کامبخش نیکویی
نگاه حاکم در جامعه چه در دنیایی ماقبل مدرنیته و چه در دنیایی مدرنیته و پسامدرن، نگاه مردسالارانه و نرینگی حاکم بر کلیت جامعه بوده و است، زن و گفتمان زنان در حاشیه این متن قرار داشتهاست. زن و وجود زن به حیث ابزار و وسیلهای برای «لذت» و «هوسبازی» گزین شده است و «وجود» زن به حیث مالکیت شخصی زن نه، بل به حیث مالکیت مرد تعریف و تبیین شدهاست. این نگاه هم از نگاه معرفتشناسانه و هم از نگاه کاربردی ابزاری برای مردان بودهاست. اما با شکلگیری جنبشهای فیمیستی و گرایشهای معرفتشناختی نسبت به زنان، نوع نگرش و رویکردها نسبت به زنان متحول و دگرگون شد. نگاه زنانگی و گرایش به مسایل زنان که در دههی 1960 مطرح شد؛ باورمند براین بود که جنسیت صرفن متغیری توصیفی نیست که آن را باری وصف تفاوت یا شباهت سوژهها و پدیدهها براساس ویژگیهایی خاص به کار گیریم یا به زبان دیگر آن را تنگ تفسیرهای مان بزنیم، بلکه مقولهایست که هم چون دیگر مقولات تحلیلی مانند: موقعیت تاریخی-جغرافیایی و بستر فرهنگی-گفتمانی، بر فهم ما از تحولات تأثیر گذاشته. فرضیهی نخست و بنیادین تحلیل جنسیتی تمایز میان جنس و جنسیت است؛ جنس در واقع عامل بیولوژیکی دارد و عضویت فرد در دستههای ذیل عنوان نر و ماده و یا بین این دو تعریف و تشخیص میشود، در حالیکه جنسیت مجموعه خصوصیاتیست که اعضای دستههای مذکور براساس عضویت جنسی آنها انتظار میرود و عمدتن در قالب مردانگی و زنانگی و ویژگیهای مرتبط با اینها تصور میشود. یا «جنسیت به مجموعه تصوراتی اطلاق میگردد که به طرز اجتماعی و فرهنگی ساختهشده و برخلاف مفهوم جنسی که اساسن بیولوژیکیاند، ماهیتی جوهری، ثابت، یا تغییر ناپذیر ندارند» با در نظر داشت توضیحات بالا در باب جنس و جنسیت، ویژگیهای چون: توانمندی، فعالیت، سخن، استقلال، عقلانیت و شجاعت از ویژگیهای مردان گفته شدهاست و ویژگیهای منفی چون: ضعف، انفعال، سکوت، وابستگی، احساسیگری، ترس و … از جمله ویژگیهای زنان محسوب شدهاست. در حالیکه این نوع نگرش نسبت به زنان از طرف جنبشهای فیمیستی نقد شده و جنبشهای فیمینستی باورمند هستند که این تصورات برساختههای ذهن مردان نسبت به زنان هستند که در بستر اجتماعی-فرهنگی شکل گرفته و هیچگونه رابطه ذاتی و بنیادین نسبت به قوه و توانایی زنان ندارد. بنابراین؛ برساختههای اجتماعی و تقابلهای دوگانگی جنسیتی ناشی از نقاط ضعف زنان و نقاط قوت مردان، در جامعه مناسبات قدرت و ساختارهای سیاسی را تولیده کرده که به بیعدالتی و نابرابری جنسیتی انجامیده و زنان نیمی از بشریت را تحت انقیاد در آوردهاست و این رویکرد به سرکوب ذهنی و روحی زنان ارتقا یافتهاست و زنان همیشه در حاشیهای قدرت به دنبال تعریف و بازشناسی هویت خویش هستند. روشن است که گفتمان جنسیتی در هر کشوری و جامعهای ریشه در سیر تحولات تاریخی، پویایی و بالندگی اجتماعی و ایدیولوژیک آن جامعه دارد. چنین گفتمانی در جامعهی افغانستان آشکارا مردانهگرا بوده ولی با وجود نقش محوری آن در سمت و سو دادن به سیاست داخلی و خارجی و تأثیرش بر ساختار سیاستگذاری چندان مورد واکاوی و موشکافی نقادانه قرار نگرفتهاست. همین غفلت نظری و تحلیلی در باب گفتمانسازی سیاست زنان تا حدی زیادی گویای سلطه ساختاری و مشروعیت برساختهشده تفکر مردانهگراست که خود را در قالب حقیقت و تنها طرز فکر درست جلوه میدهد و گفتمانها و نظامهای فکری را به حاشیه رانده و بیاعتباری میسازد. بنابراین؛ من یکی فکر میکنم تا زمانی که مسایل زنان را نتوانیم به یک گفتمان تبدیل کنیم نمیتوانیم جامعهی برابر و عدالتگستر داشته باشیم. با این حال، چهار موقعیت کلی برای تغییر رویکرد مردسالارنه در بستر جامعهی افغانستان نشانهگذاری شدهاست:
1) نغییر نگاه جنسیتی نسبت به موقعیت اجتماعی زنان؛
2) تغییر ساختار پاتریمونال چه در سطوح جامعه و چه در سطوح خانواده؛
3) استقلال اقتصادی؛
4) دسترسی به قدرت و اقتدار سیاسی؛
5) معیار مشابه جنسی برای زن و مرد؛
6) پایان کلیشهسازی جنسیتی.
براینپایه، اگر در این شش رویکرد تغییر کلی و معرفتشناسانه نسبت به کلیشهسازی گفتمانِ زنان در جامعهی افغانستان آورده نشود، ما نمیتوانیم نوع نگاه مردسالارانه را در جامعه متحول و دگرگون سازیم.
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش میدید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگیاش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...
بیشتر بخوانید