کلیم الله همسخن
خشنونتورزی علیه زن یک پدیده فرهنگیست، یک نوع رفتار شخصیتیست که دربستر یک فرهنگ در درازای تاریخ شکل گرفته و نسل به نسل انتقال یافتهاست. این فرهنگ زنستیز نیاز به یک فرهنگ جدید و جایگزین دارد؛ این فرهنگ باید ساخته شود، آدم نو با اندیشهی نو با شخصیت نو باید تربیه گردد. چنین امری مستلزم ایجاد تغییر در منابع و مراجع تأثیرگذار اجتماعیست. خانواده، مکتب، مدرسه، مسجد و دانشگاه، مکانهای مصدری تربیت فرد است. ادبیات خانوادههای ما در برخورد با کودکان دختر و پسر دوگانه است. لالاییهای مادران ما برای کودکان دختر و پسر فرق میکند. ترانهی معروفی به گویش هزارگی داریم که میگوید: «باچی از مو کلان شود؛ والی بامیان شود» این ترانه برای فرزند پسر خوانده میشود، نمی دانم برای دختر چه؟ پدران و مادران برای پسران شان آرزوهای بزرگ میکنند؛ اما بهترین آرزویشان برای دختر این است که به اصطلاح «پای شکسته بار آید» پسران شوخ و سرکش را در کودکی خانوادهها دوست دارند، تشویق مثبت میکنند؛ اما دختران شوخ را با ادبیات دیگری مانند: برای تو عیب است، خوب نیست، دختر نباید چنین کند و چنان باشد مخاطب قرار می دهند. واژههای که بهکار میبریم قدرت دارند، بر روان فرد اثر میگذارند؛ واژههای منفی روحیه منفی و واژههای مثبت انگیزهی مثبت ایجاد میکند. ادبیات خانوادگی ما نیازمند اصلاح است.
از بلندگوهای مساجد، معمولن انگیزهی خشن بلند میشود. باری از عالم شهیری این شهر شنیدم که میگفت: «اگر مردی زنش را لت و کوب کند و آن مرد مجازات شود باز این فرهنگ افغانستانی به آن مرد پس از مجازات چطور اجازه میدهد که زن را زنده بماند»! آخر این چگونه فرهنگیست که مردش میآموزد زن را لت و کوب کند؟ باز این چگونه فرهنگ قابل دفاعیست که انگیزهی کشتن را هم میدهد؟ کجایش انسانیست؟ کجای این فرهنگ خرد پسند است؟ این زبان و ادبیات زنستیزانه در منابر مساجد ما باید به ادبیات نرم و اخلاق مدارانه جاخالی کند.
نصاب آموزشی مکاتب، مدارس و دانشگاههای ما جایگاهی به زن قایل نیست. از کتابهای ادبیات فارسی صنف اول تا صنف دوازده، زمانیکه من دانشآموز بودم، پنج قصه و افسانه، داستان و شعری که به اهمیت و برابری زن پرداخته باشد، در نصاب آموزشی کشور ما نبود. از «الف- الله» و « ب- بابا» شروع کردیم تا «ج -جواری» و الی آخر تمام کردیم، همهاش بر محور نامهای مردانه میچرخید. تنها در کتابهای صنف هفت- تا دوازده چند شعری از رابعه بلخی، محجوبه هروی و پروین اعتصامیکه تنها نام زنانه دارند، نه محتوای زن محور، است و تمام. تاریخهایی که میخوانیم همهاش قصهی آدمکشی شاهان و تعدد ازدواجهای سیاسی با قبایل گوناگون است. با این حال، مرد این جامعه اگر باسواد شود (خواندن و نوشتن یاد بگیرد) از حق و حقوق انسانی خود و زن چه میداند؟ چقدر شخصیت وی میتواند در برابر زن انعطافپذیر و نرم و ملایم تربیت شود؟ حتا دختران اگر در چنین بستری دانش فرا بگیرند از خود بیگانه تربیت میشوند، چیزهایی را فرا میگیرند که بر محور ارزشهای مردانه بودهاست.
به هرانجام، تمامی کانونهای تربیتی-اجتماعیکه شخصیت انسان افغانستانی در آن شکل میگیرد و از آن اثر میپذیرد، فاقد ادبیات و فرهنگیست که بتواند شخصیت آشتیپذیر با حق انسانی-مساوی به زن و مرد تولید کند. لذا ضرورت است تا ادبیات این مکانهای مصدری تغییر کند.
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش میشوند
راهروها و سالنهای انتظار شفاخانههای خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالنهای انتظار شفاخانههای خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کمتری...
بیشتر بخوانید