وصلت عصمتی
همیشه به این فکر میکردم که چرا پسران این قدر آزادی دارند؛ اما دختران گویا در موقعیت نامعلومی قید شدهاند بدون هیچ حرکت و حتا کوچکترین آزادی. من در محیطی بزرگ شدهام که داخل خانه متناقض با بیرون آن بود؛ مادرم داکتر بود، اما متباقی خانمهای دوروبرم همه بیسواد.
آن زمانها اولین چیزی که در ذهن داشتم دغدغههای دنیای مجازی بود. پسران با کمرههای اچ-دی همه روزه عکس تعویض میکردند؛ اما دختران حتا در پروفایل شان به صفت شناسایی هویت هیچ عکس یا تصویری نداشتند.
یک روز بدون معطل، سخت مصمم شدم تصویرم را با مشخصات خودم در دنیای مجازی داشته باشم، گرچه مفهوم درست از هویت نداشتم چون کم سن بودم؛ اما چیزی در ذاتم نهفته بود که من را وادار میکرد متفاوت باشم. این کار بیپیشینه در اجتماع که من زندگی میکردم با واکنشهای متفاوتی روبهرو شد.
در خانه هیچ خبری نبود، مادرم که برای داشتناش هر لحظه شکرگزارم، هیچ حرف بیربطی نزد؛ اما فامیلهای دور همواره در پی ایجاد منازعه بودند. گذشته از این همه، طوفان اصلی زمانی به وقوع پیوست که در مرجع که مصروف درس خواندن بودم با نظریههای منفی از طرف دختران مواجه شدم. همه میگفتند کار خوب نکردهام و پسران در پی این بودند که بدانند چطور جرأت این کار را به خودم دادهام!
گاهی هم از محیط منفی که در آن نفس میکشیدم میهراسیدم «مبادا از تصویرم استفادهای سوء شود»! تا این که یک روز خبر شدم دوستان برادر بزرگم عکسهایم را در مبایلهای شخصی شان ذخیره کردهاند و با همان ادبیات کوچه-بازاری حرفهای زدهاند. یکی گفته عکسهای خواهرت در فیسبوک برآمده، دیگری گفته تصویرهای خواهرت نزد فلان پسر لچک بود من پاک شان کردم و دیگری پرسیده بود اسم خواهرت وصلت است؟
بعد از آن ماجرا به قدری ترسنده شده بودم که حتا حساب کاربریام را بستم و همواره به خودم میگفتم این جا به حدی که من فکر میکردم کثیف نیست، بیشتر از آنچه در حدس و گمان دارم گندیده شده…
بعد از مدتی دوباره حسابم را باز کردم؛ چون من مینوشتم و یک نویسنده به خواننده نیاز دارد؛ اما دیگر هیچ خبری از عکس و تصویر من نبود؛ حتا گاهی وسوسه میشدم مشخصههای هویتیام را از دنیای مجاز محو کنم و گمنام فعالیت داشته باشم.
بعد از راهیافتن به دانشگاه کابل، دوباره سعی کردم از تصویر خودم در دنیای مجاز استفاده کنم؛ من اصلن دوست نداشتم شخصیت پنهان داشته باشم، میخواستم از آسمانها و ابرها بنویسم و وقتی کسی میخواند بداند که نوشته با کدام چهره و کدام مشخصات؟ در دانشگاه کابل محیط سالم بود؛ اما آنجا هم ریشهای افکار گندیده وجود داشت و در پی اذیت و آزار زنان بودند. از کوچکترین فرصت استفاده می کردند تا از نام، تصویر و هویت یک دختر استفاده کنند.
من و چند همصنفی دیگرم از تصویرهای خود برای دنیای سایبری مان استفاده میکردیم که گاهی شخصن با واکنشهای منفی از طرف پسران مواجه میشدم و با آزار و اذیتهای گوناگون مواجه میشدم، آنچه که به شخصیت و روانم آسیب میرساند. به نام، تصویر و مشخصههای من حسابهای جعلی ترتیب داده میشد، برای خودم پیام میفرستادند و من با تصویر و اسم خود چند لحظهای بگو مگو میکردم، در نهایت میدانستم این اذیتها جایی را نمیگیرد؛ اما روزی که یک پسر خوش تیب به گفتهی دوستانم به دیدنم آمده و بیرون دانشگاه منتظر من بود، دانستم این کار این قدر هم ساده نبوده و تنها کاری که کردم این بود که برای پسر بگویند با حساب جعلی در ارتباط بوده و من اصلن اشتیاق ندارم کسی را ببینم.
اما وقتی میدیدم تعداد محدود از دانشجویان پسر که انگشت شمار بودند، به این پی بردهاند که یک بانو هم میتواند بروز باشد، با شخصیت اصلی خودش بدون پنهان کاری خیلی خرسند میشدم.
من فکر می کنم در پهلوی تمام بحرانهای که با آنها دست به یخن هستیم، نبود فرهنگ سالم دلیلیست که اگر احیای مجدد نشود، به انبوه بحرانها روز به روز، افزوده می شود. همین طور در جامعهی ما هنوز جوانان یاد نگرفتهاند از دنیای مجازی چگونه استفاده کنند.
برای امنیت بیشتر خانم ها و دخترخانم در دنیای سایبری، باید قانون وضع شود و نهادی برای اجرایی کردن آن موظف باشد تا بنوانیم از این ناهنجاریها عبور بو به آن پایان بخشیم. در میان جوانان فرهنگسازی عمیق صورت بگیرد تا دیگر واضح شود تصویر نشانهی هویت یک بانو است نه هرزگی. حسابهای جعلی مسدود شود و هر شخص تنها صاحب یک حساب باشد و تمام.
خاطرات عروس ۱۱ ساله
قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که میتوانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.
بیشتر بخوانید
دیدگاهها 1
ما به وصلت جان افتخار میکنیم و همیشه موفقیت های زیاد برایشان آرزو میکنیم …