جامعهی انسانی برساختهی ذهن خود آنهاست. این باورها، اعتقادات و نگرشهای خود ماست که ارزشهای مان را شکل میدهد و رفتارهای مان را تعیین میکند. حوزههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی که در آن زندگی میکنیم، بر مبنای همین باورها، پندارها، ارزشها و تلقیهای ما ساخته میشود.
این ما هستیم که به عنوان کنشگران اصلی، جهان و جامعهی خود را میسازیم. فضای حاکم در جغرافیای که زندگی میکنیم، برساختهی باورها و ارزشهای ذهنی خود ماست. حالا در چه شرایطی و چه بستری به سر میبریم، خوب یا بد، دقیقن به خود ما بر میگردد. هرچند عواملی دیگری هم هست که در زندگی ما به عنوان عوامل بیرونی نقش دارند، اما اصل تعیینکننده همان تلقیها و باورهای فرد انسانی و رفتارهای که بر پایهای این باورها شکل میگیرد، است.
این تلقیها و پندارها دقیقن چگونگی رفتار و تعامل ما با دیگران را نیز تعیین میکند. پندار، رفتار و تعامل مردان با زنان نیز بر همین پایه استوار است. در جامعهی ما نگاه مردان به زنان و نگاه زنان به مردان و رفتار و تعامل میان آنان، همواره برای من مسأله بودهاست. زیرا آنچه را شاهد بودم و هستم، خلاف طبیعیترین خواست و حق آدمی که آزادزیستن، شادزیستن، لذتبردن از زندگی و سودجستن از آن است، میباشد. یعنی تعامل میان زنان و مردان در اینجا تعامل دوسویه و معنادار نیست.
متأسفانه جامعهی ما بر پایهای باورهای سنتی، عقبگرا و متحجرانه ساخته شده است. مردان در ساختن این فضا نقش اساستر داشتهاند. در چنین بستری، رابطهی مردان و زنان رابطهی برابر و معنادار نیست. رابطهی مرد با زن رابطهی میان دو انسان آزاد و صاحب ارادهی نیست. رابطه میان دو فرد مختار و مسؤول نیست. رابطه میان دو طرف با هم نابرابر است که هرچه تداوم یابد، به تضاد درونی میانجامد و هیچ لذت و شادی از آن برنمیآید. بلکه افراد در یک رابطهی پرتنش و پرتقابل قرار میگیرند که منجر به نزاع، کشمکش، خشونت و خیانت میشود. رابطهی که نهتنها از آن لذت نمیبرید، بلکه خسته و دلزده از زندگی، سرخورده میشوید. یعنی در این رابطه دو طرف زیان میکنند. جهنم واقعی برپا میشود، آرامش جسمی و روحی نابود و ناهنجاریهای زیادی پایه میگیرد. مصداق روشن و واضح آن وضعیت جاری و جامعه فعلی افغانستان است.
در تعجبم که چگونه باور بر این است، رابطهی نابرابر میان زن و مرد میتوان امتیازی برای مرد شمرده شود؟ شاید به قول معروف مردان میخواستند با سلطه بر زنان امتیازی ملکیت بر آنان را بهدست آورند و از زندگی بهشت رویاییشان را بسازند که جهنمی بهدرآمد. بهگفتهی مولوی؛ «از قضا سرکنگبین صفرا فزود»!
من باور دارم در هیچ رابطهی نابرابر لذت زندگی جاری نیست. اگر مردان و زنان امروزی باورها، نگرشها و رفتارهای شان را عوض نکنند، اصل تعامل و همپذیری را بر پایهی مساوات، احترام متقابل، عشق، صمیمیت، وفا و تعهد متقابل بنا ننهند، جز سرخوردگی، نزاع، خشم و خشونتِ دوامدار نصیبی نخواهند برد. زیرا زندگی زیبا حاصل باورهای زیبا و قشنگ است. باورهای زیبا و قشنگ در شورهزار اندیشههای متحجرانه جاباز نمیکند.
چه دردمندانه در تنهاییهای هراسناکی به سر میبریم. باید از این تنهایی رهایی یابیم. پارههای کهنه را بدریم و جامه نو به تن اندیشه کنیم. لذت زندگی را با بدپنداریها به جهنم دردناک عوض نکنیم. مردانه زیستن با زنِ رویاهایت زیباست و زنانه زیستن با مرد آروزهایت. دو نیمهی یک خوشبختی یا دو نیمرخ یک کلِ قشنگ را با تلقیهای ناصواب نابود نکنیم.
خاطرات عروس ۱۱ ساله
قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که میتوانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.
بیشتر بخوانید