بسیگل شریفی
تعریف کلیدواژهها:
تعریف کلیدواژهها نقطه آغازین هر تحقیقی است که به صورت علمیبه دنبال شناخت و واکاوی موضوع معینی در بستر زمانی و مکانی مشخصی است، اما این امر به معنای قابل ترجمه بودن همهی کلیدواژه ها نیست و در بسیاری موارد امکان ترجمهی دقیق کلیدواژههای تحقیق به دلیل اختلاف آرا، نوبودهگی تحقیق، تضاد بسترهای فرهنگی و علمیو دیگر عوامل، وجود ندارد و باید به ریشه اصلی کلید واژه رفت و بر اساس مختصات آن به بررسی زبانشناختی، فرهنگی، تاریخی و اجتماعی آن پرداخت. واژه “Taboo” نیز در این حوزه قرار میگیرد، تا کنون این واژه معادل فارسی نداشته و برای آن واژه و اصطلاح فارسی تولید نشده و به همان صورت خارجی خود استفاده میشود. تابو به معنای مجموعه مقدساتی است که بنا به فرهنگ جامعه بهوجود آمده و شکستن و خلاف آن حرکت کردن ممنوع و غیر قابل قبول است، در صورت شکستن تابو و از بین بردن امر مقدس، عواقب و پیامدهای سنگینی از طرف جامعهی ا آن امر والا گریبان مرتکب شونده آن را خواهد گرفت.
بستر شکل گیری تابو و شناخت عناصر کلیدی آن:
تابوها امر ثابت و مشخصی نیست و بر اساس تنوع فرهنگی، کاملن متغیر و نسبی میباشد. بنابراین شناخت تابوهای هر جامعه نیازمند شناخت ویژهگیهای فرهنگی و اجتماعی آن است. ممکن است آنچیزی که در جامعه اسلامیتابو باشد در جامعه بودایی تابو قلمداد نشود. نحوه شکلگیری تابوها با تغییرات تمدنی و سیاسی رابطه مستقیم دارد. تغییرات تمدنی، مذهبی، سیاسی که منجر به دیگرگونی ساختارهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی شده در واقع تابوهای یک جامعه را نابود و تابوهای جدیدی را بهوجود آورده است، بنابراین نوعیت قدرت سیاسی، مذهبی به نوعیت تابوها شکل میدهند. اساسات لایتغیر قدرت سیاسی، فرهنگی در نوعیت تابوها نهفته است.
«مجموعه رفتارها، عوامل ممنوعه را تابو میگویند که در عدم ارتباط با آن هیچ شک و شبههای وجود ندارد. در واقع تابو امر ممنوعه گاه مقدسی است که نباید با آن ارتباط برقرار کرد. مفروضات لایزال ممنوعه زیربنای ساخت فکری و فرهنگی قلمداد میشود که بقای آن دوام ساختار مورد نظر را تضمین میکند.»
فروید در کتابی به نام تابو و توتم به وجوه و تعریف تابو میپردازد و نظریه خود را مطرح میکند. این رویکرد مبتنی بر مشاهدات عینی و روانکاوانه است. تابو لزومن وجه مشترکی با اخلاق و الزامات آن ندارد. و صرفن با نیرویی والا و مقدس در تماس است که منجر به تقدس آن شده است.
به طور مثال: در ژاپن قدیم چنین پنداشته میشد که پادشاه نماینده خداوند است و از نیرویی خدایی و فرا انسانی برخوردار است و نباید این قداست با نزدیک شدن انسان آلوده شود. پس هر گونه تماس مستقیم و غیر مستقیم مردمان عادی مخصوصن طبقات پایین را با شخص شاه منع میکرد. حتا دیدن پادشاه برای مردم تابو بود و مردم از آن اجتناب میکردند تا مرتکب اشتباهی نشده باشند و نسبت به وجود مبارک و قدسی پادشاه اهانت صورت نگرفته باشد. این دریافت در کشور جاپان ناشی از سیستم طبقاتی هرمی شکلی است که سلسله مراتب قدرت را نشان داده و ابقا میکند. رابطه پادشاه با نیروی والا و مقدس باعث تقدس وی شده و به وی مشخصه فرا انسانی و الوهی بخشیده است.
آنچه در طول تاریخ اتفاق افتاده، شکلگیری تابوهای مختلفی است که در آن امر مردانه وجه مشترک میباشد. در نظر داشتن منافع عوامل قدرت ( وجه جنسیتی مردانه) اهمیت بنیادی و تعیین کننده بوده است. تابوهایی مانند پرده بکارت، نابرابری ارث زن با مرد، عدم قضاوت زنان در جامعه اسلامی و بسیاری موارد دیگر.
تابو و نقش جنسیت زنانه در تعیین کنندهگی آن:
تابو میوه ممنوعهای است که دین، آیین و مذهب به مقاومت در مقابل آن انسان را ترغیب کرده و میکند. کیفری که در شکستن آن وجود دارد به عنوان بازدارنده نقش مهمی در بقای تابوها در بسترهای فرهنگی بازی کرده است.
زن در جامعه اسلامی تابو است. تابویی که تمام قوانین و مقررات جامعه را دگرگون کرده است. بر اساس باورهای عرفی تابوهایی وجود دارد که معتقد است: زن بخشی از ملکیت مرد به حساب میآید. به دلایل طبیعی زن باید مطیع مرد بوده و نسبت به او تمکین کند. رابطه فرادستی و فرودستی میان مرد- زن تابوی تاریخی است که در طول زمان با بهوجود آمدن مردسالاری خود را نشان داده و برای بقای آن تلاش شده است.
زن به عنوان بخشی از ملکیت مرد از حقوق بسیار اندکی برخوردار بوده و با توجه به پایگاه اجتماعی و داشتن ریشههای اشرافی یا نداشتن آن ارزشگذاری میشده و برای آن میزان مشخصی از حق قایل میشدند. در جامعه شناسی جنسیتی، امر والا یا خداوند دارای جنسیت مردانه بوده و قدرت پادشاهان به عنوان نمایندههای خدا بر زمین نیز ویژهگیهای الهی داشته و قداست خداوند در درون قداست پادشاه و سپس مرد در درون نظام خانواده تسری یافته است. همانطور که خداوند صاحب اختیار هستی است، شاه نیز صاحب اختیار ملک، رعیت و سرزمین است و همچنین مرد صاحب خانه است و خانه به نام او یاد میشود و زن در واقع وظیفه تامین آسایش و ادامه تسلسل وی را بر عهده دارد. در این تقسیم بندی، زن از جایگاه فرودست برخوردار است و از خود هیچ گونه حقی را دارا نیست مگر آنکه خداوند، شاه و مرد به وی بخشیده باشد. این ویژهگی دارای مبانی استدلای منطقی قدرتمند نبوده بلکه از پشتوانههای اعتقادی برخوردار هستند که بیشتر در جوامع ابتدایی قابل مشاهده است و همچنین جوامع سنتی شرقی که به نحوی تداوم همان جوامع ابتدایی است.
تابوهای جامعه سنتی مردانه و مردسالار افغانستانی مملو از ویژهگیهایی است که ارزشهای مردانه را اهمیت بخشیده و ارزشهای زنانه را نکوهش کرده است. مثلن اهمیت قوم و قومیتگرایی در درون ارزش «پشتون والی» نهفته است. عصبیت مردانه، عصبیت قومی و مبتنی بر خون و نژاد که امری مردانه است.
ادامه دارد…