بحث جنسیت دقیقن از زمانی جدی شد که اومانیسم ترویج یافت و زمینهی ظهور فمینیسم مهیا گردید. در طول تاریخ بشر به ویژه از زمان که انسان مقیم شد و به زیست اجتماعی آغاز کرد تا زیربنای تمدن را بسازد، نقش جنسیت در تصاحب حق و اختیار پر رنگ بوده است؛ اما در اصل مسأله این است که در اثنای تفکیک جنسیتی همیشه بحث امتیاز نیز به میان میآید و شهادت تاریخ مکتوب و برداشتهای زیستشناسی از دورههای پیشین، میرساند که پس از اقامت و آغاز زیست اجتماعی انسان، مردان بنابرعوامل گوناگون، حیثیت غالب و زنان نماد فیگور همیشه مغلوب را در خود گرفتند.
این نابرابری شبیه ذهن انسان، پابهپای تمدنها رشد کرد، همگام با علم و اقتصاد بشر توسعه پیدا کرد. با گسترش سیاست پیچیده شد و با حاکمیت ادیان مبنای حقوقی و حقانیت الهی پیدا کرد. اما با رشد تفکر اومانیستی (انسانگرایی) در قرن بیستم، فمینیسم نیز سر برآورد و اکثریت خواستهای زنان و علل و عوامل نابرابری جنسیتی در جامعهی انسانی را تیوریزه و نهایتن تبدیل به یک گفتمان سراسری کرد. هرچند که پیش از این نیز چنین بحثی مطرح بوده است؛ اما تنها در ذهن فیلسوفانی که هیچ رمقی برای راهاندازی جنبش دادخواهی سراسری جهت کسب حقوق و تأمین آزادی زنان نداشتند. بنابراین؛ تزلزل نگاه مسلط مرد بر زن که در طی هزارها سال حاکم بلامنازعه جوامع بشری بود با گسترش اومانیسم و به حاشیه رفتن ادیان از رأس حکومتها آغاز شد. چون حقانیت فرودستنگری به زن و فرادستی مرد در چارچوب ادیان خدامحور تیوریزه شده، جنبهی قانونی-حقوقی دریافته بود. اکنون به لحاظ تیوری و انساد حقوقی، اکثریت مطلق دولتها به لطف اندیشمندان و پیشکسوتان جنبشهای فمینیستی، زن و مرد منحیث انسانهایی دارای حقوق و وجایب مساوی شناخته میشوند. اما هنوز هم وضعیت زندگی زنان آنچنان که میخواهیم نیست. خواست فمینیستان تنها به دادخواهی از نابرابری جنسیتی و آگاهیدهی از حقوق و آزادی زنان خلاصه نمیشود؛ بلکه زنان باید عملن به زندگی ایدهآل تنها با اسناد قانونی حمایتی ممکن نیست؛ باید همزمان با این، تفکر مردان نیز تغییر یابد. بحث تغییر تفکر مردان مهمتر از تدوین و تصویب قانونهای حمایتی از زنان است. اکنون همهی دولتها قانونهای جداگانه و خاصی را برای تنظیم حقوق و تعیین آزادیهای زنان دارند، چون عامل اکثریت خشونتها و ناقض حقوق و محدود کنندهی آزادی زنان، مردان دانسته میشوند.
اما برنامه و راهکارهای تغییر تفکر مردان نسبت به زنان، کمتر بوده است. کشورهای همانند: سویدن و فنلاند در اروپا و کانادا در امریکا شمالی بسیار به سختی توانستهاند، در درون جامعهی شان دیوارهای مرزی جنسیت را از میان ببرند و حتا در اثر فعالیت جنبیشهای فمینیستی امتیازاتی نیز برای زنان قایل شدهاند. اما در کشورهای درگیر جنگ و جوامع سنتی و کمتر توسعه یافته، مانند: افغانستان، پاکستان، هند، عربستان سعودی و… تغییر نفش زن از شخصیت قربانی به فیگور مقدر بر حاکمیت در جامعه و دولت کار بسیار دشوار است.
از همین رو باید فکر مرد را نسبت به زن تغییر داد. اکنون فکر زن تغییر کرده و دیگر مرد را حاکم طبیعی و مسلط بر جهان به امر الهی نمیپندارد. امروز زنان عصیانگری و توان سرپیچی از خواست و امر مردان را در وجود خود پرورانیدهاند. اما مردان هنوز فکر میکنند تسلط و تصاحب حق شان است. در نتیجه باید گفت که تفکیک جنسیت امر شایستهای نیست، چه رسد به تبعیض جنسیتی. چون؛ تفکیک زمینهساز تبعیض است. ولی هر مردی باید بداند که سلطه بر زنِ دورهی عصیانگری ناممکن است. نمیشود زنان را در عصر اطلاعات با تفکر سنتی اداره کرد؛ بلکه باید پذیرفت که زنان دولتها و سازمانهای سیاسی-اجتماعی و بنگاههای اقتصادی را اداره کنند. بنابراین؛ الزامیست که مردان جامعهی ما نیز باید با نگاه انسانی، برابری جنسیتی زن و مرد را در بحث حقوق، آزادی، وجایب و توانایی بپذیرند و الا تصادم میان دو تفکر متضاد بینظمی در سطح خانواده و در سطح کل ناهنجاری اجتماعی را به وجود میآورد. نمیشود زنان را به گذشته برگرداند، مردان باید با ارزشهای نوین زندگی کنند.
خاطرات عروس ۱۱ ساله
قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که میتوانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.
بیشتر بخوانید