نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

«از ماست که برماست»

  • نیمرخ
  • 5 دلو 1398

ناهید احسانی زرگرزاده
اکثر زنان افغانستان علاقه خیلی عجیب به این دارند که گذشته‌ی خودشان را به رخ دیگران بکشند. مثلن؛ ما زودتر از زنان اروپای حق رأی‌دادن داشتیم، ما این و أن داشتیم و شما اروپایی‌ها نداشتید. اما گیرم که پدر تو بود فاضل! از فضل پدر تو را چه حاصل؟
هفته‌ی گذشته مجیب الرحمن از شهر فلسفه، علم و فرهنگ، زنان هرات را مانند، توف از دهان‌اش روی جاده انداخت و تمام زحماتی که در این ۱۹ سال بعضی از زنان کشیدند به خاک مالید، در کنار آن مردان خبرنگار به مجیب الرحمن میکروفون دادند تا بیشتر زنان را توهین کند و نام این حرکت شان را آزادی بیان گذاشته‌اند.
دیگران مجیب الرحمن را مقصر می‌دانند، اما من خودم را و زنان دیگر را مقصر میدانم. این ما بودیم که به ملاها سه وعده نان دادیم تا شکم شان سیر شود که امروز فرمان دادند ما را به جرمی که نکردیم جزا بدهند.
این ما زنان بودیم که بعد از خروج طالبان از افغانستان، به دنیای رنگارنگی پروژه، پول، معاش‌های دالری، پست‌های دولتی، جایزه‌های بین‌المللی، دفترهای گرم و خوردن سه وعده غذای سفارشی، مهمانی در سفارت‌خانه‌های غربی، گذرنامه‌های تفریحی، بورسیه دانشگاه‌های غربی برای اعضای خانواده، همه این را به کمک جهان غرب دل‌خوش کردیم، بدون اینکه برای این همه زحمتی کشیده باشیم.
در کنار آن به‌جای ایجاد نهادها و جنبش‌های زنانه، به‌روی یکدیگر شمشیر کشیدیم، حتی توسط پروژه‌ها نان یکدیگر را هم دزدی کردیم. ما بر ذهن‌های‌مان پرده جهل و نادانی کشیدیم، اجازه دادیم که ملا با خواندن آیه‌های قران، حکم شلاق و سنگسار ما را بدهد.
اگر صدها سال پیش کشیش کلیسا زنان را در آتش می‌سوختاند، صد سال پیش نه انترنت بود، نه کتاب‌های فمینیستی و نه این همه اطلاعات در دسترس مردم و جامعه. اما حالا چرا زنان افغانستان به سبک چند قرن پیش غرب زندگی می‌کنند؟
آزاد شدن از دنیای جهالت تنها در دست خودمان است و بس. فعالان حقوق زن و جامعه‌یی مدنی زحمت‌های بسیاری در این بخش کشیده‌اند و سال‌هاست که چندین فعال حقوق زن هراتی خودشان را قربانی آزادی زنان دیگر کرده‌اند، اما بدبختانه بی‌نتیجه بود. در بی نتیجه بودن دست‌آوردهای‌شان همه ما حتی خود من هم پاسخگو هستم. ما باید جرأت پذیرفتن کم‌کاری‌ها و نمدانم‌کاری‌های مان را داشته باشیم.
در همین فضای مجازی فیس‌بک صدها گروه مًد و فیشن، آموزش شوهرداری و آشپزی وجود دارد، اما اگر در این گروه‌ها شما یک مطلب علمی و آموزشی نشر کنید مورد تحقیر و توهین قرار می‌گیرید و مطلب تان توسط گرداننده‌ی گروه حذف می‌شود.
وضعیت به گونه‌ای است که برای بیشتر زنان حقوق و آزادی معنای واضحی ندارد. بیشتر این زنان رسیدگی به کارهای خانه، مثل: آشپزی و رسیدگی به کودکان و شوهر را تنها وظیفه خود می‌دانند. سرگرمی‌های این دسته از زنان هم از چشم و هم‌چشمی با زنان همسایه و قوم خویش و یا غیبت کردن فراتر نمی‌رود.
این زنان شنیدن جملات زن‌ستیزانه و مردسالارانه را پرستش می‌کنند و آزادشدن از بند را جرم و گناه می‌دانند. تنها راه چاره فقط همین است که باید خود را اصلاح کنیم که مجیب الرحمن بعدی برما نتازد. حکم ندهد و خود را برحق نشمارد.

همچنان بخوانید

نوروز با یک «سین»

نوروز با یک «سین»

1 حمل 1402
نوروز مبارک

نوروز مبارک!

1 حمل 1402
موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00