نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

زن و باز تعریف هویت

  • ملک مبارز
  • 28 جدی 1398
photo_2022-10-25_19-55-40

تاریخ بشری، روایت غم‌انگیزی دارد. از هر پهلوی این تاریخ خون می‌چکد و اندام زخمی‌اش درد می‌کند. خشونت، جنایت، له شدنِ آدمی، نابرای، بی‌عدالتی، سلطه بر دیگری حتا در حوزه‌ی فردی و غیریت‌سازیی، واژه‌های پرکاربرد و جان‌دار در متن تاریخ ا‌ست. مصادره و تعریف هویت‌های انسانی بی‌آنکه خود فرد انسانی در آن نقش و سهمی داشته باشد، در بستر این تاریخ، ‌دردناک‌ترین بخش آن است. زیرا آدمی با هویت خود زیست می‌کند. مصادره‌ی هویت فرد انسانی، سلب طبیعی‌ترین حق اوست. فردی انسانی با هویت خود شناخته می‌شود. وقت این شناخت و این حق از او گرفته شود، دیگر با خود واقعی افراد نه؛ بل با فردی از خودبیگانه و غیر واقعی روبه‌رو هستیم.
تا پیش از رنسانس و شکل‎گیری جنبش‌های روشنگری، فرد در جامعه عنصر بی‌تأثیری بود. فرد انسانی در یک کلیت اجتماعی تعریف می‌شد. جوامع اکثرن بر پایه‌ی پندارها و رویکردهای مردان شکل می‌‌گرفت. ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره، همه بر پایه‌ای باورها، نگرش‌ها، رفتار و کردار مردان برساخته و بازتولید می‌شد. زن در این بسترِ تاریخی، زخم ناسور ‌بی‌عدالت و نابرابری بوده است. زیرا در کنار حق فردی‌اش به عنوان فردی از یک کلیت اجتماع، به عنوان زن و جنیست‌اش نیز مورد تبعیض قرار گرفته است. نگاه دست چندمی به زن و تعیین مرز حق و تکلیف زن از سوی مردان، بر تداوم یک سنت ناپسند می‌انجامید. سنت که با حاکمیت ادیان و ایدیولوژی‌های که ساختارهای تعریف شده از یک جهان دیگر که فرد انسانی هیچ دخالتی در شکل‌گیری چارچوب‌های فکری آن نداشته است، فربه‌تر شد. «مردم سرنوشت خود را درک نمی‌کنند، پس من سرنوشت ایشان می‎شوم.»!
پس از شکل‌گیری جنبش‌های روشنگری، تکانه‌‌ی ایجاد شد که همه‌ی پهلوهای زندگی انسان‌ها را متحول ساخت. فرد انسانی در کانون توجه قرار گرفت. نگاه تکلیف‌محور جایش را به حق‌محوری بدل کرد. انسان؛ محور تحولات اجتماعی و مختار و مسؤول اعمال خود گردید. پس از آن؛ روند شگوفایی آزادی‌خواهی و برابری که متضمن بِه‌زیستی اجتماعی و انسانی نیز است، سیر رو به بالا داشته است. هرچند مسیر شگوفایی آزادی‌خواهی پرخم و پیچ بوده است؛ اما موج آزادی‌خواهی و برابری چنان خروشان بود که همه‌ی مرزهای تاریک و تیره‌ی ساختارهای فرهنگی و اجتماعی زمان را درنوردید. امروز که در قرن ۲۱ رسیده‌ایم، بشریت به دست‌آوردهای بزرگ و چشم‌گیری در همه‌ی سطوح رسیده‌اند. اما در جوامع عقب‌مانده یا عقب‌نگه‌داشته شده، قصه‌ همان قصه‌ی بی‌چشم‌انداز و فروافتاده در عصرهای درون تاریخ است. قصه‌ی نابرابری، بی‌عدالتی، از خود بیگانگی، فرو افتادگی در رویه‌های ناپسند که سر از جهنم تاریخ بدر می‌آورد. قصه‌ی آوارگی انسان در وادی ناپیدای خردسوز و خردگریز، قصه‌ی مصادره و تعدی بر هویت و حق دیگران. قصه‌ی تلخ‌کامی‌های تبار تیره دلان که هوش و خرد از عصر حجر آورده‌ و تن به تاریخ امروز سپرده‌اند. افغانستان یکی از این جوامع است. ساختارهای فکری-فرهنگی‌ آن لبریز است از: تبعیض، نابرابری، خشونت و دیگرسازی‌های که زمینه‌ساز تداوم تیره‌روزی‌های گذشته است. فرایند فرهنگی-اجتماعی برساخته‌ی تفکر مردان سنتی‌ست. مردان که فردای زندگی را همیشه از عینک سنت سابق دیده‌اند و هنوز می‌بینند. هیچ افقی برای تغییر و تحول بر نمی‌تابند. غافل از این که آدم و فکر آدمی هم‌پا با زمان و شرایط دچار تغییر و تحول می‌شود. با فروپاشی رژیم سیاه طالبانی و روی کار آمدن نظام پساطالبان، افغانستان با کاروان معرفتی کلان بشری پیوند خورد. انسان افغانستانی با چشم‌اندازهای نوین و افق‌های تازه آشنا شد. اتفاق که چتر بزرگ فکری-فرهنگی جامعه‌ی سنتی و گیر افتاده در دام خرافات و سنت‌های ناپسند و دست و پاگیر را متزلزل کرد. تکاپوی تازه جان گرفت، فرصت‌های جدید مهیا شد و بستر برای پویش و رویش اندیشه‌ها و بیان تفکر آزاد نسبتاً فراهم گردید. در این دوره بود که زنان، همان نیم پیکر خاموش و خفته در بستر دردآگین جامعه‌ی افغانستان، صدای بلندتر کشید، هرچند این صدا همیشه بلند شده؛ ولی ضعیف و کم‌شنوا باقی مانده است؛ زیرا بسترها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی جامعه چنان پهنادار بوده است که صدای هیچ زنِ را توان عبور نبود. این‌بار اما قصه فرق می‌کند. زنانِ امروز، زنان دیروز نیستند، اما هنوز هویت زنان در گروی الگوهای مردانه گیر افتاده است. قصه‌ی مردان به کنار، زنانِ را می‌شناسم وقت شایستگی کسی را بستایند، راحت می‌گویند: «چه کار مردانه‌ی»؛ این جمله ممکن حامل بار مثبت باشد، اما برای زنان آگاه یک واقعیت دردناک را تداعی می‌کند، یعنی هر کار غیر عادی و ستایش‌برانگیز مردانه است. انگار زن چنین کاری نمی‌تواند. پندارها و رفتارهای از این دست زیاد داریم که هرچند ناخود‌آگاه یا آگاهانه، تبعیض‌آمیز است. لذا اندک است زنان که هویت زنانگی را آنگونه که باید، بازتاب بدهند. در ۱۸ سال پسین، کارهای برای برابری حقوق زن و مرد صورت گرفته است؛ اما واقعیت این است که این کارها به دست‌آوردی ماندگارِ منجر نشده است. کارهای که اکثرن نمادین و کوتاه مدت بوده است. من باور دارم که این کارها ممکن جهشی ایجاد کند، چشم‌اندازهای ناخواسته‌ی بگشاید، اما منجر به جریان فراگیر و تحول‌آفرین نمی‌شود. زنان باید بدانند که بسترها و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، هنری، الگوهای زیستی و فکری جامعه، مردانه است. الگوهای تنگ و تاریکی که حتا برای مردان دیگراندیش خفقان‌آور است. این بسترها و ساختارها باید تغییر کند. زیرا عقب‌گرا و زیان‌بار است. هم برای زنان و هم برای مردان. اگر زنان و مردان را دو بال یک پیکر بشماریم، پیکر جامعه با یک بال معیوب، نمی‌تواند به حرکت بیاید، جا می‌زند و در شرایطی که دیگران هی رو به جلو می‌روند، ما عقب‌گرد داریم. زنان در افغانستان باید به بازتعریف هویت بپردازند. هویت زنان باید به گفتمان جدی تبدیل شود. ساختارهای کلان و نمادهای بزرگ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و… هویت زنان را از دید خود شان برتابند و بپذیرند. تا هویت زنانه وارد ساختارهای یادشده نشود؛ جامعه با یک تضاد درونی مواجه است که راه پیشرفت و رسیدن به یک جامعه‌ی انسانی را می‌بنند. آنچه که برای همه زیان‌بار است. اما چه کسانی این هویت را می‌توانند بازتعریف و نهادیه کنند؟ از تویی که داری می‌خوانی آغاز می‌شود.

همچنان بخوانید

نگاهی به شکل‌گیری هویت جنبش زنان در دوره‌ی جمهوریت

نگاهی به شکل‌گیری هویت جنبش زنان در دوره‌ی جمهوریت

3 دلو 1400
هویت زن به مثابه حربه سیاسی

هویت زن به مثابه حربه سیاسی

5 جدی 1400
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: هویت زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
هبوط در تاریکی
هزار و یک شب

هبوط در تاریکی؛ روایت دردناکِ مینه از کودکی تا بزرگ‌سالی

30 سنبله 1402

مینه (مستعار) دختری ۲۸ساله است که خاطرات زنده‌گی‌اش از کودکی تا بزرگ‌سالی، چیزی جز پژواکِ درد و مظلومیت نیست. او از کودکی، مورد سوءاستفادۀ جنسی شوهرعمه‌اش قرار می‌گیرد و این اتفاق، سرآغازی برای سقوط ممتدِ...

بیشتر بخوانید
به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی
گوناگون

به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی

27 سنبله 1402

از دور به او نزدیک شدم. چهره‌اش آشنا به نظر می‌رسید اما باورم نمی‌شد چنین تصادفی با او روبه‌رو شوم. 

بیشتر بخوانید
طوق تلخِ نازایی بر گردنِ شیرین
گزارش

طوق تلخِ نازایی بر گردنِ شیرین

28 سنبله 1402

شیرین نام دارد اما در تمام دوران‌ زنده‌گی‌اش طعم شیرینی را نچشیده و همیشه با اتفاقات تلخِ زنده‌گی همدم بوده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN