای اسلامی‌تأکید بر حجاب، مبتنی بر دلایلی است که نهایتن به همین نگاه غیراخلاقی نهفته در پس مسئله جحاب می‌انجامد؛ در غرب، در پسِ ترویج عریانی بدن زنان، در قالب ستاره‌ها/ملکه‌های زیبایی و … نیز نگاه لذت جویانه‌ای نهفته است که در فرجام، زن را در حد یک کالای جنسی و لذت بخش برای مردان تقلیل می‌دهد. به باور سعداوی، این ایده که زنان غربی از مسئله حجاب رهایی یافته‌اند، منتفی است و برجسته شدن حجاب (و نیز ختنه) در کشورهای اسلامی‌از سوی رسانه‌ها و مجامع غربی نیز ساده‌سازی مسئله جنسیت در کشورهای اسلامی‌ است که در راستای شکل‌گیری نوعی از فرهنگ برتر و پست‌تر صورت می‌گیرد.

ششم. ختنه: ختنه تناسلی دختران (و پسران)، از دیگر بحث‌های جدی سعداوی است که هم برای او مایه شهرت بوده است و هم مایه دردسر و تهدید. سعداوی در اغلب نوشته‌هایش بحث ختنه دختران را باز می‌کند و در مخالفت با آن به تبعات جسمی‌روانی آن بر دختران، به عنوان یک طبیب و روان پزشک، بحث می‌کند. مخالفت او با ختنه، اگر از یک سو بر اساس داده‌ها و شواهد پزشکی-روانی است، از سوی دیگر ناشی از تجربه تلخ و دردناک شخص خودش از این عمل است که در شش ساله‌گی‌اش اتفاق افتاد.

“آن‌شب شش ساله‌گی خود را به یاد می‌آورم که گرم و آرام در بستر خود غنوده بودم… در درون بسترم حرکت چیزی شبیه به یک پنجه سرد و زمخت را احساس کردم که به لمس و جست‌وجوی بدن من سرگرم بود. گویی به دنبال چیزی می‌گشت. هم‌زمان با آن، پنجه‌ای دیگر، به همان بزرگی، سردی و زمختی اولی، بر دهان من قفل شد تا مرا از فریاد زدن باز دارد.

آن‌ها مرا به حمام بردند. چهره‌های شان را به یاد نمی‌آورم، این‌که مرد بودند یا زن، و یا تعدادشان را…. همه آن‌چه که به خاطر می‌آورم این است که ترس مرا فرا گرفته بود و تعداد آن‌ها نیز زیاد بود. هم‌چنین چیزی شبیه یک گیره آهنی را به یاد می‌آورم که دست‌ها، بازوان، و ران‌های مرا در خود می‌فشرد طوری که قدرت هرگونه حرکت یا مقاومت را از من سلب می‌کرد. تماس سرد و یخ زده کاشی‌های حمام در زیر بدن برهنه‌ام را به یاد می‌آورم، و صداهای ناشناس و زمزمه‌های نامفهومی‌ را که گاه و بیگاه با صدای فلزی ناهنجار قطع می‌شد. صداهایی که قصاب را هنگام تیزکردن چاقوی خود و قبل از سر بریدن گوسفند عید قربان به خاطرم می‌آورد.

خون در رگ‌هایم منجمد شده بود. گمان می‌کردم که چند نفر دزد به اتاقم خزیده و مرا از بسترم ربوده‌اند. به نظر می‌آمد آن‌ها آماده می‌شوند تا حلقوم مرا ببرند.

گوش‌هایم را تیز کردم تا صدای ناهنجار فلز را خوب بشنوم. لحظه ای که صدا قطع شد، انگار قلب من از زدن باز ایستاد… چیزی که صدای سوهان از خود بیرون می‌داد ظاهرن به من نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد، اما برخلاف انتظار من آن شیء به گردن من نزدیک نمی‌شد بلکه قسمت دیگری از بدنم را نشانه گرفته بود- جایی در زیر شکمم، و شاید به دنبال چیزی پنهان در میان ران‌هایم. در همان لحظه متوجه شدم که ران‌هایم از یک‌دیگر باز شدند… من احساس کردم که چاقو یا تیغ سوهانی مستقیم به سمت گلوی من پایین آمد. اما ناگهان به نظرم رسید که لبه تیز فلزی آن به میان ران‌هایم فرو رفت و پاره گوشتی را از آن نقطه بدن من جدا کرد. من فریادی از درد زدم و دستی که دهان مرا می‌فشرد نتوانست مانع خروج آن شود زیرا آن‌چه حس کردم فقط احساس یک درد معمولی نبود، آتش سوزانی بود که سراسر جسم مرا در خود می‌گرفت. چند لحظه بعد حوضچه سرخی از خون را در اطراف کمرم گسترده دیدم.

آن‌ها مرا به بسترم بازگرداندند. سپس خواهرم را که دو سال از من کوچک‌تر بود چنگ زدند، درست به همان ترتیبی که چند دقیقه قبل مرا چنگ زده بودند. من با تمام قدرتم فریاد زدم: نه! نه! صورت او را که در میان دست‌هایی درشت و خشن حبس شده بود، می‌توانستم ببینم. رنگش مثل مرده‌ها پریده بود… لحظه‌ای نگذشت که او نیز رفته بود، پشت درهای حمام و همان‌جا که من تازه ترک کرده بودم. نگاه‌هایی که ما مبادله می‌کردیم گویی به هم می‌گفتند: «حالا می‌فهمیم که چیست. حالا می‌فهمیم که فاجعه ما از کجا ریشه می‌گیرد. ما از جنس خاصی متولد شده ایم- جنس مؤنث. سرنوشت ما را از آغاز به سیاهی رقم زده‌اند. به قطع تکه‌ای از بدن مان به وسیله دستانی سرد، بی احساس و جنایت‌کار”.

این تجربه تلخ و وحشتناک را سعداوی هیچ‌گاهی فراموش نکرد. اما زمانی که در کنفرانسی از سوی سازمان ملل، این داستان را برای مخاطبان بیان کرد و پس از آن ختنه و حجاب به عنوان مسایل اساسی فمینیسم در کشورهای اسلامی، موضوع سخنرانی بسیاری‌ها در آن کنفرانس شد، سعداوی با خاطر آزرده و با تأکید بر این که مسئله ختنه صرفن مسئله کشورهای اسلامی‌نیست، اظهار داشت: «همه زنان دنیا ختنه شده‌اند؛ اگر این ختنه، فزیکی نبوده “روانی و تربیتی” بوده است».

***

پانوشت: این نوشته، صرفن معرفی مختصر و فشرده از زنده‌گی، آثار و دیدگاه‌های نوال سعداوی بود. توضیحات مفصل در مورد او، به ویژه شرح و بسط آراء و دیدگاه‌هایش، در نوشته‌های این چنینی نمی‌گنجد. امیدوارم نویسنده‌گان و پژوهش‌گران و فعالان عرصه ادب و فرهنگ در افغانستان که در زمینه مسایل زنان، به خصوص در کشورهای اسلامی، کار می‌کنند، در معرفی سعداوی، ترجمه آثار او و شرط و بسط دیدگاه‌هایش، تلاش ورزند؛ چه بسا مسایل مورد توجه سعداوی، به شکلی، مسایل حاد جامعه و فرهنگ ما هم استند.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: فمینیسم
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00