بتول سید حیدری
بسیاری از مردان متاهل با استفاده از جایگاهشان در اجتماع و داشتن زن و فزرند، میکوشند با دختران جوان و مجرد ارتباط برقرار کنند
معضلی که این روزها در جامعهی جنگ زدهی افغانستان به یک پدیدهی اجتماعی ولی پنهان درآمده است ازدیاد ارتباط گرفتن مردان متاهل با دختران جوان مجرد است.
نسل جوان بهخصوص دختران که برای ورود به بستر اجتماع تابوهای کوچک و بزرگ خانوادهگی-اجتماعی را میشکنند و سرشار از امید برای آیندهی روشن و داشتن دنیای مستقل وارد دانشگاه و یا فضاهای اجتماعی میشوند. این نسل، اما به خاطر گستردهگی شبکههای ارتباطی، نگاه شکارچیانی را که در ردای روشنفکری و خدمت به جامعهی زنان پرچم «آزادی و برابری» را بلند میکنند، به دنبالشان عمیقتر و تیزتر میکنند. حقیقت این است که این تیپ از مردان در کنه ذهن شان به برابری حقوق زنان و مردان باورمند نیستند.
اکثر این مردان در پستهای مهم دولتی و یا موسسههای خصوصی کار میکنند، درآمدشان زیاد است و جایگاه اجتماعی نسبتن خوبی دارند. بنابراین، یکی از ترفندهایشان وجهی غیر تعمدی دادن و پنهان کردن حقیقت در مورد روابط این چنینی، داشتن همین لقبهای بلند شغلی و یا سابقههای کاری شان است. در کنار تمام آنها «متاهل بودن شان» نشان سبز برای جلب اعتماد مخاطب جوان روبهروی شان است. درحالی که اغلب این مردان متاهل و به ظاهر روشنفکر، زنی را در پستوی خانه و مطبخ شان در قفس به زندانی گرفته اند. این مردان، با رها کردن همسرشان در میان کارهای خانه و یا اشتغال در بیرون از خانه تمام مسوولیتها را از روی دوش خود سلب کرده، اول در شبکههای مجازی، بعد در فضاهای واقعی به دنبال جلب نظر، اعتماد و ارتباط با دختران جوان هستند.
در این نوشته بررسی میکنیم که آیا این دسته از مردان واقعن دغدغه شان حل مشکلات جامعهی زنان افغانستان است؟ آیا آنها به دنبال رشد و بالندهگی دختران جوانی هستند که در حساسترین مرحله سنی قرار دارند و مایلاند به سرعت دیده و مطرح شوند؟ و یا مسئله چیز دیگری است؟. باید یادآوری شود که به آن تیپ از مردانی که تنوع طلبی و بیبندوباری حتا به قیمت قربانی کردن زن شان شاکلهی زندهگیشان شده است و به نوعی در ارتباط با زنان، دچار بیماری افسارگسیختهی روانی شدهاند، اشاره نخواهد شد.
این گروه از مردان را به چهار دسته تقسیم و بررسی میکنیم.
دستهی اول مردانی هستند که با همسران خود زندهگی خوبی دارند، از شغل و اعتبار خوبی هم برخوردار اند؛ اما از روی خودنمایی یا خوشگذرانی با دختران جوان ارتباط برقرار میکنند. این تیپ از مردان تلاش دارند تا به همکاران خود نشان دهند که توانایی برقراری ارتباط با دختران جوان را دارند. از سویی هم ممکن است آنان برای سرگرمی، به چنین رابطههای بیپایداری اقدام کنند و باعث تفریحات آنی برای خود و دوستان شان شوند. تنها چیزی که از این روابط در پایان باقی میماند غرور خُرد شدهی دختران جوان است. دخترانی که برای دقایقی دستآویزی شده تا مردان بیکار پولدار خوش بگذرانند. مرد مورد نظر با دختری این کار را میکند که با هزار و یک آرزو برای یافتن شغل و یا رفع مشکلش دور میزی به گفتوگو مینشیند.
دستهی دوم مردانی هستند که زن و فرزندانشان در کشور دیگری زندهگی میکنند و برای کار و درآمد در افغانستان به صورت دایم و یا مقطعی به سر میبرند. فضای ملالآور افغانستان و نبود امکانات تفریحی–سرگرمی لازم و کافی در کنار دوری از خانواده مجبورشان میکند تا به شکل دیگری اوقات زیاد بیکاری شان را پر کنند. از پیامبازی با دختران جوان گرفته تا تشویق آنها در کارهای شان با مکالمات تلفنی طولانی، همینطور دیدار دختران در کافهها و رستورانتها یا حتا گپوگفت در اتاق کاری شان؛ درحالیکه هیچگونه حمایت حقیقی جز سرگرم کردن خودشان مدنظر ندارند. هرچند بعدها این گونه روابط میتواند وابستهگی برای خود مرد ایجاد کند و در کنار فاصلهی فزیکی، فاصلهی روانی هم میان زن و شوهر ایجاد شود. زمانی که اینگونه مردان به خانههای خودشان برمیگردند بیشتر اوقات این زن و شوهرها به جنگ و جدل لفظی و اتهام کمکاری در قبال مسوولیتهای یکدیگر سپری میشود.
دستهی سوم شامل کسانی هستند که از زندهگی طولانی زناشویی که یک دست شده خسته شدهاند. از آنجا که رابطهیشان مثل گذشته برای شان جذابیتی ندارد، به دنبال چیزی میگردند که احساسات شان را با آن ارضا کنند. هرچند اینگونه مردان برای حفظ چهارچوب خانواده به دلایل مختلفی چون وجود فرزند یا منافع مالی و یا آبروی اجتماعی، قصد جدایی ندارند؛ اما برای روزهای کسالتآور شان به دنبال ارتباطهای مقطعی و متنوع هستند. متاسفانه این افراد در بسیاری موارد به جای ترمیم رابطه با همسر، تنها راهحلی که به نظرشان میرسد وارد شدن به رابطههای پنهانی است. همچنان در کنار این رابطههای کوتاه مدت یا طویل به زدوخورد روحی یا حتا گاهی فزیکی با همسرشان نیز ادامه میدهند.
دستهی چهارم کسانی هستند که به دنبال پرکردن خلاهای روحی گذشته شان میباشند. اغلب این تیپ از مردان، با برقراری روابط با دختران جوان مجرد در پی جبران بخشهایی از زندهگی گذشته شان هستند. مردی که در سالهای پایان نوجوانی و آغاز دوران جوانی مطابق سنتهای خانوادهگی ازدواج میکند، ممکن است پس از مدتی که از دوران خوش طلایی ازدواج گذشت و وارد بستر حقیقی زندهگی شد، در دنیای کار و تحصیل پیشرفت کند. اینگونه مردان وقتی بهتدریج صاحب فرزند و اعتبار در شغل وهمچنین درآمد بالا میشود زمانی که میبیند علاوه بر داشتن وجهی اجتماعی بالا، پول و امکانات فراوان دارد و از فراغت بیشتری هم برخوردار است؛ بنابراین به دنبال پرکردن خلاهای روحی گذشتهاش میرود. زندهگی و ایام جوانی را که به نظر خودش تجربه نکرده است در سنین سی وپنج –چهل سالهگی میخواهد دوباره آزمایش کند و در پی ارتباط با دختران جوان میبرایند.
همسران اینگونه مردان، بیشتر زنان سنتی و حافظان حریم خصوصی این مردان و به تعبیری – خانم خانه هستند که از تغییرات دنیای زنان چندان سر در نمیآورند و علاقهمند هم نیستند که بدانند. آنها سرگرم زندهگی روتین گذشتهشان، تربیت فرزند و رسیدهگی به امورات مرد خانهشان هستند که حال تبدیل به چهرهی موفق در کار و اجتماع شده است. برای همین جذابیت و دنیای رنگارنگ دختران امروزی این مردان را بیشتر به سمت خودش میکشاند تا بتوانند فراغتشان را به نوعی با شادیها و جهان طلایی این دختران با تکیه به قدرت پول و مقام خودشان پرکنند. چون در دوره جوانی که قصد داشتند زمان شان صرف این معاشقهها شود ولی به دلایل بافت خانوادهگی و یا ازدواج و درگیر شدن با زن و بچه از آنها به دور ماندهاند؛ برای جبران این معاشقهی از دست رفته تلاش میکنند، بنابراین با اتکا به پول و مقام شان به سراغ دختران جوان مجرد میروند.
تمامیای اینگونه مردان برای دختران دلایلی را مطرح میکنند تا رابطه شان را توجیه کنند ولی این دلایل در تمامی دستهها شبیه هم اند. ناراضی بودن از همسر؛ گویا زن شان سردمزاج است. همیشه زود ازدواج کردهاند و یا به خاطر والدینشان ازدواج کردهاند. همسران شان درک شان نمیکنند. در زندهگیای شان عشق مفهومی ندارد و یا این که همهی وسایل و امکانات رفاهی برای زنان شان را آماده کردهاند ولی به آنها توجه ندارند. در کل، این مردان با چنین خودفریبیهایی به ارتباط پنهانی (نهان از همسر شان) اقدام میکنند و از نظر آنها این حرکتهای شان خیانت به همسر محسوب نمیشود.
بیشتر قربانیان این نوع مردان، دختران جوانی هستند که آرزوهای بلندی دارند. این دختران ممکن زیر فشار خانواده در اجتماع فعالیت میکنند، یا مورد خشونت مردان خانواده قرار گرفتهاند و به اینگونه مردان متاهل اعتماد میکنند. در افغانستان اعتماد به مردان متاهل با این پشتوانهی ذهنی صورت میگیرد که چون اینگونه مردان ازدواج کردهاند، همسر و فرزند دارند؛ بنابراین با روابط فراتر از ارتباط رسمی-اجتماعی اعتبار و آبروی خویش را به خطر نمیاندازند. همینجا است که دختران جوان اینگونه مردان را ناجی مهربان پنداشته و بر آنان اعتماد میکنند. تصور میشود که با اعتماد به آنان میتوان سریعتر به آمال و آرزوهای خویش رسید. از همین رو دختران جوان با این مردان، رفتار mother-lover را انتخاب کرده و پیش میروند. برخی از این مردان حتا رابطهها را به حریمهای خصوصی این دختران میکشانند و ضمن صرف پول به لذتهای خود نیز دست میبرند.
مرد متاهلی که حاضر به جدایی از همسرش نیست و پایان دادن رابطهای را که به تصور خودش سرد شده است، ممکن نمیداند ولی وارد رابطه فرا زناشویی میشود؛ دو حالت دارد. یا قادر به متعهد بودن نیست و یا اینکه قادر به حل مشکلات با همسرش نیست و از این دست ارتباطها به عنوان زنگ تفریح یا فرصتی برای تمدد اعصاب استفاده میکند. درست یا غلط بودن نفس این رابطهها توسط دختران جوان به این برمیگردد که چه دستآوردی برای شان دارد. اگر این مردان نردبانی برای پیشرفت و رهایی از چنگال فقر و بدبختی دختران است، آنان میتوانند به اهداف خود ولو مقطعی برسند و به روح یک دختر جوان نمیتواند آسیب بزند؛ اما واقعیت چنین نخواهد بود، بلکه مردان در این رابطهها مطابق با شرایط و تعهداتی که برای خود شان تعریف کردهاند میتوانند پیش بروند و سواستفاده هم بکنند.
وقتی زوجین همدیگر را دوست دارند، حتمن به هم عشق ورزیده و به یکدیگر اعتماد دارند، اما از لحظهای که شک و تردید در رابطهشان شکل میگیرد، عشق بین زوجین رو به زوال گذاشته و ذره ذره از بین میرود و این مسئله میتواند روی فرزندان خانواده هم تاثیر بگذارد. برخی از زنان در زندهگی زناشویی به دلیل ترس از دست دادن حمایت مالی همسر و نگرانی از آینده آنچنان بر روی کار و سرمایهگذاری تمرکز میکنند که یادشان میرود در کنار کار خود وقتی را هم برای زندهگی مشترک با همسرشان اختصاص دهند. لذا خواسته یا ناخواسته باعث ایجاد شکاف در رابطه خود با او میشوند. به این دسته از خانمها پیشنهاد میشود که تعادلی بین کار و توجه به زندهگی مشترک خود برقرار کنند و در زمینه روشهای هرچه بهتر کردن رابطه عاطفی و عاشقانه خود و یا تصمیمهایی که لازم است برای آینده زندهگی مشترکشان اتخاذ کنند، با یکدیگر صحبت کنند.
دختران جوان نیز باید بدانند که بازندهی تمام این رابطهها، اگر به شکل ناسالم و بدون آگاهی پیش برود، فقط یک نفر است و آنهم جنس زن است؛ چه این طرف ماجرا دختر جوان مجرد باشد و چه همسر آن مرد که ما قصهی زندهگیاش را از زبان این مرد شنیده و در موردش قضاوت کردهایم و به ارتباط مان با یک مرد متاهل ادامه داده ایم. در این صورت، بیشتر به تنهایی و آسیب زدن به یک زن و یک همجنس خودمان کمک کردهایم؛ اینجا نه تنها دختر جوان قربانی میشود، بلکه همسر آن مرد نیز قربانیای است که رابطهای خانوادهگیاش آسیب میبیند.
زندهگی پر است از لحظاتی که تصمیم میگیریم. بنابراین، باید بدانیم که بعضی از تصمیمها از همان اول محکوم به شکست است. هر آدمی در زندهگی خود ممکن است خطاهایی داشته باشد؛ اما بنا نیست انجام یک اشتباه مجوزی باشد برای ادامه دادن آن. رابطه ممنوعه ممکن است در ابتدا با یک روند معمولی مثل رابطه کاری شروع شود ولی به تدریج سبب وابستهگی میگردد و در کنار آن شغل و حمایتی که با اتکا به یک رابطهی پنهانی با سرعت به دست بیاید، به همان سرعت نیز از دست خواهد رفت. بنابراین، جز لطمههای روحی و برچسب خوردن میان مردان و زنان دیگر نتیجهی دیگری برای ما نخواهد داشت.
دیدگاهها 3
از نظر خانم دکتور مردان گروه شورشی یا اشغال گر خطاب شده و خانم ها فرشته های پاک مدافع که باید حراست از خودش کند.
شاید طمع زیاده خواهی بر هردو باشد ولی اینکه دخترخانم ها به تعبیر خانم دکتور هوشیار نیست یا بیشتر گول مردان را میخورد نمیتوان گفت مسلما درست است.
شاید تا جایی نویسنده راست گفته باشد که مردان متأهل زیادی از پشت دختران مجرد می روند. با این همه، باید پذیرفت که گپ از نخ و سوزن و گرایش زیاد سوزن به نخ شدن است. بسیاری از دختران مجرد به آسانی به مردان متأهل راه می دهند که پیش بروند. خودم دوست دختران فراوانی داشتم و دارم که انواع گوناگونی از رابطه را با آنان برقرار کرده و می کنم، از پیام بازی و قرار در رستورانتهای شهرنو و مکروریان گرفته تا بوس و همبستری و بارداری و سقط جنین و جدایی سوزناک. وضع اقتصادی بسیار خوبی دارم و ماهانه بیشتر از دولگ افغانی درآمد مالی دارم. اگر نیمی از آن را هم سر زن و سه کودکم خرج کنم، بازهم پول زیادی برایم می ماند تا سر دختران رایگان خرج کنم. دخترانی که بسیار به خود می رسند، ولی ذهنشان بسیار خالی است. این را با افتخار هم می نویسم. ولی نکته این است که سر هر دختری در زندگی خرج نکردم. تنها سراغ دخترانی رفته ام که خودخواسته به من نزدیک شده اند؛ یا با لبخند یا نگاه یا پیام یا خنده یا برای کار …
بنابر این، از نویسندۀ گرامی و دست اندرکاران این صفحۀ زنانه خواهش می کنم تا این گونه بی انصاف نباشد که گمان کند همیشه مردان نابکار و هرزه و خرابند و زنان فرشتگان خدایی با نگاه آسمانی هستند. زنان نیز تن و بدن و خواهش نوازش دارند که این نیازهای زمینی به دست مردان کارآموخته، توانمند و آگاه به آسانی برآورده و پاسخ داده می شود. از دید من، رفتارهای زن و مرد [چه خوب یا بد] بخشی از روند زندگی روزمرۀ جامعه است و نیاز به نگرانی دلواپسان کتابخوان ندارد. آن دختران مجرد اگر از راستی نگران زندگی و آیندۀ خود بودند، بازیچۀ دست مردان متآهل نمی شدند.
موافق