فریحه ایثار
پرسشهای اساسی چون هویت چیست؟ چگونه میتوان هویتاجتماعی زنان را باز شناخت؟ و بلاخره فرایندهای مختلف سنتی و مدرن چه نقشی را در بازشناختاندن و یا سرکوب هویت زنان بازی میکنند، در اغلب مباحث فمینیسم مطرح بوده و هنوز هم بخش مهمی مباحث آن را تشکیل میدهد. همچنان، معمای هویت دستکم در چند دههی گذشته، صاحبنظران عرصهی روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی را به خود مشغول داشته است. در عین حال، گسترش نوگرایی و نوسازی در عرصهی جهانی در بسیاری از اقشار به ویژه در میان جوانان و زنان به بحرانهویت دامن زده است . پرسشهای مطرح میشود؛ هویت چیست و چگونه شکل میگیرد؟ عوامل سرکوبکننده هویتزنان کدامها میتواند باشد؟ در این نبشته به گونهی اجمالی به این موضوعات پرداخته خواهد شد.
هویت چیست و چگونه شکل میگیرد؟
مبدای هویت هر فرد، هویت مستقل فردی آن است. موضوعی که موجب بحث و جدلهای زیادی در مباحث فمینیسم، جامعهشناسی و روانشناسی شدهاست. تعدادی از فمینیستها باور دارند که اصلن نمیتوان از هویت مستقل زنانه در جوامع مرد-سالار سخن گفت؛ موضوعی که توسط سایر فمینیستها و جامعهشناسان مورد نقد قرار گرفت.
به باور ریچارد جنکینز، جامعهشناس، هویت؛ فرآیندی دانسته میشود که نه تنها یگانه نیست؛ بلکه هر فرد چندین هویت دارد. هویت را میتوان به فردی و جمعی بخشبندی کرد. هویتِ فردی یکتا و هویت جمعی پدیدهی همگانیست. از این بحث خود به این نتیجه میرسد که جنسیت یا هویتِ جنسیتی، هم پدیدهی فردی و هم پدیدهی جمعیست. هویتفردی از مجموعهی هویتهایجمعی-اجتماعی که شامل هویتجنسیتی، مذهبی، قومی و ملی است، شکل میگیرد.
جنکینز باور دارد که جنیست مهمترین عامل در شکلگیری هویت است. اما، به باور انتونی گیدنز «خودبودگی» مهمترین وجه هویتفردی را تشکیل میدهد، چون در برگیرنده خود و تجربههای زندگیست و جنسیت از مولفههای مهم «خودبودگی» است. سبک زندگی نیز با هویتِ شخصی ارتباط دارد. زیرا روایتِ خاصی را که فرد برای هویتِ شخصی خود برگزیدهاست، در برابر دیگران تجسم میسازد و مستلزم تصمیمگیریهای روزانه در بارهی نحوهی پوشش، مصرف کار و فراغت است. نهادها و سازمانها در ردهبندیهای مختلف نیز در تعین هویتسازی افراد نقش دارند . آگاهی از ردهبندیها و به ویژه ردهبندیهای مبتنی بر جنیست که شالودهی نقشها و هویتها هستند– چه در خانواده و چه در نهادهای شغلی، به موقعیت زنان و منابع که به آن دسترسی دارند، وابسته است.
هویت در رویکردمدرن؛ به وسیله عواملِ از قبل موجود طبیعی، روانی و اجتماعی صورت میگیرد که در نظریات جامعهشناسی چون گیدنز جای دارد؛ ولی در رویکرد پسامدرن شکلگیری و تعریف هویت به دور از دخالت هرگونه عامل از قبل موجود طبیعی، روانی یا اجتماعی صورت میگیرد. این نظریه متأثر از ادبیات زبانشناسی و معناشناسی است.
از أنجا که هویت شرط لازم زندگی اجتماعیست و ارتباط معنادار زنان با یکدیگر و با جامعه بدون آن ممکن نیست، بازشناسی هویتزنان امر حتمیست. هویتیابی در جامعهسنتی، عمدتن منفعلانه و مبتنی بر عوامل انتسابی و به ویژه جنیست بوده و توسط سنت و نهادی اجتماعی، دینی و سیاسی تولید گردیده، شکل میگیرد. اما ساختار سنتی خانواهی پدرسالار که وجه مشخصه آن اقتدار نهادی مردان در واحد خانواده است با تحولات اخیر و در اثر افزایش اشتغال و آموزش و آگاهی زنان رو به دگرگونی گذاشتهاست.
یکی از جواهر اصلی جریان فکری فمینیسم و نهضتهای حقوقبشر، بازتعریف هویتِ زنان است. به باور حمیرا مشرزاده، هدف مشترک همه شاخههای فمینیسم، جنیستزدایی و انکار هویتیست که مردان برای زنان تعریف میکنند و در جامعهی پدرسالار نیز تقدیس میشود. همه تأکید روی یک موضوع داردند اینکه زنان انساناند و مستقل، نه عروسک، برده، شی یا حیوان.
از آنجایکه، ساختارهای اجتماعی و فرهنگی همه جوامع انسانی به شدت متاثر از تفاوتهای جنیستیست که غالبن علمی و عملی نمایانده میشود و برساختهی اجتماع بوده، به ویژه متأثر از تصورات قالبی و جنیستیست، در نتیجه در ساختار نهادهای اجتماعی مشخصن درخانواده و نهادهای شغلی و آموزشی، توزیع نقشها و منزلتها مبتنی بر ردهبندیها و تقسیم کارجنیستی صورت میگیرد. نقشهای زنان عمدتن محدود به خانواده بوده و معمولن درونی شده که محور اصلی هویت آنها را تشکیل میدهد. آنها تفاوتهایجنیتسی و هویتهای فرودست را میپذیرند و در مقابل آن کمتر مقاومت میکنند. اما در جوامع مدرن به ویژه در شهرهای برزگ در پی تحولات ساختاری، زنان مشارکت بیشتری در عرصههای عمومی پیدا میکنند، در نتیجه در مورد هویتِ شخصی خود و هم در مورد هویتهای اجتماعی سنتی و مدرن تأمل نموده و در برابر هویتهای تحمیلی ایستاد شده و به ساختن هویتهای شخصی و اجتماعی به دست خویش اقدام میکنند.
چه عواملی در سرکوب هویت زنان نقش دارند؟
رسانهها به عنوان یکی ازعوامل موثر در سرکوب هویتِ مستقل زنان، نقش اساسی را بازی میکنند. رسانهها با پخش برنامهها و سریالهای غیرمعیاری در تلاش القای هویتی استند که در تضاد با هویتِ زنانه میباشد. در اکثر سریالها و تبلیغاتِ رسانهی، زنان به عنوان عضوی وابسته به تصویر کشیده با چهرهسازی زنان با الگوهای افراطی مذهبی به عنوان الگوی زن ایدهآل، طرح زنانِ مستقل را به عنوان زنانیکه زندگی پایدار و مداومی ندارند و همینطور نشان دادن زنان مطیع و فرمانبردار به عنوان الگوی بهتر، از مواردی است که به طور مستمر در برنامههای تلویزیونی به آن پرداخته میشود.
عامل بعدی در سرکوب هویتِ زنانه، تعدادی ازمردان جامعهی سنتیست. آن الگوهای غلط و رایجی که از جامعهی مردسالار و از کودکی به آنها القا شدهاست. در نظر آنها زن همیشه جنس ضعیفی بوده که تنها در کنار یک مرد میتواند به هویت حقیقی خود دست یابد.
بعضی از مردان بنا بر فرهنگ غلط و مرسوم جامعه، نمیتوانند با پذیرفتن هویتِ مستقل زنانه کنار بیایند و آن را در کنار هویت خود بپذیرند. هرچند که این روند با حضور نسلِ جدید در بعضی مناطق؛ کم کم در حال کم رنگ شدن است و مردان نسلجدید به این نتیجه رسیدهاند که جایگاه هویتِ زنان نه در سطح پایینتر، بلکه برابر و همتراز با آنهاست.
مهمترین عامل دیگر، تأثیر آموزشهای غلط به دختران و زنان جامعه است که از کودکی به آنها آموختانده میشود که تنها در سایهی یک مرد آرزوهایشان محقق میشود. در فرهنگ مروج سنتی از دختران یگانه هدف زندگیشان داشتن همسر و رفتن به خانه همسر است. در خانواده، در اجتماع و در هر جریان فکری و اجتماعی الگوی «زن خوب» برای آنها زن وابسته به مرد است.
این در حالی است که در کشور ما هنوز تعریفی از هویتمستقلِ زن (که ناظر بر تعالی فردی زن و نقش موثر و محوریت او در خانواده و در عین حال نقش آفرینی موثر او در عرصههای مختلف اجتماعی باشد) و همه روی آن اجماع داشته باشد، نداریم. برای گروهی از زنان الگوها در نگاه مادیگرای غربی نسبت به زن معنی پیدا میکند و در واقع همان الگوی فمنیستی غربی را در نظر گرفته در تلاش سازگاری با آن استند و گروهی هم استند که منتهای آمالشان رسیدن به جایگاه زن غربیست. آنچه که نیاز است و باید انجام داد، بومیسازی و مشخصن بازتعریف هویتِ زنِ افغانستانی است. در عین حال، تلاش برای جلوگیری از سرکوب هویت توسط خود زنان و در کل اجتماع میباشد، تا نگذارند که استقلا لطلبی و هویتِ ِمستقلِ زنان، زیر یوغ سنت و قانونهای مردسالار قرار گرفته، جان ببازد. برعلاوه، باید تلاش صورت گیرد تا عرصه را برای حضور موثر و واقعی، نه نمادین، برای همه زنان فراهم کرد و هویتخواهی آنها را تا مرز برابری اجتماعی و سیاسی پیش ببرند.