یعقوب یسنا
حضور فعال زنان در جامعه، اساس و تامینکنندهی مدارا، کثرتگرایی و توسعهی مناسبات بشری است
جامعهای را در نظر بگیرید که فقط مردان در آن حضور داشتهباشند. اگر از شما بپرسیم که این جامعه چگونه جامعهای است؟ شاید پاسخ بدهید این جامعه، جامعهی طالبانی است. آیا چنین جامعهای را میتوان جامعهی توسعهیافته، مدرن، بامدارا و دموکرات خواند؟ طبعن که نمیتوان چنین جامعهای را جامعهی توسعهیافته و مدرن دانست.
شاید تعدادی ادعا کنند که در جامعههای گذشته، زنان در جامعه حضور نداشتند؛ باید گفت که جامعههای گذشته مانند جامعههای کنونی و مدرن ساختار اجتماعی و سیاسی نداشتند؛ بنابراین جامعههای امروزی با جامعههای گذشته فرق میکنند. نمیتوان جامعههای کنونی و مدرن را با جامعههای گذشته مقایسه کرد. در جامعههای گذشته، زنان نقشهای اجتماعی خود را در جامعه و خانواده داشتند. درحالیکه نظامهای مذهبی و دینی مانند امارت طالبان و… هرگونه نقش اجتماعی زنان را نادیده میگیرند و زنان را فقط بهعنوان ننگ و ناموس در نظر میگیرند که کارکرد و نقش ابژهی جنسی برای مردان را دارند. این نقش نیز بیشتر نقش روباتیک و یکطرفه است؛ یعنی مرد دارای فعل نفسانی است و زن فاقد فعل نفسانی بهعنوان شی جنسی فعلپذیر مرد است.
اگر بخواهیم جامعهای توسعهیافته و با مدارا از نظر سیاسی و مناسبات بشری داشتهباشیم بیحضور فعال زنان که حضور تصمیمگیرنده، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نداشتهباشند؛ دسترسی به چنین جامعهای ممکن نیست. جامعه، فقط جنبهی مادی ندارد، جامعه نتیجهی مناسبات بشری است نه نتیجهی سرمایه و تکنالوژی و… .
عربستان سعودی شاید خیلی پول داشتهباشد و از نظر تاسیسات و تکنالوژی نیز مدرن باشد اما از نظر مناسبات بشری، جامعهی عربستان سعودی جامعهی توسعهیافته، مدرن و با مدارا نیست؛ چرا؟ برای اینکه یک جامعهی مردانه است؛ زن در آن نقش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ندارد. بنابراین بخشی بزرگ بشری این جامعه که زنان باشند؛ محروم از نقش بشری و اجتماعی خود استند.
پس چگونه میتوان گفت این جامعه در مناسبات بشری، توسعهیافته، مدرن و اهل مدارا است؟ برخلافِ جامعهی عربستان سعودی به جامعهی کُرد در خاورمیانه توجه کنید، نه دولت مستقل دارند نه سرمایه دارند و نه خیلی به تکنالوژی دسترسی دارند اما از نظر مناسبات بشری، توسعهیافته و اهل مدارا استند؛ چرا؟ به دلیل اینکه در جامعهی کُرد زنان و مردان در کنارهم نقش اجتماعی، فرهنگی و خانوادهگی دارند، حتا زنان کُرد در جنگ با داعش دوشادوش مردان نه بلکه به صورت مستقل با مدیریت و فرماندهی خود زنان، جنگ میکنند که در جنگ با داعش خیلی موفق نیز بودند.
امکان ندارد از جامعهای مدرن، توسعهیافته و اهل مدارا و دموکرات صحبت کنیم که زنان در آن جامعه، نقش نداشتهباشند. حضور فعال زنان در جامعه، اساس و تامینکنندهی مدارا، کثرتگرایی و توسعهی مناسبات بشری است؛ در صورت عدم حضور زنان نمیتوان از توسعهی مناسبات بشری در جامعه، سخن گفت. در حقیقت، حضور زن اصل و اساس توسعهی اجتماعی و بشری در جامعه است.
اگر بخواهیم توجهی خود را معطوف کنیم به مناسبات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعهی افغانستان، وَ بنابه این اصل که حضور اساسی و بنیادی زنان در جامعه، تامینکننده و تضمینکنندهی توسعهی مناسبات بشری در جامعه است؛ به این اساس ببینیم جامعهی افغانستان چقدر از نظر مناسبات بشری و اجتماعی گنجایشِ توسعه و مدارا را دارد؟
متاسفانه جامعهی افغانستان یک جامعهی فاقد گنجایشِ توسعهی مناسبات بشری بر مبنای حضور فعال زنان در جامعه است. ارزشهای اجتماعی و مناسبات اجتماعی بنابه روابط و مناسبات مردانه شکل گرفتهاستکه در این مناسبات اجتماعی، زن جایگاهِ اجتماعی و بشری ندارد. اگر امروز تعدادی از زنان در نهادهای دولتی و غیر دولتی کار میکنند؛ این حضور زنان بیشتر فرمالیته و سمبولیک است؛ زیرا واقعیت این استکه هنوز در بسیاری از ولایتهای افغانستان مردان خانواده به دختران خانواده اجازه نمیدهند که درس بخوانند.
همه به یاد داریم که پارسال از پکتیکا فقط یک دختر در آزمون کانکور شرکت کرد. اگر مناسبات بشری و توسعهی اجتماعی و فرهنگی را جدی بگیریم و نسبت به توسعهی مناسبات بشری احساس مسوولیت کنیم، واقعن اینکه از یک ولایت یک دختر وارد آزمون کانکور میشود، فاجعه است. اما جامعهی مردسالار و دولت ما که اصل برایش ارزشهای اجتماعی مردانه و مردسالارانه است، در برابر این واقعیت ناتوسعهیافتهگی جامعه خم به ابروی نمیآورد و برای دولت هیچ تفاوت ندارد که چرا در یک ولایت، دختران درس نمیخوانند.
دولت در قبال این فاجعهی بشری، مسوولیت نمیپذیرد و میگوید تصمیم خانوادهها برای ما مهم است و هرچه خانوادهها تصمیم بگیرند. معنای این برخورد دولت نسبت به چنین فاجعهی انسانی این استکه دولت در قبال توسعه و مناسبات بشری مسوولیت ندارد؛ گویا این تصمیم به اعضای مرد خانواده ارتباط میگیرد و دولت خود را مکلف میداند که به تصمیم اعضای مرد خانواده احترام بگذارد.
درصورتیکه بخواهیم جامعه از نظر اجتماعی، فرهنگی و درکلِ مناسبات بشری توسعه پیدا کند، بیشتر از هرچه باید حضور فعال زنان در جامعه، تامین و تضمین شود؛ درغیر آن نمیتوان سخن از جامعهی مدرن و توسعهیافته گفت. اینکه در درون یک شهر چند بلند منزل وجود دارد، مردان در چه سطح و مُدل موتر سوار میشوند، شهر چقدر از نظر تکنالوژی عصری شده است و… این موارد به توسعهیافتهگی جامعه، ربط ندارد. این مورد بیشتر رشد است که این رشد از نظر ارزش و مناسبات بشری نامتوازن صورت گرفتهاست؛ برای اینکه از نظر جنبهی مادی، جاهایی از شهر رشد داشته اما ظرفیت انسانی و منابع انسانی همچنان ناتوسعهیافته باقی ماندهاست.
شما اگر به کابل توجه کنید در این سالها جای جای کابل، ساختمانهای بلند و مدرن ساخته شدهاند اما مناسبات و ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعهی مردانه در قبال زنان تغییر نکردهاست؛ زنان در مناسبات اجتماعی و فرهنگی جامعهی افغانستان اگر ارزشی دارند همان ارزش ننگ و ناموسی زنان است.
پرسش این استکه چگونه بتوان حضور فعال زنان را در جامعهی افغانستانی تضمین باید کرد؟ این حضور به فعالیت خود زنان ارتباط دارد؟ به عملکرد دولت ارتباط دارد؟ به تغییر ذهنیت و رفتار مردان در قبال زنان ارتباط دارد؟ و… قرار نیست در این یادداشت بتوان به این پرسشها پاسخ گفت؛ زیرا این یادداشت تا ارایهی پاسخ باشد، بلکه ارایهی طرح مساله است.
برای ما هنوز عدم حضور زنان در جامعه، مساله نیستکه بپرسیم چرا زنان در جامعه، نقش فعال و بشری ندارند؟ اصلن این سوال برای ما مساله نیست و معنا ندارند؛ زیرا به این نظر استیم که زنان در جامعه چرا حضور داشتهباشند. مسالهی ما عدم حضور زنان در جامعه نیست؛ مسالهی بسیاریهای ما در جامعه این استکه چند زنیکه در جامعه بهصورت نسبی حضور دارند چرا حضور داشتهباشند.
بنابراین دولت، زنانیکه فعال استند، مردانیکه در عرصههای حقوق سیاسی و بشری زنان فعال استند، سایر نهادهای مدنی داخلی و سازمانهای بینالمللی باهم عدم حضور فعال زنان را در مناسبات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه و دولت افغانستان به یک عنوان یک سوال کلان ملی مطرح کنند و راهکارهای مشخص و کاربردی برای رفع این مسالهی ملی درنظر بگیرند. صحبت از حضور زن در جامعه، وسیلهی سیاسی، پروژهی مقطعی و خودنمایی روشنفکری نباشد بلکه باید هدف بشری و اجتماعی باشد.