گفتوگو با رویا سادات، فلمساز
خانم سادات، در ابتدا سپاس از اینکه برای گفتوگو با نیمرخ وقت گذاشتید. در مقدمه اگر نظر تان را در مورد سینما و جایگاه آن در افغانستان بگویید؟
تشکر از شما. من باور عمیق نسبت به سینما دارم، سینما برای من مهمترین رسانهی اجتماعی است. سینما مجموعهای از هنرها و علوم است، سینما برای من مجموعهای از الهام و احساس است . بنابراین سینما میتواند تاثیر بسیار ژرف روی انسانها داشته باشد روی اندیشه و افکار شان روی سلوک و رفتارهای اجتماعی و فردی شان…. سینما همچنان انسانها را در شناخت بهتر از دنیا و محیط پیرامون شان کمک میکند. همانطور که سینما از حالت صامت به صدادار و از سیاه و سفید به رنگه تبدیل شد، به پختهگی و تاثیرگذاری و شناخت بهتری نیز رسید حالا در دنیا سینما تنها وسیله سرگرمی نیست، امروز در کنار تهیه کنندهگان فلم، حکومتها و سکتور خصوصی نیز روی سینما سرمایهگذاری و حمایت میکنند نادیده گرفتن سینما به شدت امر غیرعقلانی بوده و مخصوصن سیاستگذاران عرصه فرهنگ، سیاست و اجتماع نباید از این امر غافل باشند.
به قول یکی از سیاستمداران «سینما با ما و تمام ارتشهای دنیا بر علیه ما، سرانجام پیروز خواهیم شد».
کارهای سینمایی را در افغانستان چگونه بررسی میکنید؟
در نخست میخواهم به این نکته تاکید کنم که سینما هنریست، که به سرمایه نیاز دارد؛ به ویژه در دنیای امروز که هرروز ابزار کار و ابزار تکنیک در حال تغییر است عوامل متغییرو ثابت ابزار کار نیز به شدت پر مصرف میباشد. در افغانستان، اما مسئلهی ناامنی همانند دیگر ابعاد زندهگی مردم، بر سینما نیز صدمه وارد کرده است. فلمسازان و ظرفیتی هنری که وجود دارد میتوانست راه را برای ورود تهیه کنندهگان و سرمایه گذارن جهانی باز کند. اما عدم بیمه و در کل وضعیت آشفتهای سیاسی و امنیتی مانع سرمایه گذاری به اینجا میشود. فلمنامهی خودم در کوریای جنوبی جز سی فلمنامه برتر آسیا انتخاب شد و از فلممارکتهای گوا و گوتنبرگ جایزهگرفت. با آنکه این فلمنامه در سطح رقابتهای بینالمللی راه یافته بود، اما برای تولید این فلم که باید در افغانستان صورت میگرفت؛ عوامل خارجی فلم حاضر نشدند و دلیل شان هم این بود که در افغانستان امنیت و بیمه صحی و تضمینی برای مصوونیت اعضای گروه وجود ندارد. هرچند فلمسازان ما تلاش کرده اند، اما فلمسازان خارجی به خاطر نبود امنیت حاضر نیستند در افغانستان کار کنند.
با آنکه فلمهای بلند در افغانستان بسیار کم تولید شده، اما دستآوردهای قابل ملاحظهی داشتند. توجه منتقدین سینما، جشنوارههای فلم، و تماشاچیان داخلی و خارجی جذب نمودند و در کنار این فلمهای کوتاه و مستند از افغانستان توانسته اند که جایگاه خوبی در دنیا به خود اختصاص دهند ولی در افغانستان فضای امنیتی و سیاسی چنان بغرنج و پیچیده است که به فرهنگ و سینما توجه لازم صورت نمیگیرد.
جدا از مسایل مالی و چالشهای امنیتی، از لحاظ نیروی کاری و دانش سینمایی، هنرمندان سینمایی افغانستان چگونه است؟
خوشبختانه در بخش دانش سینمایی، چند اکادمی به وجود آمده و دیپارتمنت سینما در دانشگاه کابل فعالیت دارد که دانشجویان سینما بیشترین و بهترین فلمهای کوتاه را در این سالهای اخیر ساختند. هرچند این هستههای تولید، بسیار کم و محدود به پایتخت است.
از طرفی در سینما، تجربه، بخشی از دانش سینمایی است که برای تولید فلم خوب، نه تنها دانش تیوریک سینمایی بلکه فرد باید تجربه کار در سینما را نیز حاصل کند. تجربه خوب بدون تولید مستمرشکل نمیگیرد. تیمهای کاری فلم سازی وقتی برای تولیدی شکل می گیرند پس از مدت زمانی، اعضای آن به دلیل عدم استمرار کار مجبور به تغییر شغل میشوند. بنابراین ما میتوانیم افراد با تجربه و با دانش در بخشهای تخنیکی داشته باشیم. اما ریشههای علل و عوامل ترک شغل و حتا مهاجرت این نیروی مجهز با دانش و تجربه سینمایی، برای من قابل تأمل است.
«خانه فلم رویا» در تولیداتش اعم از ساخت فلمهای بلند داستانی، مستند و سریالهای تلویزیونی تولید مشترک با تلویزیون طلوع از کدرهای جوان اینجا در بخشهای مختلف تخنیکی داشته که تلاش و تواناییهای شان قابل تامل و تمجید است اما دوام و قدرت کار شان به علت عدم تولید مستمر همیشه آسیب پذیر بوده است.
از آنجا که سینما در شماری از دولتها تبدیل به یک صنعت پر درآمد شده، اما پرسش اینجا است که چرا در افغانستان روی سینما سرمایهگذاری نمیشود؟ و بُعد اجتماعی این مسئله هم جای بحث است؛ اینکه آیا فلم سینمایی افغانستان متقاضی دارد؟
جنگ و ناامنی در کار سینمای افغانستان یک گسست به وجود آورده و فرهنگ سینما رفتن و فلم دیدن نیز به شدت آسیب دیده است. مردم حتا فرصت فکر کردن به این مسایل را ندارند. در کشوری که هفتاد درصد آن به دنبال نان سرگردان باشد، چه لزومی میبینند که برود دروازهی یک سینما را باز کند. از یکسو مسایل اقتصادی و از سویی هم مسایل فرهنگی نیز تاثیر گذاشته است. اینجا پارادوکسی است که همدیگر را هم جذب و هم دفع میکند. در شرایط ناامنی و فقر اگر سینمای فعالی وجود داشته باشد، حداقل دریچهای به روی مردم باز میشود که نه به عنوان یک نیاز اجتماعی بلکه به عنوان تفنن ببینند. اما در افغانستان، تاجران ملی ما نیز در این مورد توجه نکرده اند و شاید اصلن شناخت کامل از سینما ندارند. شاید هم در نزد تاجران ملی ما دانشی در مورد سینما وجود ندارد که با سرمایهگذاری روی این صنعت، هم تجارت کند و هم یک بخشی از هنر را توسعه ببخشد که نیاز اجتماعی نیز هست. اکنون بهترین و آخرین گزینه خود حکومت است. حکومت با ترویج فرهنگ سینمایی میتوانست سینما را به عنوان یک نیاز اجتماعی پنداشته، ساختن سالون سینما را در تمامی مراکز بزرگ تجارتی و بلندمنزلها از طریق شاروالیها اجباری میکرد. در شرایط کنونی که هر روز جنگ و کشتار روان انسانهای این سرزمین را متشنج میکند و تاثیر ناگوار ناامنی، فقر و بیکاری و دیگر مشکلات، انگیزهی زندهگی را از مردم میگیرد، این راهکار میتوانست از طرفی زمینهی تجمع و همپذیری، گسترش ارتباطات و تفنن و تفریح را برای مردم فراهم کند و از طرف دیگر با تغذیهای تصویری موثر بر روان مردم تاثیر گذار باشد راه جنگ امروز اسلحه گرم نیست مبارزه یا بنیاد گرای-افراطیت، درک حقوق فردی و اجتماعی- هویت بخشی … همه و همه نیاز به کار و جهش فرهنگی از طریق سینما و رسانه دارد.
و یک بحث دیگر؛ شاید امروز در داخل هر خانهای یک تلویزیونی هست که از چهار سوی دنیا فلمهایی را به نمایش میگذارد، اما اندیشهی تکفیر هنر که در زمان جنگهای داخلی و رژیم طالبان وجود داشت، هنوزهم در اندیشه بخشهای زیادی از جوامع سنتی به ویژه مردان افغانستان باقی مانده است. شما رویکرد جامعه با هنر به ویژه سینما را چگونه میبینید؟
من فکر میکنم این مسئله تاثیرش کمتر است. رشد و علاقهمندی مردم نسبت به سالهای گذشته را اگر مطالعه کنیم؛ تعداد زیادی از بانوان جوان وارد سینما شده اند و نقش بازی میکنند و فلم میسازند. این خود یک تغییر است. انقلاب فکری و تغییراتی که در دیگر کشورها رخ داده و تجربهی کشورهای در حال توسعه نشان میدهد که آسیبپذیری مردم از تعصبات و سنت باعث شده است در برابر هر نوع ابزار و فرآوردههای مدرن مثل سینما، موسیقی و تکنولوژی حساسیت نشان بدهند. ولی میتوان با همین ابزار اندیشه آنان را تغییر داد. به طور نمونه حتا کسی را که سینما را دوست ندارد شما میتوانید با یک فلم مغلوب بسازید و نه تنها سینما را بر او بقبولانید بلکه دیدگاه او را نسبت به یک مسئله میتوانید تغییر بدهید. در سال ۲۰۱۴ میلادی فستیوال بینالمللی فلم زنان کسی که اصلن فلم دیدن را دوست نداشته آمد و می گفت که «فلم زنان» و «بینالمللی» باعث کنجکاویاش شده و میخواهد بداند که اینجا چه چیزی نشر خواهد شد. روز اول خودش تنها در نمایشگاه آمده بود، روز دوم همرای پسرانش آمد و روز سوم عروس و همه اعضای خانوادهاش را به تماشای فلمهای جشنواره به ارگ هرات آورد. وقتی با من صحبت میکرد چنان از فلمها تاثیرپذیرفته بود که اشکش درآمده بود.
مردم ما مردم تغییر پذیرند باید با پدیدههای مدرن آشنا شوند مردم را باید با زندهگی آشتی داد و از خشم شان کاست.
جامعه وقتی که سینما و آثار سینمایی را قبول ندارد، یک آسیب فرهنگی است که در واقع شناخت ندارد. اما سینما میتواند با فلمهای خودش مردم را شایق این هنر کند و ذهنیت مردم را تغییر بدهد. اینکه یک تعدادی از مردم سینما و فلم را قبول نداشته باشد، این نمیتواند مانع کلی کار سینما شود. ما باید بیشتر به این باور برسیم که سینما نیاز یک جامعه است. ما هر روز در جامعه شاهد این هستیم که دیدگاههای افراطی در جامعه چقدر زیاد میشود؛ فرخنده در قلب کابل در میان صدها انسان به آتش کشیده میشود که در سطح کشور و جهان همه را تکان داد. دولت روی جنگ هزینه میکند؛ اما روی ابزار فرهنگی که جوانان ما را سمت و سو بدهد و به یک بالندهگی و رشد فکری برساند کمتر کار می کند.
اگرچه در افغانستان سینمای بزرگی وجود ندارد، اما مجموعههای کوچکی که تشکیل شده و یا افرادی که به صورت آزاد فلم میسازند هرکدام کلکسیونی از جوایز بینالمللی را در بر دارند. ولی یک مسئله در اکثریت فلمها و مستندهای این مجموعهها و افراد خیلی متبارز است؛ بیشتر بیانگر درد و رنج است و دادخواهانه مینماید، نظر شما در این مورد چیست؟
این فلمها بیشتر نگاه انتقادی دارند و منتقد اجتماعی استند. وقتی که من اولین فلمنامه خودم(سه نقطه) را نوشتم من هیچ نفهمیدم که چگونه ساختم. وضعیت ناگوار زنانی که همسران شان لادرک بودند و در خشکسالیها از مناطق مرزی به مرکز میآیند چنان مرا درگیر کرده بود که من بسیاری وقتها با «گل افروز»(یکی از شخصیتهای سه نقطه) صحبت میکردم. آنزمان من حتا فلمسازان افغانستان را نمیشناختم و از جشنوارهها هیچ آگاهی نداشتم. فقط خودم میخواستم این فلم را بسازم و قبل از آنکه برای خواننده چیزی بگویم من صدای خودم را فریاد میکشیدم. از آنجا که فلمی خوبی بود در حدود چهل جشنواره رفت و نمایش داده شد. درست است که این نگاه که بیشتر تراژدیهای مردم را نمایش میدهد و به ویژه قصههایی که در مورد زنان ساخته شده است بیشتر تصویر همین بوده است که یک زن مظلوم مورد خشونت قرار میگیرد. درست است که بیشتر تمرکز فلمسازان در این مورد بوده ولی از یک طرف ما واقعن یک کشور آسیب دیده هستیم. از لحاظ حقوق زنان کشور ما واقعن مشکلات دارد.
اما زن شجاع نیز تصویر شده است مثلن در فلم «نامهای به رییس جمهور» من این نقش قهرمانی را به یک زن دادهام که رییس پولیس یک اداره است و در سریال «خط سوم» که اکنون فصل دوم آن تحت کار هست، وژمه و یلدا دو دختری استند که در دانشگاه در برابر تمام نابرابریها وسنتها مبارزه میکنند و در جامعه خواهان تغییر استند. چون معضلات اجتماعی چیزی نیست که به زودی از بین برود؛ بنابراین من فکر میکنم که نقد اجتماعی برای سالها در قالب فلمها وجود داشته باشد. در مورد مظلومنمایی زن نیز فکر میکنم چون قصه، یک قصه زن است و دوربین، دوربین یک زن است باید اجازه داده شود که مسیر خود را طی کند و فلمها فریاد کند. تعدد ژانر و تولید فلم میتواند به ابعاد بیشتری بپردازد؛ اما با تولیدات اندکی که در سینمای افغانستان وجود دارد ما نمیتوانیم قضاوت مطلق کنیم که مسیر تولید ما واقعن به کدام سمت است.
و در آخر؛ بیشتر فلمهایی که در افغانستان از طریق شبکههای تلویزیونی پخش میشود و به ویژه مجموعههای سینمایی که در خانه بیشتر تماشا میشود، به نظر شما روی اندیشه زنان چه تاثیری خواهد گذاشت؟ در حالی که شخصیتهای زن این فلمها بیشتر در چهرهی تجملگرا ظاهر میشود تا شجاع و مستقل و مبارز، آیا اینها الگو قرارگرفته خواست زنان را تقلیل نخواهد داد؟
زندهگیهای متفاوت روایتهای متفاوتی دارند. زنی که در استانبول ترکیه و یا امریکا و حتا هندوستان و… زندهگی میکند از نگاه بافت اجتماعی و از نگاه سطح زندهگی با زنان افغانستان متفاوت هستند. آنان شرایط زندهگی و دغدغههای خاص خود شان را دارند با آنکه در مفهموم کلی و عمومی هنوز زنان در تمام دنیا به شدت آسیب پذیر هستند درد همه جا درد است و احساس همه جا احساس؛ ولی متاسفانه گاهی ممکن است این شخصیتهای سینمایی الگوهای بسیار خوبی برای زنان و مردان افغانستان نباشند. شاید این سریالها و قصهها از آن جامعهای که برخواسته ضعیف نباشد ولی نوع روایتهای زندهگیهای ما متفاوت است. هرچند که سطحی نگری به زندهگی و نگاه تجاری در تولیدات بیشتر سریالهای خارجی قضاوت را مشکلتر میسازد و این ممکن است تاثیرات منفی را نیز در پیداشته باشد همچنان که از پیامدهای مثبتش نیز نمیتوان چشم پوشی کرد.
در همین بخش سریالهای تلویزیونی که شما یاد کردید نظر به تجربهام میگویم تولیدات محدودی که در بخش سریالهای تلویزیونی داشتیم به عنوان مثال سریال «خط سوم» تولید «خانه فلم رویا و کابورا» میلیونها بیننده در افغانستان و سرتاسر جهان داشت. بحث بسیار خوبی را در بین تماشاچیان بهوجود آورده بود و این خود بیانگر همین ادعاست که ما اگر تولیدات داشته باشیم به خوبی استقبال میشود و اگر استمرار داشته باشد تجربههای بهتری را شکل میدهد و مخصوصن اینکه ما قصههای زیادی برای مردم خود و جهان داریم.