گفتوگو:مینانصر
حمیده میرزاد یکی از مطرحترین شاعر بانوی است که نزدیک به دو دهه در عرصه ادبیات و شعر فعالیت میکند. خانم میرزاد سال های طولانی است که در مهاجرت به سر میبرد، با این حال، شعر و شاعری را با جدیت بسیار دنبال میکند. از او تا حالا چندین مجموعه شعری چاپ شده است.
شعر و ادبیات تا چه حد میتواند روایتگر اتفاقات جامعه یا بیان احساسی یک شاعر باشد؟
روایتها در تمام جلوههای فرهنگ جامعه حضور دارند؛ «در داستان، شعر، اسطوره، تاریخ، رقص و … در همه جا؛ هر جا انسان باشد روایت نیز هست. عده ای از نظریه پردازان روایت را فقط مختص به داستان می دانند ولی شعر هم میتواند روایتگر گذشته برای ما و حال برای آیندگان باشد. به عنوان مثال شاهنامه را میتوان متنی تاریخی دید و با کمک دانش روایت شناسی، روایتگري ایدئولوژیک و هدفمند را در آن ردیابی کرد. فردوسی و نظامی دو تن از بزرگترین شاعران فارسی زبان هستند که داستان زندگی اسکندر را، از تولد تا مرگ، روایت کرده و به نظم درآوردهاند.همچنین میتوان ازاشعار خلیل الله خلیلی یاد کرد که روایتگر مبارزات سیاسی و اجتماعی زمان شاعر است.
در داستانهایی که در زمان جنگ خلق شده است. کوچکترین لحظات وحشت و بیدادگری، پلیدی و فرومایگی وحشیگری و رقت و ترس و بزرگمنشی روایت شده است. سرگذشت سربازان جوان و سرگردان یا کودکان و زنان تنها که در پیچ و خم گرداب جنگ گرفتار شده و مصیبت کشیده اند حکایت داستانهای زمان جنگ است. در کنار تمام اینها شاعرانی مانند مولانا و حافظ را داریم که فضای درون خویش را روایت کرده اند.فلسفه و عرفان نقطه ی قوت و دلیل ماندگاری اشعار حافظ و مولاناست .آیا تمام این نمونه ها گواهی بر این نیست که ادبیات روایتگر اتفاقات اجتماعی و درونی شاعر و نویسنده است؟
وقتی شاعر تجربه یا احساس تازهای دارد ناآرام می شود تا اینکه آن را در قالب شعر بریزد. کلمات پیوند بین شاعر و زندگی است وقتی تجربه ها و عواطف اش را می نویسد شاد و سرزنده میشود. در واقع ما از ناملایمات و حتی گاهی از شعف به شعر پناه می بریم .شعرمیتواند صدای هزارانی چون ما ونقطه ی عطف بیداری باشد.
نوع نگاه شاعر به زندگی و جریانات و مسایل از کجا نشات میگیرد و تا چه حد می تواند اثر شخصی یا جمعی داشته باشد؟
Poem واژهای یونانی به معنای یک چیز ساختهشده است، شعرمجموعهای از تکنیکهاست که شاعر به وسیلهی آن احساسهای عشق ، شکوه واعتراضهای سیاسی، اجتماعی زمان خویش را در قالب کلمات میریزد. هرچه تکنیکهای بیشتری بدانیم الگوهای بیشتری از تجربیات واحساسهایمان خواهیم ساخت. الگوهایی که احساسهای مشترک مخاطبان را بر میانگیزد. گاه انقلاب بر پا میکند و گاه عشق هدیه میدهد. اشعارهم مانند آدمها خصوصیات خاص خود را دارند که آنها را از هم متمایز میکند طوری که در موقعیتهای متفاوت احساسهای متفاوت میآفریند و هر خواننده از آن برداشت خاص خودش را خواهد داشت. در لحظات غم، شادی، اعتراض و جنگ میتوان به شعر پناه برد. تفکر، محیط اجتماعی، نوع ایدئولوژی و اومانیسم است که طیفهای نگاه شاعر را جهت میدهد و هر شاعری با توجه به همین چند مقوله به مسایل درونی و اجتماعی خود مینگرد و برداشتاش را از مسایل اجتماعی روز میسراید. مطالعه سبب میشود که شاعر قدرت برقراری ارتباط با جهان را داشته و بر مسایل روزگار خویش آگاه باشد. شعر میتواند دادگاه عدالت باشد اگرشاعر نسبت به هنر خود تعهد داشته باشد و هم میتواند بازویی برای خرافه و افراطگرایی باشد اگر از یک تفکر پوسیده نشآت گرفته باشد.
با توجه به اینکه در غرب هستی علاقهمندی مردم و رسانهها به شعر چگونه است؟ شاعر غربی مورد علاقهی تان کیست و چرا؟
عدهای از مردم، جهان را با کلمهها میفهمند، نه با اعداد و تصاویر. فرق نمیکند که در کدام جغرافیا زندگی کنند. برای درک مسایل اجتماعی، سیاسی یا عاطفی کلمه نیاز شان است. غرب هم در این مقوله استثنا نیست. کتابخانه ها پر رونقترین مکان فرهنگی است و مردم علاقهی خاصِ به مطالعه و برنامههای گروهی کتابخوانی دارند در حالی که کلیساها روز به روز خلوتتر میشود. جایگاه داستان در ادبیات غرب مانند جایگاه شعر در ادبیات شرق است. در سدهی معاصر ادبیات در غرب چهرهی متفاوتی به خود گرفته است. این سده سدهای پرش از سنتگرایی به مدرنیته است. دغدغههای امروز شاعران غربی با دغدغه های ذهنی ما کاملا متفاوت است. شاعر بانوان در اینجا دیگر برای حقوق اولیه شان نمیجنگند، ولی جنگ وبی عدالتی را همچنان محکوم میکنند. جوانان برای ابراز عشق شعر نمینویسند، ولی هنوز تیآتر هملت و شاه لیر تماشا میکنند. این دوره برای غربیها دوران ارضای فوری نیازهاست، ولی همچنان در مکاتب تاریخ ادبیات میخوانند و از شکسپیر قصه دارند. یعنی گذر از سنتگرایی را دلیل بر کنار گذاشتن فرهنگ و ادبیات گذشته نمیدانند.
اشعار آنتونیوگاموندا مهمترین شاعر زندهی اسپانیا یا شاید هم جهان را زیاد میخوانم. آثار ارزشمندی ازایشان ترجمه شده است. رنج نهفته درشعر گاموندا را دوست دارم. رنجی که مانند آیینهای روبروی تاریخ مان قرار میگیرد. تاریخ اسپانیا در سلطهی وحشت فاشیسم، تجربه های ناامیدانه و دروغ های بزرگ با تاریخ ما مشترک است. گاموندا روایتگر چنین تاریخِ است. تاریخ که برای گریز از آن به اروپای شمالی گریختهام. جایی که نه گرمای خورشید هرات را دارد و نه صمیمیت لهجهی مشهدی را.
مهاجرت تاثیر منفی یا مثبتِ بر رویکرد ادبی تان داشته است؟
اینکه مهاجرت فرصت هایی را از من گرفته است قابل انکار نیست. کار شعر و داستان رابطهی تنگاتنگ با زبان دارد. زمانی که تمام روزمرگی هایمان با زبانی غیر از زبان مادری گره خورده باشد برای تولید اثر باید تلاش مضاعف داشته باشی و با مطالعهی زیاد جای خالی زبان فارسی را پر کنی. از طرفی هم آزادیهای فردی در یک کشور غربی مرا جسورتر کرده و به حقیقت وجودی خویش آگاه شدهام. نگاهم به خیلی از مسایل عوض شده است. محیط جغرافیایی که روزهایمان را در آن به شام میرسانیم و کسانی که روزانه با آنها برخورد داریم تاثیر عمیقی بر طرز تفکر و شناخت ارزشهای واقعی اجتماعی دارند. من ارزشها را برای فرزندانم طوری دیگر تعریف میکنم، نه آنگونه که جامعهی سنتی ما معرف آن بود.
در آخر، به خوانندگان نیمرخ در مورد مجموعه های که از شما چاپ و نشر شده است، معلومات دهید.
امنیت خاطر به من فرصت داده است که در این 10 سال اخیر 4 اثر چاپی تقدیم جامعهی ادبی افغانستان کنم و خرسندم که با تمام کمی و کاستیها مورد استقبال قرار گرفته است. مجموعه شعر (میخواهم ایستاده بمیرم) از آدرس انتشارات امیری در کابل، مجموعه شعر (قطره ای مانده به دریاشدنم) از آدرس انتشارات شعر جوان در هرات، (داستان نیمهی تاریک یک رویا) از آدرس نشر نبشت به صورت الکترونیکی و چاپی و مجموعهی ( در جستوجوی صبح برگزیدهی اشعار براتعلی فدایی) از آدرس انتشارات تاک در تهران، کتابهای است که از من چاپ و نشر شده است.
سپاس از دست اندرکاران نشریهی نیمرخ که باب این گفتگو را گشودند.