یعقوب یسنا
در یادداشت «بکارت، شیفتهگی مرد به خون» بحث من اساسا بحث فزیولوژیکی نیست. اصلا بحثهای مربوط به بدن زنان؛ اینکه: «زنان چگونه بنشینند، چرا دوچرخهسواری نکنند، چرا آببازی و شنا نکنند، چرا باکره باید باشند، چرا درصورتیکه در شب زفاف خونریزی نداشتند آزمایش بکارت بدهند، چرا بدون محرم شرعی سفر نکنند، چرا حجاب داشتهباشند، چرا اسم خانوادگی و هویت خود را از نام شوهر بگیرند، چرا بنام زن فلانی و مادر فلانی یاد شوند، چرا نام زنان و گرفتن اعضای بدن زنان تابو استند و…» به بحث فزیولوژیک و پزشکی ارتباط ندارد. همه میدانیم زن پستان دارد. همه میدانیم دهانهی واژن داخلی دختران گوشت نازکی دارد که از یک دختر تا دختر دیگر کیفیت این گوشت نازک که پردهی بکارت مینامند، تفاوت میکند. یعنی بکارت، لاک و مُهری نیستکه حتما در نخستین سکس پاره شود و خونریزی کند. دهانهی داخلی واژن دختران از نظر فزیولوژیک تا پردهای لاک و مُهرشده باشد، بیشتر جنبهی ارتجاعی دارد که میتواند گشوده شود و باز برگردد به صورت نخست خود؛ بیآنکه خونریزی داشتهباشد. بنابراین آنچنان تصور و برداشتیکه دربارهی بکارت دختران بهعنوان یک پردهی مخصوص وجود دارد که حتما و باید در نخستین سکس پاره شود و خونریزی کند؛ از نظر پژوهشهای فزیولوژیکی وجود چنین پردهای افسانه است.
برخورد با بدن و اندام زنان به پزشکی و فزیولوژیشناسی ارتباط ندارد. زیرا برخورد با بدن و اندام زنان اعتقادی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی است. اینکه زن پستان دارد، در این شکی نیست. اما اینکه چرا پستان زن باید کتمان شود، دیده نشود، حتا موقعیکه کودک را شیر میدهد باید دیده نشود؛ مهم اینگونه برخورد اعتقادی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی با اندام زنان است. برای من قابل بحث نیستکه پردهی بکارت وجود دارد یا ندارد؛ اصلا 10 پردهی بکارت وجود داشتهباشد. مهم برای من «پرده» نیست، بلکه مهم «بکارت» است. معنای بکارت این است، دختریکه دست نخوردهاست، فقط برای اولین و آخرینبار دست یک مرد باید به او بخورد اما خود او دست نداشتهباشد که به کسی دست بزند.
اینجا استکه دختر یا زن به یک ابژهی جنسی تبدیل میشود. اندام زن، چه واژن، چه دهانهی داخلی واژن که بکارتش میخوانند، چه پستان زن، چه باسن زن، چه بازو زن، چه روی زن و… همه به ابژهی جنسی، ناموس و عورت تبدیل میشود. معنای عورت را میدانید یعنی دیدن آن عضوی از بدن که موجب شرم شود، عورت است. بنابراین همهسای بدن زن به شرمگاه و عورت تبدیل میشود. بدن زن یعنی شرمگاه. باید این شرمگاه پوشانده و کتمان شود.
از نظر فیزیولوژیشناسی و پزشکی این بحث اساسا نمیتواند مطرح باشد که زن و بدن زن عورت است. زن نیز مثل مرد، اندام دارد. چشم دارد، دست دارد، پای دارد و…، فقط زن و مرد چند اندام نسبتا متفاوت دارند که این تفاوت اندامها کارکرد مشترک دارند، زیرا زن و مرد را بهعنوان یک گرهِ بیولوژیک برای رابطهی جنسی و تولید مثل بههم وصل میکند. از نظر بیولوژیک و زیستشناسی این تفاوت اندامهای زن و مرد نمیتواند افتخار به مرد یا شرم به زن تلقی شود. در زیستشناسی دیدی مثبت و منفی به تفاوت اندامهای زنانه یا مردانه یا درکل به جنس مرد و جنس زن وجود ندارد.
اینکه یک کارمند خدمات پزشکی حکم میکند پردهی بکارت فقط موضوع پزشکی و فزیولوژیشناسی است؛ برای این جالب استکه این حکم خیلی سادهانگارانه است. بدن زن و اندام زن از نظر مناسبات جنسی، اخلاقی و اجتماعی به پزشکی و فزیولوژیشناسی ارتباط نمیگیرد، بلکه به باور فرهنگی، دینی و مذهبی جامعه ارتباط میگیرد. اینکه ارزش انسانی زن به دهانهی واژن یا بکارتش تقلیل پیدا میکند، اینکه تقدیر زن از وسط پاهایش باید تعیین شود، اینکه به زن بهعنوان عورت و شرمگاه نگاه میشود، اینکه زن به ابژهی جنسی و ناموس تقلیل پیدا میکند و… این موارد را فزیولوژی و پزشکی تعیین نمیکند؛ این موارد را باور فرهنگی، دینی و مذهبی جامعهی مردسالار مشخص و تعیین میکند که بکارت زن، باید از کلیت انسانی زن ارزش داشتهباشد، بدن زن باید عورت باشد، زنان باید ناموس مردان باشند و… .
به این اساس بحث زن، بحث بدن زن، بحث اندامهای زن، بحثهای جنسی-حیثیتی مردانه استکه بنابه میل جنسی مرد معنا و مفهوم پیدا کردهاست. بدن زن و اندام زن از چشمانداز فرهنگ جنسی مردانه، مهندسی شده و به ابژهی جنسی تبدیل شدهاست. در نتیجهی برداشتِ فرهنگِ جنسی مردانه بدن زن و اندام زن به عورت و ناموس تبدیل شدهاست. چرا نخست کل بدن زن و بعد هر عضو و اندام زن به مراتب به عورت تبدیل شدهاست؟ من از آن کارمند خدمات پزشکی میپرسم: «آیا از نظر پزشکی بدن و اندامهای زن عورت (شرمگاه) است؟». طبعا که نیست. پس چرا از نظر فرهنگی و مذهبی زنان عورت استند؟ بنابراین نباید دربارهی مباحث جنسی و جایگاهِ زنان و بدن زنان در این مباحث دچار مغالطه شد؛ اینکه این مباحث به پزشکی ارتباط میگیرد. مباحث جنسی و جایگاه زنان و بدن زنان به برداشتهای فرهنگی، دینی، مذهبی و اعتقادی جامعه ارتباط میگیرد.
میخواهم نمونه بدهم: در تعدادی از کشورهای جهان دیگر بحث بکارت مطرح نیست. اینکه در آن کشورها بحث بکارت مطرح نیست به دانش پزشکی یا فزیولوژیشناسی ارتباط ندارد که پزشکی و فزیولوژیشناسی گفتهباشد بکارت وجود ندارد؛ بنابراین مردان نباید دنبال بکارت باشند. مطرحنبودن بکارت به تحولات فکری، فرهنگی، اجتماعی و اعتقادی مردم آن کشورها برمیگردد. بهویژه به برداشت فرهنگی و اجتماعی مردان آن کشورها ارتباط میگیرد. زیرا در آن کشورها کلیت بشری زن مطرح است نه اینکه زن تقلیل پیدا کند به واژن یا دهانهی واژن خود.
زن، بدن زن و اندامهای زن، گفتمان مردانه برای تعمیم قدرت مردان بر زنان است. زنان در این گفتمان، فقط نقش و جایگاهِ جنسی برای مردان دارند. بیشتر از ابژهی جنسی، اعتبار اجتماعی و حقوق بشری در جامعه ندارند. زنان در جامعهی افغانستان تا هنوز بخشی از ملکیت مردان استند. زنان تا دختر استند، ناموس پدر و برادر خود استند. هنگامیکه شوهر کردند ناموس شوهر، پدر شوهر، برادر شوهر، قبیله و قوم شوهر خود استند.
دختران در جامعهی ما توسط مردان بهعنوان متاع جنسی توزیع و تقسیم میشوند. یک مرد نزد یک مرد دیگر میرود، میگوید دخترت را به پسر من یا به خود من به زنی بدهید. اختیار دختر را مردان خانواده دارند. موقع نکاح، دختر حضور ندارد؛ این مردان استند که بینهم دختر را معامله میکنند.
درهرصورت، باید عرض کنم بحث زن، بحث بدن زن و بحث اندامهای زن، مباحث فرهنگی و گفتمان قدرت مردانه بر زنان است. مردان برای تحقق میل جنسیشان زنان و اندام زنان را به ابژه و ابژههای جنسی تبدیل میکنند تا با این ابژهسازی بتوانند مالکیت جنسی و برتری جنسی خود را بر زنان مسلط نگه بدارند. به زنان بقبولانند که میل جنسی و نفسانیت جنسی زنان، زشت، بد و شیطانی است. فقط مردان باید میل جنسی، نفسانیت جنسی و جایگاهِ فاعل جنسی را داشتهباشند؛ زنان در این وسط، فقط باید ابژهی جنسی مردان باشند. این ابژهسازی جنسی زن، بدن زن و اندام زن به سادگی و خود بهخودی صورت نگرفتهاست؛ بلکه بهاساس گفتمان فرهنگی مردانه صورت گرفتهاستکه این گفتمان فرهنگی مردانه در جامعه به گفتمان قدرت مردانه تبدیل شدهاست. این گفتمان قدرت مردانه، زن را به عورت، بکارت، ناموس، عاجزه، سیاهسر، مادر اولادها، کوچ، بچ و کچ، زن فلانی، مادر فلانی، پرشکسته، بار شیشه، دختر فلانی، خلاصه به یک موجود بینام و هویت تبدیل کردهاستکه حتا در گفتمان فرهنگی جنسی و قدرت مردانه، نام و هویت زنان نیز عورت و شرمگاه استکه گرفتن نام و هویت زنان موجب سرافکندگی و شرم مردان میشوند.