حسین رهیاب بلخی
در بخشهای قبلی به مسایل کلی زندگی انسانهای اولیه اشاره کردیم و گفتیم که زنان توانستند در دورهی شکارورزی، با ایجاد خانه و حاکمیت در آن، به تحکیم پایههای قدرت خود بپردازند. زنان با ایجاد ساختار جدید و تحول در فرایند زندگی تا مدتهای طولانی توانستند همچنان مقام سروری خود را حفظ کرده و بر گروههای مختلف قبیلوی حکم برانند. در این قسمت و بخشهای بعدی خواهیم کوشید با بررسی جزییتر در زندگی انسان اولیه به ارایه نمونهها و مصداقهای عینی این روند پرداخته و در ادامه تلاش میکنیم تغییرات ایجاد شده در زندگی زنان، عوامل و آثار آن را تا قرن اخیر دنبال کنیم.
با همهی تحولات امروزی و گسترش علم و دانش، دریافت ما از زندگی اولیه انسان بر اساس تصورات بسیار ناقص و مبتنی بر حدسیاتی است که از برخی کشفیات به دست آمدهاست. شواهد نشاندهنده مراحل مختلف و تکاملی زندگی انسان است به گونهای که در ابتدا این موجود همچون حیوانات به صورت فردی میزیسته و سپس بر اثر تغییرات ایجاد شده به همگرایی روی آورده و در ادامه با پشت سر گذاشتن مراحل چندگانه و طی سالیان بسیار طولانی زمینه و توان چادرنشینی برای آدمی فراهم شدهاست. رسیدن به چادرنشینی، زمانی پدید میآید که انسان از زمان خلقت، مراحل گوناگونی را طی کرده و از دشتگردی، زندگی بر روی درختان، جنگلنشینی، غارنشینی و… عبور کرده و به توانمندیهای دست پیدا کرده که اینک میتواند با دست خود و استفاده از محیط خانهی بسازد. طبعن این دورهی گذار، سالیان بسیاری به درازا کشیده که نمیتوان اطلاعات دقیقی را در نحوهی آن به دست آورد. براین اساس، زندگی انسان در مرحلهی اول، فردی است و در مرحلهی بعد حالت گروهی به خود میگیرد و سپس به سمت جمعی به پیش رفته و کم کم همین حالت منجر به پیدایش خانواده میشود.
معلوم نیست انسان چگونه به زندگی اجتماعی روی آوردهاست، اما در تغییر و تبدیل این موقعیت دو عامل را نمیتوان نادیده گرفت:
۱) محیط؛ محیط زندگی انسان مرتب در حال تغییر و تحول است و لاجرم موجودی که میخواهد ادامه حیات بدهد، مجبور است خود را با این تغییر و تحول انطباق بدهد؛
۲) توانمندی انسان؛ انسان برعکس بقیه موجودات دارای توانمندیهای است که در میدان تنازع بقاء میتواند با استفاده از قوهی اندیشه، تحلیل و تجارب گذشتهی خود به نوگرایی روی آورد.
نقش زنان در مراحل ابتدایی و اولیه، چون مردان است و تفاوتی میان آن دو به نظر نمیرسد، گرچه باید اذعان کرد از آنجا که در تنازع بقاء، زن نقش اصلی و مرد نقش فرعی دارد، (لذات فلسفه، ترجمه عباس زریابخویی، ص 134) زنان وظایف دشواری را به دوش کشیده و علاوه بر مراقبت از کودکان خود، از مردان نیز مراقبت میکنند و به این صورت در پدید آمدن همگرایی و زندگی جمعی، نقش فعالتری دارند.
در زندگی جمعی انسانها و دو عامل ذکر شدهی قبلی موجب هدایت انسان به سمت «خانه» میشود. از شواهد به دست میآید که این زنان هستند که به کشف و اختراع «خانه» نایل میآیند. زیرا اولن خانهنشینی آدمی تقریبن مصادف با دورهی شکارورزی انسان است، یعنی دقیقن زمانیکه مردان همیشه به دنبال شکار بوده و فرصتی برای خانهسازی ندارند و از سوی دیگر آمادهسازی خیمه، تهیه آن و حمل و نقل آن نه در گذشته که حتی امروزه نیز کاری زنانه به حساب میآید. برای نمونه در مناطق روستایی افغانستان نیز که ییلاق و قشلاق نشینی مرسوم است، خیمه یا خرگاه خانواده توسط زنان تهیه و برپا میشود و تنها وظیفه مردان حمل آن بر روی حیوانات میباشد:
«در هنگام نقل مکان بیشک حمل کردن بارها بهعهده زنان بوده است و این عمل گرچه احساسات جوانمردانه امروزی ما نسبت به زنان را جریحهدار میسازدُ لیکن با الگوی زندگی آن زمان کاملن سازگار بود و مبنایی صحیح و عملی داشته است.» (سیر تمدن، ترجمه پرویز مرزبان، ص 145).
انسان اولیه به هر صورت که پا در عرصهی حیات گذاشته باشد، در ابتدای زندگی با یک مشکل اساسی دست و پنجه نرم کرده و دغدغهها و نگرانیهای او نیز ناشی از رسیدن به آن و یافتن یک راه حل برای آن بوده است، یعنی نهایت خواسته و آرزوی این موجود چیزی جز یافتن غذا، سیر کردن شکم و ادامه حیات نبوده و به این طریق انسان در طی دوران ابتدایی قادر نبوده به چیزی جز غذا بیندیشدِ
«قبل از پارینهسنگی غذای انسان شامل میوههای وحشی، ریشه گیاهان، کرمها و حشرات بوده است.» (حسین ادیبی، زمینه انسان شناسی، ص 126).
زندگی انسان ازجهت غذایی به چند دوره تقسیم میشود:
گیاهخواری: دورهی اولیه زندگی انسان است که مصادف با دورهی زندگی فردی میباشد. انسان در این دوره تجربهی چندانی در بهدست آوردن غذا ندارد و آدمی به «هرچه پیش آید، خوش آید» دلخوش کرده و به دنبال غذاهای دم دست می گردد.
میوهخواری: انسان در دورهی قبلی مزه میوههای دم دست را چشیده و در ادامه سعی میکند به هر طریق ممکن به میوههای روی درختان نیز دستیافته و آنها را نیز امتحان نماید و به این طریق بر تنوع و ارزش غذایی خود میافزاید.
گوشتخواری: انسان زمانی که احساس میکند، مواد غذایی موجود نمیتواند تمام نیازهای او را برآورد، به گوشتخواری روی میآورد. اما این تغییر شیوه مستلزم تحولاتیست که در ساختار زندگی انسان بهوجود آمده و زمینه را برای آن مرحله فراهم نماید. گرچه امروزه گیاهخواران این تغییر و تحول را یک انحراف اساسی در زندگی انسان میدانند، اما احتمالن در آن زمان، بقاء و حیات نوع انسان وابسته به این نوع دگرگونی بودهاست.
کشاورزی: کشف کشاورزی نعمت بزرگیست که از چند جهت یک پیروزی و غنیمت بزرگ به شمار میرود، زیرا از جهت سکونت منجر به یکجانشینی و پدیدآمدن قبیله، روستا و شهر میشود. از جهت تغذیه انسان را از بسیاری وابستگیها و گرسنگیها نجات میدهد. از جهت اقتصادی باعث رفاء، آسایش و راحتی انسان میشود و…
زندگی انسان از جهت زیستی نیز به چند دوره تقسیم میشود:
فردی: زندگی فردی، اولین مرحلهی از زندگی انسان و ابتداییترین شیوهاست. انسان در این مرحله بسیار آسیبپذیر بوده و از سوی دشمنان مسلح و عظیمالجثه خود (حیوانات) به شدت تهدید میشده است.
جمعی: انسان با دیدن حرکت و زندگی دستهجمعی بقیه حیوانات، برای بقای خود مجبور میشود از همان روش بهره گرفته و به زندگی دستهجمعی روی آورد.
درختی: سرعت و چابکی انسان موجب میشود، مانند؛ برخی از دستههای دیگر، از قدرت و توان خود برای حرکت بر روی درختان استفاده نموده و به این طریق علاوه بر دوری از برخی آسیبها، شاهد تغییراتی در اندام خود نیز باشد.
کوچیگری: زندگی انسان گرچه از اولین مرحله کاملن مبتنی بر حرکت مداوم است، اما در دورهی شکارورزی به دلیل ضرورتهای موجود، این روند شدت بیشتری مییابد.
یکجانشینی: یکجانشینی مقدماتی از دورهی شکارورزی آغاز شده و با کشف کشاورزی تقریبن تثبیث میشود. بعد از این مرحله، زندگی بیشتر حالت قشلاق و ییلاق به خود گرفته و به ندرت (به دلایلی چون یافتن منابع غذایی، جنگ و…) انسان مجبور به جابهجایی دایمی میگردد.
شکی وجود ندارد که انسان موجودیست گیاهخوار و در آوان زندگی بر روی زمین، ازطریق ریشهی گیاهان مختلف، میوهها و… نیازهای غذایی خود را تٔمین میکردهاست، اما در مرور زمان فکر و اندیشهی انسان متوجه حیوانات شده و مبارزهی انسان با حیوان و با هدف دستیابی به تغذیهی جدید و تغییر در شیوهی آن، آغاز میشود: «احتمالن شروع تغییر غذایی از گیاهخواری به گوشتخواری و از دورهی قبل از پارینهسنگی بودهاست.» (حسین ادیبی، زمینه انسانشناسی، ص 126). در این دوران مرد تلاش وسیعی را برای تسلط بر حیوانات شروع کرده و موفقیتهایی نیز به دست میآورد. برخی از حیوانات را با استفاده از عقل و شعور خدادادی خود شکارکرده و سرانجام ثابت میکند که موجود جدید طبیعت توانایی فوقالعادهای در تسلط بر دیگران (همنوعان و غیر همنوعان) دارد و این سرآغاز بسیاری از فجایع است.
دراین دوران انسان به پیشرفتهای دست یافته و گویا سه مرحلهی مهم و طولانی یعنی زندگی فردی بر روی زمین، زندگی بر روی درخت و زندگی در درون غار را پشت سر گذاشته و توانسته است به مرحلهی چهارم (زندگی گروهی بر روی زمین) قدم بگذارد: «محل زندگی انسان [از زمان گوشتخواری] فضای باز بودهاست.» (زمینه انسان شناسی – ص 127).
احتمالن انسان در این مرحله تغییراتی را در محل زندگی خود ایجاد کرده و در محلهای مسقف و ایمن از باد، باران، سرما و گرما میزیسته است.
موجود جدید (انسان) دارای چند مشخصهی عمده است که این خصوصیات او را نسبت به دیگر موجودات تواناتر ساخته و زمینهی دستیابی او را به قدرت فراهم مینماید:
1- قوهی ناطقه انسان یک ابزار بسیار مهم و نیرومند و مفید به شمار میآید؛
2- قوهی یادگیری و انتقال مسایل و کسب تجربه دومین خصوصیت حیاتی انسان است در حالی که در بقیه موجودات این نیرو بسیار ابتدایی و تقلیدی بوده و زمینهی گسترش آن در آنان وجود ندارد؛
3- زندگی گروهی و وابستگی عاطفی شدید عناصر انسانی به یگدیگر که از ابتدا وجود داشته و موجب پدید آمدن گروههای مختلف و انواع خانوادهها شدهاست.
ادامه دارد…