«باید شبیه دارالمعلمین مراکز خاصی برای تربیت مربیهای کودکستان ایجاد شود چون کودکستان، تنها جایی برای نگهداری و سرپرستی از کودک نیست؛ بلکه آموزشهای متناسب به سن در این دوره مهمتر است.»
گفتوگو با زهرا تارشی، بنیانگذار کودکستان خانه خورشید
خانم تارشی، برای معرفی بهتر به مخاطبان نیمرخ، ابتدا در مورد خودتان بگویید.
زهرا تارشی هستم، دورهی کارشناسی(لیسانس) را در رشته روانشناسی تحصیل کردم و از یکی از دانشگاههای کشور ایران کارشناسی ارشد(ماستری) مدیریت تجارت دارم. پیشینهی کاری من در کابل، بیشتر شغل دولتی داشتم و در نهادهای مختلف منحیث مشاور کار کردهام. یک دورهای را هم همرای همسرم در بخش مالی یک شرکت خصوصی کار کردم.
اکنون ما اینجا در «کودکستان خانه خورشید» هستیم، در مورد خانه خورشید بگویید که انگیزه و برنامه تاسیس این کودکستان چه بوده؟
دغدغهی نگهداری دو تا دخترم دلیل اصلیِ بود که رو بیاورم به کودکستان و در این عرصه فعالیت کنم. از آغاز کار خانه خورشید به صورت رسمی که شاگرد جذب کردیم مدت یک سال میگذرد، اما قبل از آن فعالیتهای مان را شروع کرده بودیم و استادان ما آموزش میدیدند.
دومین دخترم که به دنیا آمد، دختر نخستم سه ساله بود، در آنزمان به هر کودکستانی که مراجعه میکردم از من میپرسیدند که «وظیفهدار هستی؟» برای اینکه بدانم نگاه آنان نسبت به کودکستان چگونه است، میگفتم «نه!». جالب بود که همه میگفتند وقتی وظیفه نداری، چرا فرزندت را میخواهی به کودکستان بیاوری؟
در همین اثنا من متوجه شدم که در شهر کابل دیدگاه مردم و حتا کارمندان کودکستانها این است که کودکستان جایی برای نگهداری اطفال مادران مجبور است؛ مادرانی که وظیفه دارند، بیمار اند ویا محصل هستند و از روی اجبار فرزندشان را به کودکستان میآورند تا کسان دیگری روزانه در کودکستان نگهداری کنند.
اگر نگاه دیگران نسبت به کودکستان اینگونه است، پس به پندار شما فلسفهی وجود کودکستان چیست و کودکستان چگونه جایی است؟
به نظر من، جنبه نگهداری کودکان در کودکستان خیلی اهمیت دارد، اما کودکستان، تنها جایی برای نگهداری و سرپرستی از کودک نیست؛ بلکه آموزشهای متناسب به سن در این دوره مهمتر است. در کشورهای متمدن، کودکانی را که دورهی کودکستان را سپری نکرده باشند، در مکتب ثبتنام نمیکنند؛ چون طفل باید در کودکستان برخی از مهارتهای اجتماعی و مهارتهای زندهگی را بیاوموزند و به لحاظ ذهنی آمادهی یادگیری درس و مکتب شوند. اما در افغانستان، کودکستان را فقط جایی میپندارند که برای نگهداری و سرپرستی کودک است. در بعضی از کودکستانهایی که مراجعه میکردم، میدیدم که سیستم آموزش برای کودکان دارند ولی متوجه میشدم که این سیستم آموزشی اصلن متناسب به سن کودک من و کودکانی که در آنجا آمدهاند، نیست. مثلن به کودک سه سالهی من شعر انگلیسی یاد میدادند در صورتی که دخترم نمیدانست که چه میخواند. وقتی از دیگر مادران میپرسیدم که شما با نظام آموزشی این کودکستان مشکل ندارید؟ میگفتند نه، مهم این است که فرزندان ما انگلیسی هم میخواند و انگلیسی یاد میگیرد. ولی من میگفتم وقتی کودکان مان ترانه میخواند باید بفهمد که چه میخواند. آموزش نامتناسب به سن کودک به مراتب ضربهی بدی به کودک میزند نسبت به اینکه هیچ آموزش نباشد. من مادران دانشآموخته و با درکی را میدیدم که دنبال کودکستانی میگشتند که به کودک شان اصلن آموزش ندهد؛ چون آموزشی که متناسب به سن کودک نباشد بر روان کودک ضربه میزند.
وقتی شما با چنین صحنههایی مواجه شدید، در خانه خورشید چگونه سیستمی را مد نظر گرفتید که متفاوت از دیگران و به لحاظ معیار سنی کودکان متناسب باشد؟
چون من لیسانس روانشناسی دارم و رشتهی من هم روشهای تدریس است دنبال یک نظام آموزشی معیاری و بهتر برای دورهی کودکستان بودم. در مورد نظام آموزشی کودکستان در دنیا زیاد مطالعه کردم تا اینکه با روش «مونته سوری» که در دانشگاه نیز در مورد آن خوانده بودم، بیشتر آشنا شدم. برای پی بردن به نتیجهی این روش به بیرون از افغانستان رفتم تا دخترم را به کودکستانی ببرم که روش مونته سوری در آنجا تطبیق میشود. خودم هم یک دورهی آموزشی مونته سوری رفتم. این روش برای من خیلی جذاب بود؛ جذابیتش اینجاست که همهی آموزشها بر مبنای «بازی» است. بازی کردن برای کودکانی که میان دو تا هفت سال سن دارند میتواند تاثیر فوقالعاده بر رشد ذهنی و حتا رشد جسمانی کودک داشته باشد. مثلن، اگر بخواهید کودک را در خانه با قلم و دفتر آموزش بدهید تمایلی نشان نمیدهد ولی در قالب بازی بسیار راحت و با ذوق آموزش میبینند.
در روش «مونته سوری» مربی(استاد) هرگز چیزی را به کودک یاد نمیدهد تا آن را حفظ و بازخوانی کند؛ بلکه زمینه را مساعد میسازد تا کودک خودش یاد بگیرد. در اینجا مربی فقط نقش هدایتگر را دارد. تفاوت و نقطهی عطف روش آموزشی مونته سوری برای دورهی کودکستان نسبت به دیگر روشها این است که برای هر دورهای در پنج بخش وسیلههای خاصی دارد: در بخش ریاضی و جغرافیه، در بخش مهارتهای زندهگی، در بخش فرهنگ، در بخش حرکتهای تربیتی و حواس پنجگانه و در بخش زبانآموزی. در این پنج بخش وسایل خاصی دارد که تمامن به شکل بازی طراحی شده است. کودک بازی میکند، اما طبیعی است که خطا میکند ولی مربی به کودک هرگز نمیگوید که اشتباه کردی! بلکه مربی پرسشهایی را مطرح میکند که کودک به اشتباهش پی ببرد و بعد از آن خودش اصلاح میکند. به لحاظ زمانی شاید یک ماه بگذرد تا کودک یک مساله را بیاموزد، اما کیفیت یادگیری بسیار بالا است؛ چون خود کودک بر کیفیت کارش پی میبرد و خودش میآموزد که لذت و ماندگاری این نوع آموزش به مراتب بیشتر است.
در کل، دورهی کودکستان بر ذهن کودکان چگونه تاثیر میکند که در اجتماعی شدن و آماده شدن کودک برای دورههای بالاتر آموزشی کمک کند؟
اینکه کودکستان قبل از مکتب موثر است، برای جوامعی مصداق دارد که کودکستانهای معیاری دارند. اما در وضعیت کنونی، اکثریت مطلق کودکستانهای کابل را که من رفتم و دیدم، نمیتوان گفت که رفتن به این کودکستانها میتواند باعث رشد فکری کودکان شود. همچنان که قبلن گفتیم، کیفیت آموزش یک کودکستان به سیستم آموزش شان بستهگی دارد. در کودکستانهای کابل، اما بر سر کودکان میان دو تا هفت ساله کار صنف اول مکتب را انجام میدهند؛ یعنی برای آنها A.B.C و الف با و ترانه یاد میدهند. اینها مهارتهایی است که کودک باید در صنف اول مکتب یاد بگیرد نه در کودکستان. در افغانستان هنوز میان نظام آموزشی مکتب و کودکستان تفکیک نشده است؛ زیرا برای کودک سه ساله تا پنج ساله حتا نوشتن ضرر دارد، چون بر رشد ذهنی کودک آسیب میزند.
در این مورد باید گفت که از جانب رسانهها نیز آگاهیدهی نشده است و خانوادهها نیز به خاطر نداشتن آگاهی لازم در این باره، علاقه دارند تا کودکان شان هرچه در سن کمتر نوشتن و خواندن را یاد بگیرند. در حالی که از ضربههای روانی «سیستم آموزشی نامتناسب به سن کودک» بیخبر اند. روش آموزش در کودکستان اگر مبتنی بر معیار متناسب به سن و متمرکز بر تقویت حواس پنجگانه کودک باشد و برایش مهارتهای اجتماعی و مهارتهای زندهگی را یاد بدهند، طبعن باعث تقویت ذهنی کودک میشود.
ضمن آموزش، در بُعد نگهداری کودک در کودکستان، یک کودک در کودکستان زیر نظر مربیهای روانشناس و در میان کودکان بیشتری زندهگی میکند؛ پرسش این است: آیا آرامشی را که یک کودک در خانه و در آغوش مادرش تجربه میکند در کودکستان تجربه خواهد کرد؟
من یک نکته را باید اشاره کنم که ما در «خانه خورشید» فقط کودکانی را ثبت نام میکنم که از سن شان از دو ساله به بالا باشد. به لحاظ علمی، کودک تا سن دوسالهگی باید در آغوش مادر باشد. در صورتی که مادر مجبور باشد، بهتر است یک مراقب ثابت استخدام کند و کودک در خانه نگهداری شود. بنابراین من با نگهداری کودک زیر سن دو ساله در کودکستان موافق نیستم و در خانه خورشید نیز شاگرد زیر دو سالهگی نداریم. از دو سالهگی به بعد، کودک باید برخی از مهارتهای اجتماعی و زندهگی را باید یاد بگیرد که نیاز به محیط خاصی دارد و فراهم کردن این محیط در خانه برای همهگی ممکن نیست. مثلن اینکه کودک باید با کودکان همسن خود رابطه برقرار کند ولی ممکن نیست یک مادر در خانه چنین فضایی را مهیا کند. پس نیاز است کودک به کودکستان برده شود.
در کودکستان معمولن دختران و پسران بدون تفکیک جنسیت در یک محیط هستند. همینجا میخواهم مطابق رویکرد «نیمرخ» روی دختران متمرکز شویم؛ چگونه میشود ذهنیت کودکان را از خُردسالی به گونهای شکل داد که به یک جامعهی برابر فکر کنند و وقتی بزرگتر شدند نگاه جنسیتی نداشته باشند؟
یک نکته که از آغاز کار کودکستان خانه خورشید تاکنون باعث ناراحتی خودم شده؛ این است که اکثریت شاگردان کودکستانها و مشخصن در خانه خورشید حدود ۸۰ درصد شاگردان ما پسر هستند. خانوادهها به دختران شان کمتر اهمیت میدهند و روی دختران شان کمتر هزینه میکنند. مسالهی دیگری هم هست؛ تفکیک جنسیتی وجود ندارد و تلاش ما هم بر این است که نگاه جنسیتی به انسان وجود نداشته باشد(زن و مرد هردو انسان است)، اما برخی از موارد آموزشهای جنسی را در کودکستان داشته باشیم. مثلن طفل دو و نیم ساله یا سه ساله هردو(پسر و دختر) وقتی در کودکستان میآید بسیار بیآلایش در جلو دیگر دختران و پسران لباسش را تبدیل میکند ولی این کار نباید صورت بگیرد. مربیهای ما به کودکان آموزش میدهد که «بدن شما متعلق به خود شما است و هیچ کس دیگری حق ندارد به بدن شما دست بزند». حتا کودکانی که دوست ندارند بوسیده شود، حتا پدر و مادرش حق ندارند به زور او را ببوسند.
به برداشت شما، کودکستانهایی که در کابل وجود دارد، طی چند سال اخیر، آیا تغییری در قدرت فکر و تواناییهای شاگردان شان به وجود آورده است؟
اینجا «کودکستان خوب» به کودکستانی میگویند که از نظر بهداشت، تغذیه و امنیت خوب باشد. اما از نگاه روش آموزش، من وضعیت را فجیعتر از آن میدانم که بگوییم این کودکستانها قدرت فکر و مهارتهای کودکان را بالا برده یا تغییرات مثبتی به وجود آورده باشد. در دیگر دولتها تلاش براین است تا در دورهی کودکستان مهارت یادگیری کودک را بالا ببرد و او را برای آموزش و یادگیری آماده کند.
در کودکستان خانه خورشید، شاید شاگردان ما حروف زبان انگلیسی و شمردن اعداد را یاد نداشته باشد ولی روی حواس پنجگانه کودک(حسهای دیداری، بویایی، ذایقه، لمس و شنیداری) کار میشود. وقتی حواس پنجگانه تقویت میشود توانایی یادگیری خود به خود بالا میرود. مثلن: کودکی که روی حواس پنجگانهاش کار شده است هر مسالهای را زودتر از کودکی که حروف و اعداد و ترانه یاد گرفته است، درک میکند؛ چون ذهنش آمادهی جذب اطلاعات است. بنابراین به جای اینکه ذهن کودک را انباری از اطلاعات بسازیم، باید ذهن کودک آمادهی جذب و درک اطلاعات شود و کیفیت یادگیریاش را بالا ببرد.
در مورد کودکستان خانه خورشید اگر بگویید که چه تعداد شاگرد و معلم دارید؟
به خاطر مسایل امنیتی در این مورد حرفی گفته نمیتوانیم.
چالشهای فراروی کودکستانها و معیاری شدن آنها در افغانستان چه است؟
عدم مربیهای مسلکی و نبود مرکز تربیتی مربی کودکستان دو چالش عمده است؛ همچنان عدم حمایت دولت و بحث هزینه کودکستانها. برای ساختن یک کودکستان معیاری، امکاناتی نیاز است که در افغانستان وجود ندارد، خرید و ترانسپورت این وسایل از کشورهای بیرونی کار دشواری و هزینهبر است که دولت هیپ سهولتی در این مورد فراهم نکرده است. این یک واقعیت است که بسیاری از خانوادهها نمیتوانند هزینه کودکستان فرزندان شان را بپردازند. کودکستان خانه خورشید نسبت به دیگر کودکستانهایی که در این حوالی وجود دارد هزینهی بالاتری هم دارد؛ به خاطر اینکه تهیه کردن امکانات و جذب مربیهای متخصص برای ما هزینهی بیشتری دارد. اگر نهاد و یا ادارهای فقط مواد آموزشی ما را فراهم کند من حاضرم برای خانوادهها آموزش دهیم که چگونه با وسایل بسیار ساده در خانهشان روی تقویت حواس پنجگانه و مهارتهای زندهگی و اجتماعی کودکان کار کنند.
و در آخر، اگر حرف یا پیامی در مورد کودک و کودکستان دارید بفرمایید.
حرف من برای پدران و مادران این است که باید سطح آگاهیشان را در مورد مهارتهای کودکان بالا ببرد. گاهی مادران شکایت میکنند که فرزندم دو سه ساله هست، اما با کسی رابطه برقرار نمیتواند؛ این یک امر طبیعی است که نتواند، اگر بتواند غیر طبیعی است. یک امر ضروری این است که باید نظر به وضعیت و شرایط کودکان افغانستان، سطح مهارت متناسب به سن کودکان تعریف شود که یک کودک دو ساله یا سه ساله چه مهارتها و تواناییهایی را باید داشته باشد. در دیگر جوامع تعریف شده است، اما تعریف آنان نسخهای خوبی برای کودکان افغانستان نیست؛ چون ما با مشکلات فرهنگی، ناامنی و فقر درگیر هستیم. دولت و خانوادهها در این مورد کار کنند و باید شبیه دارالمعلمین مراکز خاصی برای تربیت مربیهای کودکستان نیز ایجاد شود.