نویسنده: سيلويا فیدريچی
برگردان: زلمیکاوه
بخش سوم
اشکال جدید انباشت سرمایه و خشونت علیه زنان
شیوههای دیگری وجود دارد که طبق آنها فرمهای جدید از انباشت سرمایه باعث تشویق خشونت علیه زنان میشود. عواملی کلیدی مانند بیکاری، کار موقت و اجارهای و فروپاشی دستمزد خانواده که دراین خشونت نقش دارند. محروم نمودن مردان از درآمد باعث میشود تا زنان خود را مورد سرزنش و خشونت قرار داده و تلاش کنند تا سرخوردهگی و ناامیدی ناشی از داشتن پول و قدرت اجتماعی از دست رفتهی خود را از طریق سرزنش و بهرهبرداری از بدن و کار زنان، جبران نمایند. این قضیه در مورد “قتل داوری”[1] در هند اتفاق میافتد. در هند، کشور که مردان طبقه متوسط، درزمان ازدواج، زنانشان دارایی لازم را باخود نمیآورند، به قتل می رسانند، تا با زن دیگری به منظور به دست آوردن ثروت بیشتر که به نام داوری یاد میشود ازدواج نمایند. مثال دیگر دراین عرصه، قاچاق و تجارت سکس است که طبق گفتهی مایس عنصر کلیدی در گسترش صنایع فروش جنسی دارد و عمدتن توسط سازمانهای جنایتکار مردان سازماندهی شده که این سازمانها قادر به اعمال کار بردهگی “در قالب خالص آن” میشوند، اداره میشوند.
قابل تذکر است که در صورت بحران و فروپاشی اقتصادی مرد در یک خانواده، برای خیلی از مردان ارزش زنان برای کار خانه و تولید مثل که درآمد پولی ندارند کمتر است نسبت به ارزش پولی که آنها از طریق فروش بدن و خدمات شان در بازار بهدست میآورند.
لازم به یادآوری است که در صورت بحران و سقوط ناگهانی اقتصادی و دستمزد مرد در یک خانواده، برای بسیاری از مردان ارزش کار و تولید مثل، کار مجانی در خانه که درآمد پولی ندارند کمتر است نسبت به ارزش پولی که آنها از طریق فروش کار و فروش بدن خویش در بازار به دست آورند[2]. دراین مورد، سیاست میكرو فردیت (میکروپولتیک[3] یعنی میل و انگیزه فردی) باز تاب دهنده سیاست مكرو، یعنی نهادهای رسمی و کلان سازمانی میباشد. حتا برای سرمایه، ارزش زنان بیشتر و بیشتر در کار ارزان و یا نیروی کارهای خدماتی که زنان انجام میدهند، نهفته است و کمتر در کارهای مجانی خانهگی که لزوم به حمایت حقوق و معاش ثابت مردانه دارد، چیزی که سرمایهداری معاصر، به استثنای سکتورهای محدود از مردم، مصمم به پایان دادن به آن است. به این ترتیب یک نوع همکاری میان منافع سرمایه و بسیاری از مردان در رابطه با کار زنان وجود دارد. از یک طرف مردان باید به دستمزدی که دیگر دراختیار ندارند دسترسی داشته باشند و از سوی دیگر سرمایه باید نیروی کار ارزان برای بالا بردن منافع خود در اختیار داشته باشد.
در هردو صورت کار زنان در خانه و به عنوان بازتولید کنندهگان نسلهای جدید ناپدید نمیشود، اما دیگر شرط کافی برای پذیرش اجتماعی آنها نمیباشد[4]. بنابراین، اقتصاد سیاسی تازه در حال ظهور است که روابط خانوادهگی خشونتآمیز بیشتری را به وجود میآورد، زیرا انتظار میرود که زنان برای داشتن درآمد وابسته به مردان نباشند، اما اگر در صورتی که به وظایف خانهگی خود رسیدهگی نکنند و یا قدرت بیشتری برای به رسمیت شناختن مشارکتهای پولی خود ایجاد نمایند، مورد آزار و اذیت مردان قرار میگیرند.
نیاز زنان برای خروج از خانه، مهاجرت، کار و سهمگیری در کار بازتولید در خیابانها (به عنوان فروشنده، معاملهگران، کارگران جنسی) به منظور حمایت از خانوادههای شان موجب تشدید اشکال جدید خشونت علیه آنها میشود. در واقع، تمام شواهد نشان میدهد که ادغام زنان در اقتصاد جهانی یک روند خشونتآمیز میباشد. معروف است که زنان مهاجری که از آمریکای لاتین میآیند، برای پیشگیری از بارداری قرصهای ضد حاملهگی استفاده میکنند؛ چون انتظار میرود که توسط پولیس نظامی مرزی(امریکا)، مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند. فروشندهگان خیابانی نیز وضعیت شان بهتر نیست چون برای جلوگیری از مصادره کالاهای خود با پولیس درگیری مشابه دارند.
همانطور که ژول فالکه، جامعه شناس، خاطر نشان کرده است، زمانیکه زنان از خدمت نمودن به یک مرد برای خدمت به مردان بسیار(پخت و پز، تمیز کردن، ارائه خدمات و سرویس جنسی) تغییر موقعیت میدهند، فرم سنتی روابط خویشتنداری خانوادهگی را درهم شکسته است. چیزیکه منجر به آسیبپذیری و آزار و اذیت بیشتر زنان میشود. خشونت فردی مردانه نیز پاسخ به مطالبات زنان برای خودمختاری و استقلال اقتصادی – به عبارت ساده – واکنش علیه رشد و گسترش فمینیسم است[5]. این نوع خشونتی است که به تاریخ 6 جولای 1989 در انستیتوت پلیتکنیک École Polytechnique در شهر مونترآل اتفاق افتاد. یک مرد وارد صنفی گردید، مردان و زنان را از هم جدا نمود و به روی زنان درحالیکه فریاد میکشید: “شما همه اف… فمینیستهای لعنتی هستید” آتش گشود. و 14 نفر را به قتل رساند[6].
ادامه دارد…
[1] در مورد مبارزه زنان علیه قتل های داوری در هند، به رادکا کومار صفحه 115-126مراجعه کنيد. به گفته ماریا میس، بیش از 5000 زن در اثر سوختگی که احتمالا توسط شوهران شان و یا اعضای خانواده شوهرانشان بین سالهای 76 تا 77 صورت گرفته بود، جان خود را از دست دادند و اين رقم سپس در دهه 80 میلادی افزایش یافته است. ( ص: 150)
[2] مسئله خشونت دراين رابطه انقدر عمده است که دومين عامل سقط جنين در ايالات متحده امريکا را تشکيل می دهد.
[3] میکرو پولتيک: استفاده از قدرت رسمی و غیر رسمی توسط افراد و گروه ها برای رسیدن به اهداف خود در سازمان ها، اين مقوله از لحاظ معنایی دربرابر مکروپولتیک. قرار دارد.
[4] قابل یاد آوری است که بارداری دراين زمينه آسیب پذیری زنان در برابر خشونت مردان افزایش می دهد ، به طوری که خشونت توسط شریک مرد در ایالات متحده در حال حاضر دومین علت سقط جنین به حساب می آيد.
[5] Caputi and Russell 1992
[6] Caputi and Russell, op. cit., p.13.