مبارکه عسکری
زنان افغانستان در عصر نوین فرصت یافتند که متناسب به وضعیت سیاسی_اجتماعی و امکانات در دست داشتهی شان حضور شان را در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تمثیل کنند. نه تنها تمثیلِ یک حضور ساده، بلکه زنان در عمل نشان دادند که آنان خارج از چوکات جنسیت منحیث شهروندان افغانستان حقوق و مسوولیتهایی دارند و برای کسب آن نیز مبارزه میکنند. وقتی زن در جامعه حضور یافت حتماً مباحث حقوقی مطرح میشود. نخستین حق انسانی هر فرد حق زندگی است که بدون در نظرداشت جغرافیای زندگی، رنگ و تبار، دین و گرایش اعتقادی همه یکسان هستند. اما زیستن بدون آزادی معنایی ندارد. «آزادی» با «زندگی» دو مفهوم عجین شده است. همچنان که در قرون وسطی و عصر مدرن «زندگی» با «بردگی» دو مفهوم درهم تنیده است. به این معنی است که انسان مدرن به تمام معنا انسان برده شده است و آزادیهای او را گردانندگان نظامهای سیاسی و مکاتب فلسفی_سیاسی تعیین میکنند. هدف از طرح این سخنان مبهم این است که بحثِ جدی در مورد زنان افغانستان باید آشکار شود و آن اینکه در عصر نوین (هجده سال اخیر که افغانستان نظام مبتنی بر دموکراسی دارد) زنان افغانستان برای اندکترین و بنیادیترین حقوق انسانی شان مجبور به مبارزه و قربانیدادن بودند و هستند، همینگونه برای آزادی. یکی از آزادیهایی که زنان باید هرچه زودتر بدان دست یابد، آزادی از قید تفکر سنتی_خرافاتی جامعه دینی افغانستان است که تن زن را تابوی زن ساخته است.
در افغانستان تن زن تابوی زن است. شکستن این تابو به مبارزهای جدی، سراسری، هماهنگ و پیگیر نیاز دارد. پس چه باید کرد؟ نخستین امکانی که در وضعیت فعلی به نظر میرسد این است که زنان از تن شان سخن بگویند. ما اکنون در قرن بیستو یکم میلادی قرار داریم که عصر اطلاعات است. عصر اطلاعات فقط به خاطر رویش قارچگونهی رسانهها در جهان است. امروز رسانههای همگانی و رسانههای اجتماعی هر گوشه و تمام کورسوهای زندگی انسان را پر از اطلاعات کرده است. فرصتی است که زنان افغانستان همانند چالشها و هشتگهای شبکههای اجتماعی که برای دادخواهی از قربانیان و یا موفقیت کمپاینهای جهانی به کار میرود، در این فضای آکنده از اطلاعات، سخنان خودشان را بارگذاری کنند. زنان میتوانند در رسانههای شنیداری، دیداری، چاپی و شبکههای اجتماعی از خودشان، از تن شان، از مشکلات شان، از امکانات شان، از افتخارات و دستآوردهای شان، از برنامهها و موفقیتهای شان و همچنین از تن شان سخن بگویند.
یک تابوی اجتماعی هرگز شکسته نخواهد شد، مگر اینکه همان مساله به محور مباحث اجتماعی_فرهنگی تبدیل شود. از فرصت پیش آمده استفاده کرده، تابوهای اجتماعی_فرهنگی دستوپاگیری را که سد رشد زنان شده است، به گفتمان گذاشته شود و آنقدر زیر رگبار نقد و تحلیل قرار بگیرد تا بشکند. تابوها باید بشکند. هدف همین است که دیگر زنان از تن شان ننگ و عار نداشته باشند. امروز در افغانستان تن زن به تمام معنا مایهی ننگ و فرودستی زن است. ما از تن خویش میننگیم. از اینکه موجود مادینه به دنیا آمدهایم، احساس حقارت میکنیم. ما احساس حقارت نمیکنیم، بلکه جامعه و فرهنگ سنتی و مردسالار این حس حقارت و فرودستی را به ما تحمیل میکند. در دنیای فمینیسم و جنبشهای زنان سخن سیمون دوبووار یک مقولهای علمی_فلسفی است که عینیترین واقعیت زندگی همگون زنان را در سراسر دنیا به تصویر میکشد. سیمون دوبووار معتقد است که ما زن متولد نمیشویم، بلکه در جامعه زن ساخته میشویم. بحث همین است که ما زن به دنیا نمیآییم. ما منحیث یک انسان متولد میشویم. شماری از این انسانها به لحاظ جنسی نر و شماری هم ماده هستند. این تفاوت در ساختار بیولوژیک سندی شده بر دست جامعه، بهتر بگوییم به دست نسل پیشتر و بزرگتر از انسان تازه متولد که جنسیت یا شخصیت اجتماعی او را تعیین کند. همینجا است که جامعه، پدر و مادر، افراد دور و نزدیک ما نظر به طرز تفکر خودشان که برگرفته از یک باور بیبنیاد به میراث گرفته شده از نسل قدیمتر است، جنسیت ما را تعیین میکند. همینجا است که انسانها به دو بخش زن و مرد دسته بندی میشود. مرد میشود جنس اول، قدرت برتر، صاحب، مالک، مدیر و مدبر جهان. اما زن به جنس دوم، فرمانبردار، ابژهی جنسی و کارگر بیمزدومعاش تبدیل میشود. زن شبیه کارخانههای تولیدی باید رحماش را در اختیار مرد بگذارد که او از قطره قطره خون زن برای خودش همهساله محصولی به نام فرزند تولید کند.
درد زن، عقدهی زن، چالش زن امروز افغانستان همین است که تناش در اختیار مرد است و منحیث جنس دوم، ابژهی جنسی و کارخانه تولید انسان به شمار میرود، اما حق سخنگفتن از تن خویش را ندارد. تن زن تابوی زن است و اندامهای زنانه مایهی فرودستی و عزلتنشینی به شمار میرود. چالش سخنگفتن از تن زن به این لحاظ ضرورت است که مردان دوست دارند و لذت میبرند که از تن زن سخن بگویند. مردان در هنگام دعوا باهمدیگر تن زن را به دشنام میگیرند و برای عشرت و شادی تصویری از اندامهای زنان را روی میز مهمانی مردان گذاشته در مورد آن سخن میگویند. مردان اندامهای مردانه – به زبان بهتر اندامهای جنسی مردانهشان را – افتخار میدانند، اما زنان به خاطر تفاوت جنس و تضعیفشدگی جنسیت خویش تحقیر و توهین میشوند. اگر نر بودن برای مردان افتخار است، ماده بودن برای زنان چرا ننگ باشد؟
این روزها در رسانهها به ویژه در رسانههای اجتماعی سخنگفتن از تن زن به چالشِ تبدیل شده، اما مشکل اینجاست که سخنگفتن از تن زن به گونه امروزیاش ره به بیراهه میبرد. کارشناسان مطالعات زنان و جندر، پزشکان طب فامیلی، فمینیستها و فعالین حقوق زن و کسانی که پس از مطالعه و تحقیق، پس از درک و با شناخت از چالشهای زندگی زنان و ابعاد بیولوژیک و شخصیت اجتماعی زن (جنس و جنسیت زن) با یک برنامه منسجم و مدون سخن میزنند، هدف آگاهیدهی و دادخواهی دارند. اما هرگونه ادبیات عریان بیسراپایی اروتیک و واژههای سکسی را نمی شود پسندید و تقدیر کرد. ادبیات اروتیک شاعرانه و ادبیات عریان بیسراپا برای گرم نگهداشتن بازار ادبیات سکسی را نمیتوان منحیث بخشی از چالش تابوشکنی در دنیای زنانهگی پذیرفت. در ضمن، سخنگفتن از تن زن فقط در صورتی نیک و پسندیده است که دارای پیام و محتوای واضح برای آگاهی از ابعاد بیولوژیک اندام زن و چالشهای دنیای زنانهگی باشد نه صرف برای تابوشکنی. اگر تمام اندام زن به بازار ادبیات سکسی عرضه شود که بدتر از جنس دوم بودن است. این توهین آشکار به زن بوده و حمایت از زنان برای رسیدن به آزادی و در رفتن از زیر بار حقارت مادینهگی شمرده نمیشود. اصل سخن همین است که از تن زن، از سکسولوژی، پریود، بکارت، رابطهی جنسی، عشق، سرطان سینه، بارداری، از خونریزی رحم، از خواستهای زنان در زندگی زناشویی، از سردردهای زنان در اثر زودانزالی مرد و ارضا نشدن زن، از هرآنچه که ننگ پنداشته میشود باید سخن گفت. تمام این سخنان را نیز باید کسانی بگویند که متخصص، روانشناس، پزشک طب فامیلی و کارشناس در این عرصهها هستند.
فعالان حقوق زن و فمینیستها در واقع بیشتر متمرکز بر حقوق و مسوولیتها، و درگیر جایگاه و حضور زنان در عرصههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هستند. همچنین مصروف حمایت از قربانیان خشونت علیه زن و فراهمکردن امکانات برای ظرفیتسازی زنان هستند. وقتی زنان به توانایی علمی و درایت سیاسی رسید و به لحاظ اقتصادی خودکفا و مستقل شد، تابوها خود به خود شکسته میشود و دیگر سدی فراروی رشد زنان شده نمیتواند. اما همگام شدن چالشهای تابوشکنی با برنامههای توانمندسازی زنان میتواند بسیار تاثیرگذار و موفق باشد که از یک سو زن به جایگاهی دست یابد که میخواهد و از سوی دیگر افکار عامه نیز نسبت به جنس و جنسیت زن تغییر کند. مردم نیز باور کنند که زن به خاطر مادینه بودن سزاوار جنس دوم بودن نیست، بلکه جلوگیری از رشد زنان در عرصههای مختلف در یک جغرافیای سیاسی چیزی به جز عقبماندگی به ارمغان نمیآورد.