جنگ و صلح افغانستان، مساله و معضل مردانه است
:یعقوب یسنا
آنچه که به عنوان نگرانی زنان در صلح با طالبان مطرح است، در واقعیت نگرانی نیست، بلکه ترس است؛ ترسیکه واقعی است. نگرانی بیشتر امرهای روانشناختی است. یعنی یک فرد هراس و تشویش دارد اما این هراس و تشویش او مبنای واقعی مشخص ندارد. بنابراین نباید ترس زنان را در صلح با طالبان به نگرانی تقلیل بدهیم. ترس زنان در صلح با طالبان واقعی است. واقعیتی که در وجود و عملکرد طالبان ملموس و مشخص است.
زنان در امارت طالبان سنگ سار شدند. زنان از هر گونه حق بشری و انسانی خود در امارت طالبان محروم بودند. هنوز زنان در قلمرو طالبان سنگسار میشوند. از حقوق بشری و اجتماعی خود محروم استند. هیچگونه تغییر موضعی نسبت به زنان در عملکرد طالبان دیده نشده است. نمایندهی طالبان در کنفرانس صلح در مسکو گفت که حقوق زنان را طبق شریعت اسلامی رعایت میکنند. برداشت طالبان از شریعت اسلامی مشخص است. همان برداشتی استکه در دوران امارات شان به عنوان شریعت و قانون تطبیق میکردند. تا هنوز شنیده نشدهاستکه طالبان از تحول و تغییر برداشت شان از شریعت اسلامی سخن گفتهباشند یا خبر داده باشند.
متاسفانه در این که ترس زنان در صلح با طالبان جدی گرفته نمیشود چند مساله وجود دارد: نخست اینکه ذهنیت غالب جامعه، مردانه است و مناسبات اجتماعی مردانه است. بنابراین هر رویداد و مناسبت اجتماعی و سیاسی باید مساله و معضل مردان باشد. در این وسط مساله و معضل زنان چه در طرف طالبان و چه در طرفهای دیگر که حزبها و دولت افغانستان باشند نادیده و دست کم گرفته میشود.
تعبیر مردانه درکل این است که مردان جامعه با هم جور بیایند؛ مشکل حل است. زنان چه و حرفش چه. یکی از سیاستمداران مرد افغانستان چند روز پیش در یک همایش گفت جنگ را ما کردیم صلح را نیز ما میکنیم. این سخنش شاید معناهای ضمنی سیاسی داشته باشد اما یک معنای صریح این سخن این بود که جنگ و صلح افغانستان، مساله و معضل مردانه است.
سوال این است که چگونه میتوان این نگرش مردانه را تغییر داد که زندهگی زنان نیز به عنوان مساله و معضل اجتماعی درنظر گرفته شود و بحث حضور زنان در جامعه، جدی گرفته شود.
مورد دوم اینکه مساله و معضل زنان دست کم گرفته میشود و به عنوان رویداد و مناسبات اجتماعی در مناسبات سیاسی درنظر گرفته نمیشود به خود زنان افغانستان ارتباط میگیرد. زیرا زنان افغانستان در این سالها (دو دهه) نتوانستند خود را به عنوان جنبشهای مردمی و واقعیت قابل محاسبهی سیاسی و اجتماعی در افغانستان مطرح کنند. اگر در این دو دهه سخن از زنان و حقوق زنان بوده است، بیشتر برای گرفتن پروژه و بهرهبرداری بوده؛ که این بهرهبرداری نیز بیشتر توسط مردان صورت گرفته است.
حقیقت این استکه زنان نخواستهاند یا نتوانستهاند واقعیت خویش را جدا از مردان و مناسبت مردانه در مناسبات سیاسی و اجتماعی کشور مطرح کنند. بنابراین امروز در مناسبات سیاسی و اجتماعی درنظر گرفته نمیشوند؛ حتا واقعیت زنان به عنوان معضل و مساله سیاسی و اجتماعی درنظر گرفته نمیشود. تصور من این است، هیچ جامعهای بی اراده و کنش اجتماعی و سیاسی زنان از مناسبات مردانهی خویش به مناسبات دموکراتیک و انسانمدار تغییر نکرده است. پس در این وسط زنان باید فعال شوند، زنان باید کنش اجتماعی و سیاسی انجام بدهند و خود قادر به این شوند تا به نمایندهگی از خویش صحبت کنند؛ معضل و مسایل زندهگی اجتماعی و سیاسی خویش را بیان کنند.
در این این یادداشت قرار نیست راه حل مطرح کنم که چگونه میتوان ترس زنان را در صلح با طالبان برطرف کرد. زیرا واقعیت اجتماعی و سیاسی زنان با واقعیت فکری و رفتاری طالبان خیلی فاصله دارد؛ نمیشود با خوشبینی در کوتاهمدت این فاصله را برطرف کرد یا نادیده گرفت. تاکید من این استکه واقعن ترس زنان از صلح با طالبان خیلی جدی و واقعی است. جامعهی جهانی و دولت افغانستان باید واقعیت اجتماعی و بشری زنان را درک کنند و درنظر بگیرند؛ زیرا زنان افغانستان در شرایط کنونی از نظر اجتماعی و سیاسی در موقعیتی نیستند که به عنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی، نقش تاثیرگذار برای تامین حضور اجتماعی و سیاسی زنان در جریان صلح و بعد از اجراییشدن صلح داشتهباشند.
بنابه عدم تاثیرگذاری زنان در فرهنگ مردسالارنهی جامعهی افغانستان، طبعن صلحی که قرار است صورت بگیرد، یک صلح مردانه خواهد بود. از این نگاه، بهتر است برای حقوق آموزشی، بشری، اجتماعی و سیاسی زنان قبل از اجراییشدن صلح با طالبان، تضمینهای مشخص و عملی درنظر گرفته شود؛ درغیر آن هرگونه صلح با طالبان در واقع قماری است که بر سر حقوق زنان بین مردان افغانستانی زده خواهد شد. مردان افغانستانی چه در جانب طالب و چه در جانب غیر از طالب از نظر برداشت فکری دربارهی زنان چندان باهم تفاوت ندارند. تفاوت و اختلاف نظر اگر دارند؛ تفاوت و اختلافنظر شان بیشتر سیاسی برای چگونهگی تقسیم قدرت است.