کریمه شبرنگ
در افغانستان جریان تاریخی سیاست و فرهنگ مسیر پر خم و پیچی داشتهاست. در این بستر سرگذشت زنان و سرنوشت آنان، داستانهای شنیدنی و بحثبرانگیزی دارد. نمیخواهم به درون تاریخ برگردم و سر هزار داستانی بگشایم که شاید تحمل شنیدن آن از این دریچه بیرون باشد. اما یکی از دوههای سیاه و تلخ تاریخی برای همهی مردم ما مخصوصن برای زنان، دورهی سیاه طالبانی بود، دورهی که بیم آن میرود تا دوباره آزادانهتر و جسورتر از قبل وارد میدان شده و اعلام حضور رسمی کنند. طالبانکه برای هیچ انسانی حق انسانی قایل نبودند و نزدیک به سه دهه است که از انسان این سرزمین جان میگیرد. گروه که دشمنان طبیعی آزادی، عدالت، برابری، انسانیزیستی و دیگراندیشیاند. به هر که در زیر سلطهی شان آمد ظلم کردند و بیشتر بر آن دیگران که از نظر تباری و فکری با آنان همذات نبود. طالبان دشمنان تاریخی زنان بودند و استند. انگار راز وجودی این تبار تحجری، عداوت و خصومت با زنان است. آمدهاند تا در دل تاریخ نقش سیاه خود شان را با دشمنی و وحشت علیه زنان ثبت کنند. آمدهاند تا خفاشانه از حضور منور زنانه در جامعه انکار کنند. این روزها که بحث صلح با این جماعت در میان است، نگرانی زنان که فکر میکند، مینویسد، باور و اندیشهی آزادانه دارد، برانگیتخه است تا مبادا سیاهروزی و خانهنشینی را دوباره تجربه کنند که آرزو دارم چنین نشود. با یاد کردن این سطرهای کوتاه میخواستم بگویم که پس از سقوط ظاهری طالبان، امیدواریهای اندک و باورهای برای روزهای روشن پدیدار شد. زنان هرچند با حضور سمبولیک، اما واقعی در اجتماع حضور پیدا کردند و اندک اندک به این باور که بخش کلان از جامعه هستند، ایمان آوردند و به مردان نیز ثابت کردند بدون حضورشان جامعه، کمبودی بزرگ دارد. من نیز پس از حضور جامعهی جهانی در افعانستان با یکسری مناسبتها آشنایی پیدا کردم که از آن جمله هشت مارچ یا روز جهانی همبستگی زنان است. زنان که برای حق و دفاع از آنچه که مربوط شان میشد ایستادگی کردند تا این که روزی به این بزرگی ثبت تاریخ شد. حالا این روز در کشور فلکزدهی ما و جایگاه زنان و توانمندیهای زنان سرزمین ما، با استفادهی بهینه از قضای نسبتن دموکراتیک، حق، آزادی، عدالت اجتماعی و دها مورد دیگر که آیا قبل از وقت بود یا خیر؟ یا آنگونه که باید مورد کاربرد قرار گرفت یا در حد حرف قربانی شد و ما زنان نیز به آن جایگاهی که باید میرسیدیم نا رسیده از میان برداشته شدیم؟ اینها و هزار پرسش دیگر در ذهن هر زن باورمند به آزادی و با درایت جوانه میزند و دنبال پاسخ روشن است. فکر میکنم یک تعدا زنان سر زمینم که هم شاغل هستند و هم همسر و مادر از تجلیل این روز و تأثیر آن در زندگی کاری و شخصیشان آنگونه که باید برخوردار نیستند؛ زمانی در یکی از نهادها کارمند بودم، وقت هشت مارچ نزدیک شد زنان کارمند آن نهاد شروع به برنامهریزی کردند و طبق معمول چادر (روسری) و یک ماه معاش برای هر کارمند زن از طرف رهبری در نظر گرفته شده بود، من و یکی از زنان دیگر که موقف بلندتری داشت در واقع مخالف این رسم بودیم. تلاش کردیم فقط روسری تحفهی زنان نباشد، خوب بود در این روز یک کتاب هدیه میگرفتند تا از زیر آن روسری که ناآگاهانه بر سر انداختهاست، رهایی یابند. همینطور برای بسیاری زنان که خودشان آگاهاند و کار میکنند هشت مارچ بیشتر از یک روسری و یک ماه معاش ارزش ندارد و این در واقع هنوز زمان لازم داریم برای رسیدن به آزادی یا آوردن تغییر از نشانی خود زنان صاحب فکر و اندیشه. مورد دیگری که میخواهم بپردازم حق داشتن صلاحیت فرزند به عنوان مادر است که متأسفانه زنان جامعه ما هیچگاه یا حداقل تا امروز از این حق محروم بودند و من فکر میکنم در این روزهای مناسبتی، مخصوصن هشت مارچ، اگر بهجای قناعت کردن به یک روسری حق بیشتر میخواستند حالا به روزهای روشن نزدیکتر بودیم، مثلن: حق طلاق، حق استقلال مالی، حق نام مادر در شناسنامه و تصاحب فرزند که همیشه نقش پدر در زندگیاش برجسته بوده و موارد دیگری که اگر در این دو دههی پسین از سوی زنان به شکل جدی بررسی و خواسته میشد، امروز در وضعیت دیگری قرار داشتیم. یعنی برای من که حالا مادرم قابل تحمل نیست که کودکم در تمام مدارک و اسناد یک جانبه معرفی شود، در حالی که از حقوق مساوی زن و مرد حرف میزنیم و هویت مادر پنهان است. همین است که فرزندان وقت بزرگ میشوند، از گرفتن نام خواهر ، مادر و همسر شان عار میکنند و ننگ میدانند. وقتی از هشت مارچ یا روز همبستگی زنان صحبت میشود من به همبستگی زنان کشور خودم میاندیشم که چقدر این نسل توانسته است، همدیگر پذیر باشند؟ هر سال که از این روز تجلیل کردند چقدر صادق بودند در رابطه به نگاه خودکمبینانه و همکاری به همجنس خود؟ آیا این حس در ما زنان وجود دارد؟ آیا واقعن در تلاش هستیم تا دست همدیگر مان را بگیرم؟ یا فقط ظاهرن ادای انسجام و احترام و کمک به هم نوع خویش را در میآوریم. من فکر میکنم تا حدی صادق نیستیم، ورنه میشد که جامعهی زنان امروز مان جامعه یکدست و روشن باورتر میبود و درک مشترک از اوضاع و احوال هم میداشتند تا سرنوشت متفاوتتر از امروز را نصیب میبردیم. ما هنوز راهی درازی برای رسیدن به آرزوها و آمالهای زنان داریم که امید این روز خیلی دور نباشد.
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش میشوند
راهروها و سالنهای انتظار شفاخانههای خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالنهای انتظار شفاخانههای خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کمتری...
بیشتر بخوانید