نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

حوا، مریم، عایشه؛ راوی رنج زنانه‌گی در افغانستان

  • فاطمه روشنیان
  • 3 میزان 1398
فیلم هوا، مریم، عایشه
فیلم حوا، مریم، عایشه، وضعیت زنان افغانستان، سینما افغانستان،

همچنان بخوانید

صحرا کریمی: به رسمیت شناسی طالبان مجوز نابودی زنان افغانستان است

صحرا کریمی: به رسمیت شناسی طالبان مجوز نابودی زنان افغانستان است

24 دلو 1400
صحرا کریمی به پاس ساختن فیلم با روایت‌های زن محور جایزه بین‌المللی هیپاتیا را گرفت

صحرا کریمی به پاس ساختن فیلم با روایت‌های زن محور جایزه بین‌المللی هیپاتیا را گرفت

17 دلو 1400

نویسنده و کارگردان فلم «حوا، مریم، عایشه» زنی‌ست که در جامعه‌ی سنتی اسلامی ‌بزرگ شده ولی در جمهوری چک در اروپای مرکزی تحصیلات سینمایی‌اش را تا سطح دکترا به پایان رسانده است. خلاقیت ذهن سازنده‌ی این فلم را می‌توان از ظرافت‌های هنری و ژرف‌نگری در مسایل اجتماعی که در این فلم بازتاب یافته است، درک کرد. صحرا کریمی در این فلم زندگی سه نسل زن را باهم پیوند زده است. در این نوشته، به نام کاراکترهای این فلم و شباهت ذاتی این شخصیت‌ها با باورهای تاریخی مردمی پرداخته می‌شود که مخاطب و بستر شکل‌گیری ایده‌های سازنده‌ی این فلم است. حوا، مریم و عایشه؛ هرسه زنانی بوده‌اند که در برهه‌های مختلف تاریخی در این جهان زیسته اند. صحرا نیز بدان‌ها باور دارد. اما صحرا میان حوا، نخستین انسان زن، با حوایی که در کابل قربانی ستم مردانه می‌شود پل می‌زند و پیوندی از جنس عمل «زایش و ماشین تکثر نسل بشر» ایجاد می‌کند. مریم نیز در گیرودار یک جنینی هست که نباید آبستن می‌شد. عایشه، در اسارت فرهنگ سنتی‌-‌قبیله‌ای اسیر شده است؛ ضمن آن‌که از عصیان‌گری نسل جدید دختران کابل و از بازار سیاه زیرزمین که ریشه در میل مردان به خون بکارت دارد، سخن می‌زند.

حوا

طبق متون پذیرفته شده در جوامع اسلامی ‌و فولکلور زنده در هزاره‌جات که در واقع زادگاه سازنده‌ی این فلم است، «حوا» اولین زنی‌ست که خداوند خلق کرده و با شوهرش «آدم» هردو به خاطر خطای حوا و تمایل او به دانه‌ی گندم یا سیب از بهشت طرد شده‌اند. وقتی حوا در کره‌ی زمین فرود می‌آید، در این‌جاست که رابطه‌ی جنسی و زایش صورت می‌گیرد. حوایی را که خانم کریمی به تصویر کشیده نیز اسباب زاییدن است و بس.

حوا، زنی پا به ماه، در آخرین هفته‌های بارداری‌اش به سر می‌برد، شوهری دارد از جنس مردهای ننگی و پدرشوهری که به پرنده‌هایش بیش‌تر ارج می‌نهد تا حوا. مادر شوهر فلج حوا، بار سنگینی‌ست بر دوش حوایی که از درد و ورم پاهایش به سختی قد و راست می‌شود. اما حوا هم‌چنان در آرزوی تولد فرزندش لبخند می‌زند و به گربه‌ای مهربانی می‌کند که برای گرفتاری او، پای حوا به دام افتید و فرزندش در رحم‌اش از تکان خوردن ماند.

حوا از درد، لذت مادرانه می‌برد. این‌که درد کشیدن برای زایش یک انسان از قطره‌های خون خویش چه لذتی می‌تواند داشته باشد، فقط یک زنی حس می‌کند که مادر شده باشد. در نهایت، حوا زنی است که در اوج درد از سوی همسرش نادیده گرفته می‌شود. وقتی مرد تفریح با دوستانش را نسبت به رساندن حوا در کلینیک ترجیح می‌دهد، حوا به آیین دعا و قرآنی توسل می‌جوید که دستور فرمان‌برداری او با همان قرآن در قامت فرهنگ حاکم ظهور کرده است. غیرت مردانه و ننگ قبیله ای؛ از حوا زنی ساخته است که ناموس و عیالی برای خفتن در خفا و کارنده‌ی بی‌مزد و معاش خانه است.

مریم

مریم در واقع مادر عیسا مسیح یکی از پیامبران الهی است. طبق متون اسلامی ‌و مسیحیت، مریم بدون رابطه‌ی جنسی آبستن شده است. او می‌خواهد جنین را سقط کند اما پدرش به او بشارت می‌دهد که خداوند از روح خویش در او دمیده و فرزند خدا را باید زنده نگه داشت. مادر عیسا به «مریم مقدس» شهره است. اما مریمی‌ را که صحرا به تصویر می‌کشد، مریم عصیان‌گر است. او در کابل-شهر مردانه- آزادانه سیگار می‌کشد. در مقابل پیشنهادهای کاری که امنیت او را سلب می‌کند «نه» می‌گوید؛ او مریمی‌ هست که می‌رود تا طفل نخواسته‌اش را سقط کند. این مریم بیش از هرچیزی نگران آینده‌ی طفلی هست که نباید آبستن می‌شد. او نه وساطت را می‌پذیرد و نه تقاضای شوهری را که هفت سال آزگار تحملش کرده است.

اولین صحنه ای که در سکانس مریم با آن مواجه می‌شویم، بیانگر این است که زن امروز افغانستان در اداره‌های دولتی و رسانه‌ها کار می‌کند، اما در محیط کار امنیت ندارد. ولی زنی به قامت مریم می‌ایستد و از خودش دفاع می‌کند. حلقه‌های بندگی و بردگی(حلقه‌ی نامزدی‌اش) را دور می‌ریزد. مریم می‌پرسد و کاسه‌ی صبرش را می‌شکند. مریم بخشی از خاطراتش را از روی دفتر به خوانش می‌گیرد: «عشق مثل گناه و مثل رسوایی‌ست».

آن‌گونه که صحرا روز اکران این فلمش در دانشگاه کابل بیان کرد، در واقع مریم بازتاب‌دهنده‌ی زندگی واقعی صحرا است. مریم لباس عروسی‌اش را از صندوق‌چه بیرون می‌کشد و در قامت عروس به شوهری پاسخ رد می‌دهد که سال‌ها با او زیسته است. خیانت شوهر، صرف در مکالمه‌ی تلفنی برای مخاطب رسانده می‌شود. این مکالمه ستیز و ایستادن در مقابل شوهر خائن است.

آنچه در مریم می‌توان دریافت این است که هنر به مثابه‌ی پناه به کار گرفته شده و صحرا خودش را به تصویر کشیده است. این‌که راوی این داستان چگونه زنی بوده و مریم چگونه زنی تصویر شده، از سخنان کارگردان در اکران فلم برمی‌آید. یکی برداشت خودش را از رنج و رود ستم جاری در زندگی زنان یک جامعه می‌نویسد و این متن تبدیل به تصویر می‌شود، اما یکی تمام این صحنه‌های روایت را در زندگی واقعی خودش تجربه کرده است. در واقع صحرا هم حوا بوده، هم مریم شده تا که دردهای عایشه را به تمام معنا درک کرده است.

عایشه

عایشه، تصویر واقعی «عایشه» است. عایشه دختریست که از نیستی می‌خواهد هستی بسازد تا میل مرد به خون واژن را پاسخ مثبت بدهد. او حتا برای چکیدن این خون به فریب متوسل می‌شود.

در سکانس عایشه، ظرافت زیادی به کار رفته است. عایشه دختریست که با یک مرد دل‌خواه خودش رابطه داشته و حتا رابطه‌ی جنسی هم برقرار کرده؛ اما سنت حاکم در درون جامعه و خانواده ترجیح می‌دهد او با پسر عمه‌اش طبق میل مادر خود ازدواج کند. عمه‌خشوی عایشه می‌گوید: پدر عایشه که در انتحاری کشته شده، اگر زنده می‌بود او نیز از این پیوند خوشحال می‌شد. انتحاری و اشک‌هایی که بسیار زود می‌خشکد، اما دردی که از دل زنان هرگز فراموش نمی‌شود؛ واقعیتی‌ است که در این فلم سراسر بازتاب یافته است. تلویزیون‌ها نیز در این فلم سراسر خبرهای انتحاری را نشر می‌کند.

عایشه در روز نامزدی شان، به درخواست عمه خشویش نزد داماد می‌رود و سپس خواهر کوچک‌تر عایشه در جای او می‌نشیند. این حرکت نشان می‌دهد که تمام مسئولیت‌های بعدی عایشه متوجه اوست و کسی که پس از عایشه نزد دامادی خواهد نشست، نیز اوست.

حلقه ای که عمه خشوی عایشه در روز نامزدی شان برای او هدیه می‌کند حلقه‌ی اسارت زن است. حتا مادرش به او اجازه نمی‌دهد که پس از نامزدی تنهایی بیرون برود در حالی که تا چند ساعت قبل او بی‌پروا جاده‌ها را زیر پایش لِه می‌کرد و در کوچه‌ها قدم می‌زد. اما چوری/دست‌بندی که نامزدش به او هدیه می‌کند برای او مسئولیت می‌آفریند.

عایشه اکنون از رابطه‌ی که قبلا داشته به نحوی بیزار است اما کماکان سخن گفتن‌اش را حداقل در حد یک تماس تلفنی حفظ کرده و اکنون تکرار می‌کند که «همه چیز تمام شده» است.

اما عایشه این دست‌بند طلایی و تنها تحفه‌ی نامزدش را به بازار می‌فروشد و از دوستانش نیز پول قرضه می‌گیرد. سر به هر سنگی می‌زند تا پولی دست و پا کند که پرده‌ی بکارت اش را ترمیم کند. در شهر عایشه ترمیم پرده بکارت کار خلاف پنداشته می‌شود. یک عملیات پزشکی که وارد زیرزمین شده و پول هنگفتی از این بابت دست به دست می‌شود. دوختن این پرده که در واقع نوعی فریب در رابطه‌ی زناشویی نیز است، اسباب ریختن چند قطره خون از واژن زن را فراهم می‌کند. عایشه برای دومین بار زفاف را تجربه خواهد کرد؛ اما با درد بیش‌تر در هنگام پاره شدن تارهای دوخته شده در داخل واژنش. آن‌چه به لحاظ روانی مخاطب این فلم را درگیر می‌کند صحنه‌ی زفاف است که‌یک پرده‌ی بکارت ساخته‌گی چه اهمیتی دارد؟ آیا این فریب یک رابطه را چقدر پایدار حفظ خواهد کرد؟  اما زندگی عایشه همین است که هست. هزارها دختر امروز مشتریان این صنعت اند. صنعتی که از تمایل مرد به خون بکارت نشات می‌گیرد.

آن‌چه باعث خلق این اثر شده، در واقع گریه‌هایی است که باعث جاری شدن این رود زلال می‌شود. «حوا، مریم، عایشه» مثل رود زلال همه‌ جزئیات و پیامش واضح است. این فلم راوی رنج زنانه‌گی در افغانستان است. سینما به مثابه‌ی پناه‌گاهی به  شمار می‌رود که صحرا بدان توسل جسته و رنج سکوت را تحمل نکرده است. این فلم اگر در یک جمله خلاصه شود: «راوی رنج زنانه‌گی و عشق مادرانه است.»

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: صحرا کریمی
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
عید زنان
هزار و یک شب

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402

روز اول نوروز است. لباس و شال آبی‌رنگ و خامک‌دوزی را پوشیده‌ برای مبارک‌گویی سال نو راهی خانه‌ی اقوام و دوستانم شده‌ام. از دروازه که خارج می‌شوم، وارد جاده‌ی عمومی می‌شوم. نرم نرم باران می‌بارد. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00