فاطمه منتظری
با توجه به فرایند رشد و تکامل جامعهی بشری در بستر تاریخ، به این مهم پی میبریم که آبله دست زنان نقش مهمی را در آن ایفا نمودهاست. هرچند این نقش بیشتر در قالب فرودستی جنسیتی زنانه بودهاست، اما همین فرودستی هم میتواند سهم تاریخی خویش را داشته باشد. عوامل این فرودستی را میتوان در ابتدای تاریخ بشر جستجو نمود، آنگاه که مالکیت خصوصی در عرصهی اجتماع بشری حضور یافت. به هر میزان که حس مالکیت در اعماق وجود انسان ریشه دواند، انحصارطلبی با کمک سلطهی مردانه، نهاد خانواده، سیاست، اقتصاد، دین و فرهنگ را درنوردید. هرقدر شهرها گسترش یافت، زن محصورتر گشت، هرقدر که اعتقادات و باورها و فرهنگهای انسانی عمیق و پیچیده شد، زن سرکوب و فرودستتر گردید. حتی زن، دیگر انسان خوانده نشده و از حقوق انسانی و اجتماعی خویش در برخی از تمدنها همانند: یونان که اوج عقلانیت در آن قابل مشاهده بود، محروم گشت.
اما به لحاظ علمی امروز، تفاوت زن و مرد فقط بیولوژیکی است. در این صورت، چالش و بدبختی تاریخی زنان را که تا اکنون نیز وجود دارد، چگونه باید توضیح داد؟ پرواضح است که اگر این مشکل مبنای ارگانیک ندارد، پس مشکل اصلی ما مشکلیست برساختهی فرهنگی. به گفتهی سیمندوبوار؛ هیچ زنی، زن به دنیا نمیآید، بلکه زن میشود.. کودکان دختر و پسر از همان ابتدا در معرض نگرشهای جنسیتی قرار میگیرند، و همین نگرش باعث میشود تا برای دختر عروسک و برای پسر، ماشین و اسلحه بخرند. یعنی از ابتدا تفکیک فعالیتها را بهحسب مردانه و زنانه بودن به آنها آموزش میدهند. این محصول فرهنگها و جامعهپذیری است که شما برای زنان به وجود میآورید. گرایش ذاتی به در آغوش گرفتن عروسک در دختر وجود ندارد؛ بلکه این را جامعه تزریق میکند.راه برونرفت از این فلاکت و بدبختی، زنان عصر حاضر را در اشتغال به معنای دارابودن سهم تأثیر در تکامل جامعه و حضور در ساختار اجتماعی آنهم به دلیل بهرهوری اقتصادی میدانم. اشتغال زنان در سه محور میتواند توسعهآفرین باشند:
- اشتغال برای تأمین زندگی خصوصی: در این سطح؛ تبلیغ و اشاعهی این مطلب است که زنان باید بتوانند با دارابودن شغل خارج از منزل به استقلال اقتصادی دست یابند تا به شوهر و مرد خانه وابستگی نداشته و در اجتماع و رشد و توسعهی بازار، حضورداشته باشند؛
- سهیم بودن در ایجاد عدالت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی یا نظام موازنه: اشتغال به معنای سهیم بودن در نظام موازنهی اجتماعی؛ این مرحله از اشتغال زنان مربوط به حوزهی شخصی نبوده، بلکه فراتر میرود و با تشکیل گروهها، انجمنها و تلاش در فعالیتهای گروهی و ایجاد عدالت برای قشر زنان صورت میگیرند.
موازنهی اجتماعی از طریق سهیم بودن در تخصیصهای کلان و مسؤولیتپذیری زن نسبت به ارتقاء کارایی عوامل اجتماعی در گسترش عدالت سیاسی، عدالت فرهنگی و عدالت اقتصادی ایجاد میشود. اگرچه این کار توسط تشکلهای اجتماعی و سازمانی صورت میگیرد، ولی علت به وجود آمدن تشکلها و سازمانها ایجاد انگیزه و حساسیت نسبت به مسایل کلان جهانی و شناخت ریشهی ستمگری و ستمکشی و مقابله با آن است. این امر نهایتن برای موضعگیری در ایجاد عدالت سیاسی و بالابردن حضور در تصمیمگیری است. بهعبارتدیگر؛ نهتنها حساسیت زنان باید نسبت به عدل و ظلم در ابعاد سهگانه سیاست، فرهنگ و اقتصاد جهت داده شود که خود بهعنوان مسؤول گسترش ایثار در سیاست، مسؤول گسترش هنر در فرهنگ و مسؤول گسترش زهد اجتماعی و نه زهد فردی در اقتصاد جامعه باید شناخته شود.
- اشتغال به معنای سهیم بودن در تکامل زندگی تاریخی: اشتغال زنان بهمنظور توسعه تکامل؛ در این محور شاغل بودن به معنای رها کردن زنان از افکار کوچک و خودمحورانه به افکار بلند و توسعهطلبی میباشد. با تعریف تکاملگرا، زنان بسیاری که در جامعه فعال هستند، با خدماتی که ارائه میدهند، در توسعه سهیم شده و جز شاغلین محسوب میشوند.
توسعه در صورتی حاصل میشود که محور زندگی زن، تکامل تاریخ باشد؛ یعنی در محور دوم و سوم پیشرفت، تعریفی که برای موازنه اجتماعی داده میشود، جدا از محور تاریخی نیست و در زندگی خصوصی نیز حق بهرهوری زن مستقل از عدالت و تکامل تعریف نمیشود. بنابراین؛ ایجاد تغییرات بنیادین در وضعیت زندگی زنان افغانستان، تنها از راه ایجاد شغل به صورت روزمرگی نیست که زنان با شغل دستفروشی در بازار بتواند مسیر رشد را به سوی آینده باز کنند، بلکه راه اصیل به سوی آیندهی روشن از دریچهی توانایی ذاتی زنانه در گسترهی ایجاد عدالت و سیاست اقتصادی است. اینجاست که میتوان شاهد حضور زنان به گونهی خلاق و تاریخساز در جامعه باشیم.
توسعهی اقتصادی در بستر فرهنگیِ صورت میگیرد که در آن فرهنگ سخن از تساوی جنسیتی نباشد، بلکه سخن از شایستهسالاری جنسیتی به میان آید. نباید خواهان این مطلب باشیم که در سطوح اجتماعی زن و مرد دارای امتیاز برابر باشد، بلکه خواهان اصل شایستهسالاری از حیث انسان بودن، نه از حیث زن یا مرد بودن باشیم.
درنتیجه میتوان گفت؛ بحث برابری، برابری در عین نابرابری است. بنابراین؛ باید سخن از عدالت و توسعه در محور موازنه اجتماعی بدون درنظرداشت جنسیت به میان آورد که ریشهی آن را در اشتغال باید جستجو نمود. هر نوع سخن گفتن از زاویهی جنسیت به زن، تعصب و خشونت جنسیتی است و باید از آن دوری جست.