جیحون رفیعی
زنان همه روزه در سرتاسر جهان مورد آزار و اذیتهای گوناگون قرار میگیرند و اما در افغانستان زنان در طول تاریخ حالت رقتباری داشتهاند. حد اکثر زنان در افغانستان از حقوق و کرامت انسانی، حقوق اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی محروم هستند و همچنان خشونت علیه زنان در همه طبقات اجتماعی، اقتصادی و غیره یافت میشود. اما بارزترین آنها خشونتهای خانوادگیست. زنان در خانوادهها آزادی و برابری ندارند، حتی در خانوادههایکه مردهایشان دعوای دیگراندیشی دارند. قانونی داریم که همیشه ثابت است، ما به محیط مان عادت میکنیم و این قانون در جامعهی ما حاکم است، زنان و مردان از آن پیروی میکنند با تفاوت اینکه زنان رنجی این قانون را میکشند و به جامعهی مردسالار و به خشونتها علیه خودشان تن دادهاند و بدتر از همه این خشونتها پذیرفته شدهاند.
مسألهی مهم دیگر، جنس دوم خواندن زنان است که این مسأله تنها مشکل جامعهی ما نیست. در دنیایی سرمایهداری نیز زنان جنس دوم طبقهبندی شدهاند. اول مرد بعد زن. این ردهبندی یک رابطهی سلسلهمراتبی تقریبن غیر قابل تغییر را با خود به همراه دارد. افلاطون از خدایان بهخاطر هشت عمل نیکی که به او ارزانی کرده تشکر کردهاست، اولین عمل نیکی که افلاطون از آن تشکر میکند این است که او را آزاد آفرید نه برده و اما دومین عمل نیک این ست که او را مرد آفرید نه زن. چنین طرز فکر در بسیاری از مردان جامعهی ما نیز آشکارا مشاهده میشود و از زن تا حدی زیادی چشمپوشی میشود و این مرد است که فرماندهی میکند. زنان در بسیاری از خانوادههای جامعهی مان در طول زندگی شان با خشونت دست و پنجه نرم میکنند. پدر، شوهر، برادر و حتی فرزندان پسر نیز به زنان خشونت میکنند. که این خشونتها میتواند شامل: سلب آزادی، نگذاشتن دختران به مکاتب در روستاها، نگذاشتن زنان به کار و حتی روابط زناشویی میشود. جامعهی ما قاعدتن چنین درکی دارد و اکثریت زنان نیز این وضیعت را به عنوان سرنوشت مقدر خویش پذیرا شدهاند. بخش اعظم جامعهی ما را زنانی تشکیل دادهاند که هیج از خود و حقوقشان آگاهی ندارند و زن خوب بودن را در کدبانو بودن، شستن، رفتن، پختن و بچهداری میدانند و دلشان خوش است چه موجودات از خود گذشته و پاکی هستند و بهشت زیر پای آنهاست.
در رابطه به خشونت علیه زنان و منع خشونت علیه زنان مقالات انگفتی موجود است که من نمیخواهم اینجا بیشتر از این بنویسم. این متن را برای تشویق زنان مبارز سرزمین مان نوشتهام. خرسند هستم که در سرزمین نابرابر، سرزمین که مرداناش را متوهم و زناناش را ضعیف بار میآورد، سرزمین که زناناش را سرکوب میکنند تا خاموشی را اختیار کنند و سرزمین که زنان را جنس دوم میخوانند و حقوق انسانی و آزادی اقتصادی شان را سلب میکنند، هستند زنان که کاملن آزاد هستند و هیچگونه سلطه و استعمار را نمیپذیرند. در برابر جامعهی مردسالار به مثابه یک هستی آزاده و هم طراز قرار دارند و به سرنوشت خویش مسلط هستند. اما این کافی نیست، زنان مبارز و مردانیکه به برابری باورمند هستند، وظیفه دارند تا در رابطه به چهار شکل بارز خشونت که شامل خشونتهای فزیکی، روانی، اقتصادی و جنسیتی میشود به صورت گسترده قلم بزنند و به گونهای عملی در برابری این خشونتها ایستادگی نمایند. برای رسیدن به چنین جامعهای که زنان بتوانند تحت شرایط طبیعی زندگی نمایند و استعدادهایشان را بر اساس نیازشان رشد دهند و بکار اندازند. برای فعالیت، هر زمینهی را که به خواستهها و علایق شان مطابقت داشته باشد، برگزینند و از نظر کاری در شرایط مشابه با مردان قرار بگیرند، لازم هست که خود زنان باید برای بقای خودشان مبارزه کنند و بیاموزند که سکوت به معنی دوام این خشونتهاست. به زنان جامعهی مان باید بیاموزیم سکوت را بشکنند و در مقابل هر نوع خشونت ایستادگی کنند، چون سکوت در مقابل خشونت که بر آنها صورت میگیرد میتواند منجر به بازتولید آن در سطح وسیعتر شود.
خاطرات عروس ۱۱ ساله
قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که میتوانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.
بیشتر بخوانید