امسال روز جهانی زن در حالی فرا میرسد که وضعیت زنان در کشور نسبت به گذشته بسیار بدتر شدهاست. گزارشهای مختلف و حوادث گوناگونی که در ارتباط با زنان اتفاق میافتد، این مسأله را تأیید میکند. خودکشی زنان یکی از این موارد است که سال به سال بر تعداد آن افزوده میشود و نشان میدهد که شرایط زندگی برای زنان افغانستان، به شدت فاجعهبار است: در گزارش کمیسیون حقوق بشر در مورد آمار خود کشی زنان گفته شده که «سالانه در حدود 2300 تن از زنان و دختران افغانستان دست بهخودکشی از جمله خودسوزی میزنند. این گزارش میگوید 20 درصد خشونتها علیه زنان به فرار از منزل منجر میشود.» خشونت علیه زنان یکی از اشکال رفتارهای ظالمانه است که در جامعهی ما به شیوههای مختلف رواج دارد. ازدواج اجباری، لتوکوب، فحاشی، کارکشیدن مداوم از زنان، اجبار به انجام کارهای شاق، عدم رعایت حقوق انسانی، چندهمسری، طلاقدادن بیدلیل و… از جمله اشکال خشونت است که در کشور ما شایع میباشد. خشونت شهری و روستایی نمیشناسد، خشونت خشونت است، اما زنان روستایی با توجه به حجم فعالیتهای خود در معرض خشونت بیشتری قرار دارند. در زندگی روستایی این شرایط ظالمانه طبیعیست و به همین دلیل خشونت در اوج قرار دارد، اما زندگی زنان شهری هم آکنده از مصایب و مشکلات فراوان است: براساس این گزارش «سطح خشونت علیه زنان در روستاها نسبت به شهرها بالاتر میباشد چنانچه بیش از 84 درصد زنانی که در روستاها زندگی میکنند حداقل یکی از اشکال خشونت فزیکی، روانی یا جنسی را تجربه میکنند، در حالی که در شهرها سطح خشونتها علیه زنان به 69 درصد میرسد.» مشکلات و نارساییهای فعلی موجب شدهاست تا زنان در مواجهه با مشکلات، گرفتار افسردگی شده و آرام آرام دچار مرضهای مزمن شوند. این دسته از زنان اگر خودکشی نکنند در نهایت به آدمهای بیفایدهای تبدیل میشوند. در یک گزارش آمدهاست: «افسردگی شدید و یا بیماریهای روانی مسبب اصلی خودکشی میان زنان بوده و متأسفانه رقم خودکشی میان زنان رو به افزایش است». براساس این گزارش نزدیک به دو میلیون زن افغان از افسردگی شدید رنج می برند و این 28 درصد کل زنان افغانستان را تشکیل میدهد.» «با وجود تلاشهای ده ساله برای بهبود وضعیت زنان هنوز هم چالشهای زیادی در برابر تأمین حقوق زنان وجود دارد.» این در حالیست که کمیسیون مستقل حقوق بشر اخیرن با نشر گزارش حقوق سیاسی زنان در افغانستان از کاهش نقش آنها به خصوص در ادارههای دولتی ابراز نگرانی کرد. در این گزارش آمدهاست: «نقش زنان در ادارات دولتی در ده سال گذشته سیر نزولی داشتهاست، چنانچه زنان در ابتدا حضور 35 درصدی در ادارههای دولتی داشتند؛ اما حالا این رقم به 18 درصد کاهش یافته است.» تحقیقی که توسط سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان زیر عنوان «حقوق زنان از نگاه مردان» منتشر شده نشان میدهد که به دلیل «افزایش نهادهای اسلامگرا و تعدد مدارس دینی خارج از کنترل [دولت]»، مشارکت زنان در اجتماع با چالشهایی مواجه شدهاست. این بررسی که حاصل دو سال تحقیق و مصاحبه با حدود ۳۹۰۰ مرد در شهرهای کابل، هرات، باميان، بلخ و ننگرهار است، همچنان نشان میدهد که برخورد مردان نسبت به زنان افغانستان «پرخاشگرانه، بدبینانه و سرکوبگرایانه» است. سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان میگوید: آنچه بهدست آمده، نااميدکننده است. خداداد بشارت رییس اجرایی سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان گفته بررسی شان نشان میدهد که مردان افغانستان نه تنها در تصمیمگیریهای بزرگ در زندگی زنان حرف اول را میزنند، حتی برنامههای زنان را تنظیم میکنند و این روند سبب شده تواناییهای زنان به حاشیه کشانده شود. تهیهکنندگان این گزارش میگویند که بیشتر مردانی که در این تحقیق شرکت کردهاند زن را انسانی «کوتاه فکر و فرودست و جنس دوم» تعریف کردهاند و تلاش داشتهاند که حضور زنان را در جامعه و خانواده کمرنگ کنند. آقای خوشنام گفت که وضعیت زنان در افغانستان بعد از ایجاد ادارهی موقت و دورهی انتقالی و تأسیس حکومت جدید تا سالهای ۲۰۰۸ رو به بهبود بود، اما رشد گروههای محافظهکار دینی و فعالشدن شبکههای تندرو، پیشرفتهای زنان را تضعیف کرده است. او میگوید: آمار خشونت علیه زنان بالا رفته و تبلیغات منفی علیه زنان بیشتر شدهاست. این نشان میدهد که گروههای محافظهکار نقش برجسته در وخامت وضعیت حقوق زنان داشتهاند. بدون شک تمام آدمها در پیدایش و ادامهی این وضعیت نقش دارند؛ اما نمیتوان از آثار مخرب چند گروه چشم پوشید که این گروهها در شرایط موجود نقش اساسی دارند:
زنان
زنان به عنوان یک قشر مهم که نصف جمعیت کشور را تشکیل میدهند باید نسبت به سرنوشت خود حساس باشند و آن را بروز بدهند. متأسفانه در طول سالهای گذشته یا امور زنان به دست مردان بودهاست و یا زنان نتوانستهاند و یا نخواستهاند که برای تغییر شرایط مبارزه کنند. زنان باید بدانند که تغییر شرایط زنان توسط مردان امکان ندارد و تجربهی جهانی هم این را تأیید میکند. در جهانِ مدرن هم اگر تغییری به وجود آمدهاست آن را زنان خود به دست خود ایجاد کردهاند و مردان نقش بسیار کمی در این نوع تحولات بازی کردهاند. در اروپا انقلاب صنعتی باعث شد که مردان و سیاستگذاران به این مسأله پی ببرند که نیمی از جمعیت جهان را زنان تشکیل دادهاند، در نتیجه برای استفاده از این نیرو اصلاحاتی را انجام دادند و در پی آن با شروع جنگ جهانی و حضور بیشتر مردان در صحنهی جنگ فعالیتهای زنان در مراکز صنعتی بیشتر شده و در طی زمان با نیاز پیدا کردن به تحصیلات ویژه، زنان نیز بیشتر تحت آموزش قرار گرفتند و این رابطه موجب بالا رفتن سطح تحصیلات و فعالیتهای بیشتر زنان در سطح جامعه شد. ميتوان این فرایند را قبل از شکلگیری اینگونه توضیح داد که تا قبل از آنکه در طی تحولاتی از جمله رنسانس، انقلاب صنعتی و جنگهای جهانی اول و دوم نگرش جوامع غرب نسبت به جایگاه زنان تغییر کند. زن به سبب آنکه بخش فعال و مهم عمر خود را صرف خانواده با اهداف رسیدگی به امور فرزندان، کارها و وظایف سنتی و… سپری ميکرد، مطرود شناخته شده و محکوم به ضعف عقلانی گردیده بود. فشار صنعت و رشد فرهنگ علمی زن را واداشت تا برای اثبات توانایی فکری خود به میدان تفکر عقلانی و علمی رویآورد و زن خود را با نیازهای علمی جدید تطبیق دهد. رشد نمودار آموزشی زنان، آنان را به عنوان قویترین نیروی تعلیمپذیر مطرح کرد به گونهای که پژوهشگران به پیشرفت درسی آنان از سطوح اولیه تا پیشرفته اعتراف کردند.
سطوح تخصصی با رفع اتهام تاریخی زن، توان و استعداد او را پذیرفت و با حضور بیشتر زنان در فعالیتهای اقتصادی غرب موجب بالا رفتن سطح تولید و در نتیجه ایجاد روابط بازرگانی با دنیای خارج، کسب ثروت و بالاخره توسعهیافتگی در غرب شد و به دنبال اتمام دههی ۸۵-۱۹۷۵ که تحت عنوان دههی بینالمللی زن نام گرفته بود، بخشی تحت عنوان «زنان در توسعه» در برنامهی عمران سازمان ملل متحد در سال ۱۹۸۷ تأسیس شد.
مطالبات متعددی از سوی نهادهای بینالمللی زنان در مورد تجزیه و تحلیل موقعیت زنان در سطوح منطقهای و ملی، میزان اشتغال آنان و عوامل بازدارندهی فعالیت زنان و نقش زنان در توسعه انجام شد که سعی در آمادهسازی افکار عمومی ملتها و سیاستگذاران و برنامهریزان جهت حل مشکلات مربوط به دستیابی زنان به اشتغال بیشتر را داشتهاست. همانطور که گفتیم در بررسی عوامل موثر بر توسعهی اقتصادی، اجتماعی توجه به نیروی انسانی وتخصصی مطرح است، لذا سخن از اشتغال زن و رابطه با توسعه نیز ضروری مينماید.
در این میان زنان که در پی کسب استقلال و مشارکت بیشتر در امر امرار معاش و همراهی مرد خانواده هستند. جذب مراکز خصوصی و با حداقل درآمد و ساعات کار بالا البته بدون دارابودن حداقل تسهیلات اجتماعی شدند. این درحالیست که جوامع غربی سعی در دخیل کردن هرچه بیشتر زنان در محیط خارج از خانه داشتند. مثلن دولت فرانسه مهلت دو سالهای در اختیار کارخانهها و شرکتهایی که در زمینهی صادرات و واردات فعالیت دارند قرارداد تا زنان را به استخدام درآورند، در غیر این صورت به دلیل اجرا نکردن قوانین جدید با بستهشدن درهایشان مواجه خواهند شد. نتیجهی کلی؛ با وجودی که نیروی انسانی اصلی مهم برای رسیدن به توسعه ميباشد، در کشور ما و به طور کلی در کشورهای جهان سوم همچنان به دلیل وجود بعضی نگرشهای سنتی سعی در محدود کردن آنها برای اشتغال در خارج از خانه ميشود، در صورتی که ميتوان گفت وجود همین زنان به عنوان نیمی از نیروی انسانی و حتی در دوران جنگهای اول و دوم، شمار بالایی از نیروی کار را تشکیل ميدادند که موجب توسعهیافتگی ملل غرب گردیدهاست. در این صورت برای توسعهیافتگی کشورهای در حال توسعه یکی از مهمترین اصول، تغییر نگرش جامعه و همینطور دولتمردان آن برای ایجاد شرایطی ميباشد که مشارکت فعال بانوان را در جامعه تسهیل کند.
مردان
مردان در جهان سوم بیشتر به دنبال بازیهای زندگی و بازیهای سیاسیاند تا منافع خود را تأمین کنند و یا زمینهی پیروزی خود را در انتخابات فراهم کنند. مردان نه فقط حقوق زنان که حقوق مردان را هم به رسمیت نمیشناسند. البته بدون شک زنان هم نباید از این افراد توقع داشته باشند، اما زنان که دارای تحصیلات عالی، تخصص و تجربه باشند میتوانند با استفاده از قدرت فکری خود امتیاز زیادی برای زنان بهدست آورند. گزارش زیر هم این را نشان میدهد: «ساختار خانوادهها در افغانستان مردسالارانه است و همه چیز توسط مردان کنترول میشود. گزارش گفتهاست که زنان در خانوادههای افغانستان نقش درجه دو را دارند و سهم آنها در تصمیمگیری بسیار اندک است. مسؤولان کمیسیون مستقل حقوق بشر نیز تأکید کردند که تغییر رفتار در خانواده برای کاهش خشونت علیه زنان بسیار موثر است. لطیفه سلطانی از مسؤولان حقوق زن در کمیسیون حقوق بشر در این کنفرانس گفت: «تحقیق ما در سال 2014 نشان میدهد که 98 درصد خشونت در خانواده به وقوع پیوسته و متأسفانه عامل این خشونتها نزدیکترین فرد به زن یعنی شوهرش است.»
مرکزهای حمایتکننده
مرکزهای حامی در طول سالهای گذشته برای تغییر شرایط جامعه تلاشهای زیادی کردهاند، اما این تلاشها تأثیر کمی داشتهاست. شاید دلیل عمده آن این باشد که فعالیت این مرکزها بر روی برخی از گروهها و اقشار جامعه متمرکز بودهاست و نه تودههای عمومی. به نظر میرسد که تغییر جامعه با تغییر تودههای مردم ممکن است و جامعه با تغییر برخی از افراد تغییر نخواهد کرد. در گزارش سازمان حقوق بشر و دموکراسی این مسأله مورد توجه قرار گرفته و در آن آمدهاست: «سازمان حقوق بشر و دموکراسی افغانستان از جامعه جهانی خواسته که تلاش کند تا نهادهای کلیدی اجتماعی، دینی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان را طوری تغییر دهد که با توانمندسازی و توسعهی پایدار زنان سازگاری داشته باشد.»
خاطرات عروس ۱۱ ساله
قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که میتوانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.
بیشتر بخوانید